سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بلوچستان
نویسندگان
لینک دوستان

ثروت نهفته سیستان و بلوچستان هیچ گاه نمی تواند از دیده پنهان بماند ولو غبار ضخیم کم توجهی چهره این منطقه را کدر نشان دهد. وجود اشرار و مواد مخدر نیز نمی تواند به پیشینه پر عظمت این منطقه خدشه ای وارد کند. این غبارها که برداشته شود گوهر وجودی سیستان و بلوچستان را می توان اندکی دید. نسل فعلی در سالهای اخیر نتوانست از این سرمایه بهره برداری کند. بهتر بگوییم اصلا این سرمایه را ندید. ناملایمات طبیعی چون خشکسالی نیز بر رنج و تعب مردمان این منطقه افزود و آنها را گرفتار رتق و فتق ابتدایی ترین نیازهایی کرد که بیش از نیم قرن پیش برای پایتخت نشینان مرتفع شده بود. کمبود آب، بیکاری و تبعیض ها ردی عمیق در این استان برجای گذاشته است. دولت قصد کرده است این شکاف طبقاتی را با برنامه ها یش پر کند. توسعه گردشگری می تواند مناسب ترین گزینه باشد اما زیر ساختها به هیچ وجه کافی نیست. هم اکنون به سختی می توانید آژانس خدمات مسافرتی و جهانگردی بیابید که یک گشت مسافرتی به استان سیستان و بلوچستان، دومین استان پهناور کشور را به شما عرضه کند. متصدی این آژانس چیزی در چنته برای عرضه به شما نخواهد داشت. زیرا پیش تر نکات مبهم این سفر هنوز برایش روشن نشده است. از کدام مسیر برود و در بین راه، کجاها توقف کند؟! در کدام هتل، مسافر را سکنی دهد؟ و از همه مهم تر وضعیت راه آنجا چگونه است؟! اینها پرسش هایی است که البته در ذهن بسیاری از مردم عادی نسبت به موقعیت گردشگری این استان چرخ می زند. تصور وجود قاچاق مواد مخدر و اشرار نیز که همراه با نام این استان فی البداهه به ذهن همه خطور می کند. حتی گروه ویژه ماهنامه سفر که تصمیم گرفتند به سیستان و بلوچستان یک هفته ای سفر کنند با واکنش نزدیکان روبه رو شدند: "آنجا ناامن است". اما ماجرای سیستان و بلوچستان به راستی چیست؟ دوشنبه روزی من، عباس جعفری و محمد راکبی همکاران ماهنامه سفر در فرودگاه مهرآباد ساعت 6 صبح بر سر قراری رسیدیم که آغاز شروع یک سفر تحقیقاتی بود. قرار بود طی 7 روز زاهدان، زابل و از آنجا تا چابهار را زمینی سفر کنیم. راکبی مسئول تدارکات سفر و هماهنگ کننده انجام مصاحبه ها بود. عباس جعفری هم انواع لنز و پایه دوربین را لحظه ای از خود دور نمی کرد. شاتر دوربین پرابهتش برای شکار لحظه آماده بود. در ده دقیقه نخست پرواز این موضوع ثابت شد. از پشت شیشه هواپیما قله دماوند که در میان دود و مه صبحگاهی بر بستر نارنجی رنگ افق سر برافراشته بود، به زیبایی شکار شد. دماوند شروع شکار لحظه بود. دو روز قبل از این زمان، مقامات محلی آنجا ما را مطمئن کردند که حداقل تسهیلات برای اقامت و سفر زمینی ما مهیاست. قصد از سفر، ایجاد درک و قضاوت بهتر نسبت به گوشه ای دور افتاده، اما مهم، از این سرزمین تاریخی بود. و البته بسیار تاسف بار است که دیدیم چگونه مردمانی اینچنین فروتنانه سالهاست به رنج و تعب ناشی از ناملایمات طبیعی و انسانی خو گرفته اند و بر بستر گنجی گرانبها و تمدنی سترگ اینچنین فقیرانه می زیند. در تقسیمات جغرافیایی امروزی، سیستان و بلوچستان با در اختیار داشتن 4/11 درصد از مساحت کل کشور دومین استان پهناور بعد از استان کرمان است. سیستان گذشته های دور، زادگاه رستم دستان و به تعبیر کتاب اوستا یازدهمین سرزمینی است که اهورامزدا آن را آفرید. تاریخ نگاران سیستان را به گرشاسب، یکی از نوادگان کیومرث نسبت داده اند. "نیمروز" نیز در برخی روایات به نام دیگر سیستان مشهور است. پهلوانان سیستان اسطوره هایی چون زال، سام و رستم بوده اند. رستم قهرمانی بوده است که مردم ایران آن را آفریده بودند اما فردوسی از این قهرمان مردمی چهره ای ادبی، جهانی و جاودانه ساخت. اما سیستان امروز با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کند که رستم به خواب هم نمی دید. زخم ناشی از بی توجهی طی سالها، ردی عمیق بر پیکره این منطقه برجای گذاشته است. این اثر را با چشم غیرمسلح هم می توان دید. بلوچهای امروز نیز که بیش از 18 طایفه دارند، ساکنان دیگر این استان پهناور را شکل داده اند؛ صدها سال پیش در این مکان اسکان یافتند- نژادی ایرانی مانند اقوام کرد و تاجیک. این قوم توانستند علی رغم آمیزشهای نژادی با عربها و مغولها و نیز همجواری با اقوام هندو، خصایص نژادی و زبانی خود را حفظ کنند. مردانی با لباده بلند، یک دستار سفید، کمربند ضخیم و یک جفت جوراب دست بافت با کفشهایی سربالا و نوک تیز. این چهره بلوچ البته کمی تغییر کرده است. کفشهای کتانی و چرمی جای نوع سنتی را گرفته است و تنها به لباسهای گشاد اکتفا کرده اند. زنان نیزاغلب یک پیراهن بلند بر تن دارند و سرشان را با دستار بزرگی می پوشانند و با زیورآلاتی خود را می آرایند که مشابه آن در اقوام دیگر ایرانی کمتر دیده می شود. زاهدان زاهدان، شهر گونه گونیها تقریبا صبح زود به زاهدان رسیدیم. اما کار از همان زمان شروع شده بود. ساعت 5/7 صبح برخی اداره ها کار را آغاز می کنند. پس از استراحتی کوتاه خود را آماده کردیم با شهر آشنا شویم. با مردم و با پیشه آنها. به بازار چهارراه رسولی رفتیم. مکانی که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را می فروشند و تصور می کنم تنها جایی است که می توان یک دوربین فیلمبرداری دست دوم را به قیمت 100 هزار تومان خرید. یک مغازه فقط دوربین دست دوم می فروشد و مغازه ای دیگر فقط دوربین عکاسی دست دوم. و حجره های بعد لباسهای دست دوم. همین طور شلوار جین 7 هزار تومانی که به قول فروشنده، پولدارهای تهرانی در بهترین بازارهای میرداماد و گاندی آن را بالای 30 هزار تومان می خرند. صنعت نساجی هند و پاکستان از طریق بازارچه های مرزی جای پای محکمی در این بازار بازکرده است. برنج باسماتی نیز تقریبا در اکثر بقالیها تا سقف چیده شده است که ظاهرا طرفداران پرو پا قرصی دارد. سکه دوزی یا آینه دوزی، سوزن دوزی بلوچی، البسه هندی و پاکستانی، مصنوعات خارجی، چای و ادویه در این بازار یافت می شود. در یکی از مغازه ها یک آینه دوزی بسیار با ظرافت دیدیم. به قول محمد راکبی حسابی چشم، پای آن ضعیف شده است. در میان انواع دست دوم ها در بازار رسولی البته جنسهای منحصر به فرد منطقه ای هم به چشم می آید. مانند ترشیهای مخصوص یا ادویه جات هندی. لباسهای به اصطلاح تاناکورا، چروکیده بر روی هم تلنبارند. در بینشان تک و توک مارک معروف دیده می شود انواع چرم با آسترهای پاره و فرسوده. فروشنده ای به شوخی یا به جد می گفت: " این لباسها از تن مردگان پیر و جوان جنگ افغانستان به این ور آمده است." کمی ترش کردیم. عباس عکس می گیرد و فروشندگان و رهگذران بومی با خنده سر به سر ما می گذارند. راکبی می گوید مراقب باش! نکند از عکاسی تو ناراحت شوند. عباس جعفری می گوید من باید بیشتر مراقب پلیس باشم که مزاحم عکاسی من نشود، با مردم همیشه کنار می آیم. اینکه پلیس چقدر می فهمد توریست برای مردم این منطقه درآمد دارد، دیالوگ غالب ما در این سفر بود. پلیس ها و نیروی انتظامی و سربازان وظیفه ای که در بین راه مراقب تردد در جاده ها و معابر بودند برای رفتار با گردشگر به ویژه آنانی که تنها سفر می کنند باید آموزش کافی ببینند، فاقد این بودند. لباسهایشان شیک شده و الگانس سوار می شوند. لازم است رفتار حرفه ای با گردشگر را نیز به ذهن بسپارند. حضور دانشگاه آزاد و دولتی بیش از یک دهه پیش در این منطقه تحصیل کرده فراوان بومی و غیربومی تربیت کرده است. چهره شهر با حضور این افراد به کلی دگرگون شده است. دانشجویان دختر و پسر جوان غیربومی برای صرف چای؛ قهوه و بستنی به لابی هتل استقلال محل اقامت ما در هر بعد از ظهر می آمدند. با هم گپی می زدند و می رفتند. در عین حال که کاملا مشخص بود گروه زیادی از مسافران غیر بومی برای شرکت در همایشها و یا اجرای پروژه های مهندسی و عمرانی به این شهر سفر کرده اند. اما حضور گردشگر همچنان یک غایب بزرگ است. بیش ترین درصد بیکاری نیز به این استان تعلق دارد: 18 درصد. استاندار گفت که 7 درصد تا میانگین بیکاری نسبت به کل کشور فاصله داریم. آمار تحصیل کرده ها زیاد شده است. قبلا بی سوادان بیکار بودند، اما امروز تحصیل کرده های بیکار، زیادند. این موضوع قدری به نحوه مدیریت استان برمی گردد. برخی از مردم می گفتند که در گزینش برای شغل قبل از هرچیز پارتی بازی و فامیل بازی حرف اول را می زند. با این دیدگاه در طول سفر زیاد برخورد کردیم. خشکسالی 6 سال پیاپی هم به این آفت دامن زده است. زنگ خطر به هرحال پر آونگ تر از هر زمانی شنیده می شود. اعتیاد و افسردگی پیامدهای بارز بیکاری است و به مثابه بهمنی باسواد و بی سواد را یکجا با خود می برد. مقامات و مسئولان استان به خوبی می دانند که بیکاری، اعتیاد و فقر آتش زیر خاکستر است. برای ریشه کنی این پدیده مدتهاست حرفهای امیدوارکننده شنیده می شود. غیربومی ها نیز در زاهدان زندگی می کنند. مردمانی از بیرجند، کرمان یا مشهد به این شهر آمده اند و برای خود شغلهای مختلفی دست و پا کرده اند. همین طور ساکنان غیرایرانی. در حومه شهر خانه هایی است که در ورودی ندارد و تنها با یک پرده پوشیده شده است. مردمانی در این منطقه زندگی می کنند که به راستی فقیرند. حتی در ظاهر به نظر می رسد که برخی از حومه نشینان زاهدان غیرایرانی باشند و مشخصات آنها جایی ثبت نشده باشد. قرار گرفتن زاهدان در شاهراههای پاکستان،هندوستان، خراسان، کرمان و بلوچستان، وجود فرودگاه بین المللی و راه آهن ایران - پاکستان به هر حال راه ورود غیربومیان را به زاهدان هموار کرده است. مسجد جامع مکی بزرگ ترین مسجد اهل سنت کشور که گچبری و تزئینات منحصر به فردی دارد و متأثر از معماری هندی است از دیگر دیدنیهای این شهر است. موزه مردم شناسی، معبد سیکها، متعلق به سیکهای هندی تبار مقیم زاهدان، تفرجگاه براسان در فاصله 4 کیلومتری غرب زاهدان، کتابخانه استاد کامبوزیا در فاصله 2 کیلومتری شمال شهر، جذابیتهای به یادماندنی شهرستان زاهدان است. زابل زابل، بهشت باستان شناسان از اول وقت روز بعد آماده بودیم تا فاصله 215 کیلومتری شمال زاهدان را به سمت زابل بپیماییم. منطقه سیستان به دلیل کثرت، تنوع و قدمت آثار کهن به بهشت باستان شناسان شهره است. اما ما فقط می توانستیم سه سایت باستانی این منطقه یعنی شهرسوخته، دهانه غلامان و کوه خواجه را ببینیم که همین هم غنیمت بود. ضمن اینکه عباس هم نگران بود نور را برای عکاسی از دست ندهد. پس برنامه ریزی کردیم چه زمانی در چه مکانی قرار بگیریم. در جاده تک بانده مسیر قرار گرفتیم. جاده خلوت بود و بی سر وصدا. گه گاهی خودروهای سنگین یا وانت ها با سرعت جولان می دادند. بوق زدن پی در پی در سطح شهر و جاده بسیار مرسوم و کلافه کننده است. در بین راه مکان مرتبِ بین راهی یا به قولی مجتمع خدمات رفاهی نیافتیم. بنابراین مجبور بودیم تخت گاز برویم و این البته یک نقطه ضعف بزرگ است که بین دو شهر بزرگ و مهم استان این چنین برهوت حاکم باشد. در بین راه پاسگاه های پلیس مراقب تردد بودند. خودروها کنترل شده یا نشده می گذشتند. بیش ترین زمان توقف خودرو در ایستگاه کوله سنگی بود. اصل گواهینامه، کارت خودرو و گاهی صندق عقب بازرسی می شد. این پاسگاه نیروی انتظامی روش جالبی برای بازرسی و توقف خودروها به کار بسته بود. در حدود 20 متر در دو طرف پاسگاه های بازرسی تیغه هایی در کف زمین تعبیه شده است که اگر به اتومبیلی مظنون شدند و اتومبیل قصد فرار داشت، سرباز دسته را پایین آورد تا تیغه ها رو به آسمان قرار بگیرد. به این ترتیب پیش روی خودرو فراری، یک ردیف تیغه سبز می شدند که در صورت عبور خودرو، جفت چرخ ها در جا می ترکید. این روش به ویژه برای خودرو هایی که مشکوک به حمل قاچاق هستند هیچ چاره فراری باقی نمی گذاشت. در بین راه زابل، اکثر پاسگاه ها چنین شیوه ای به کار برده اند. اما خلوتی جاده همچنان سئوال برانگیز بود. عباس هر از گاهی از خودرو بیرون می جهید تا لحظه ای را ثبت کند. یکی از سوژه ها، نوجوانانی بودند که در برکه گل آلودی شیرجه می زدند. لذت و شعفی که از شنا کردن در گودال گل آلود در چهره شان موج می زد ما را به فکر فرو برد. در تهران نشسته ایم آب آشامیدنی را لوله کشی شده از بام تا شام به سر و صورت و خودرو و حیاط خانه می ریزیم. کاری که در ناف اروپا هم انجام نمی دهند و نمی دانیم در گوشه ای از این مملکت تنی به آبِ گل آلود زدن چه غنیمت بزرگی است. تا کیلومترها در حوالی این برکه آبادی یا روستایی ندیدیم، حیران از اینکه این بچه ها چه مسافت طولانی را طی کردند تا بدین جا رسیدند. سوار شدیم و قصد شهر سوخته کردیم. شهرنشینی در 7 هزار سال پیش شهر سوخته از دور نمایان شد. منطقه ای که ردیفهای باقی مانده آجریش را با کاهگل پوشانده اند تا از گزند باد و باران و احیانا دله دزدها در امان بماند. مطمئن نیستیم این کار چقدر به حفاظت از این منطقه کمک می کند اما تقریبا شهر سوخته را به حال خود رها شده یافتیم. کاوشگران نقاطی را برای حفاری های آتی تعیین کرده بودند اما یک دفتر بسیار ساده و یک مامور مراقب این آثار سترگ است. مگر شهر سوخته چه اهمیتی دارد؟ شهر سوخته بقایای آشکار زندگی شهرنشینی در حدود 7 هزار سال پیش است. 2500 سال پیش از میلاد این منطقه، بزرگ ترین شهر و مرکز تمدن در دنیای شرق بوده است. این محوطه را آغاز شهرنشینی در کل جهان دانسته اند. با کمال تعجب خرده سفالهای قدیمی را به راحتی می توانید در محوطه پیدا کنید. خرده هایی که نقش و نگار بر روی آن هنوز برجاست! در حدود 7 سال است که باستان شناسان سرگرم مطالعه شهر سوخته هستند. تاکنون 8 فصل کاوش و حفاری در این منطقه انجام شده است به دلیل تازه بودن عملیات کاوش، این منطقه پر از رمز و راز است. آنها هرلحظه منتظرند به اکتشافات جدیدی در این منطقه برسند. نام واقعی این منطقه نیز هنوز مشخص نیست. اما گمان می رود یکی از شهرهای باستانی بسیار مهم و صاحب قدرت منطقه نیمه شرقی فلات ایران باشد. گروهی از کارشناسان به نوشته های سومریان استناد می کنند و اصل و نسب این منطقه را به دولتشهرهای «ارت»، «مهاراشی»، «مکن»، «ملوخا» وشهرهای دیگر ربط می دهند. طبق نوشته های سومریان و مشخصات جغرافیایی که آنها می دهند،‌ عموما این شهرها باید در شرق ایران واقع شده باشند. «جان هنسمن»، باستان شناس انگلیسی، شهر سوخته را مطابق با شهر «ارت» می داند، ولی باستان شناسان واقع بین امیدوارند با یافتن کتیبه ای در همین اطراف به نام واقعی این شهر برسند. اما همین یافته های 7 ساله اخیر حیرت انگیز است. یکی اینکه منطقه نیمه بیابانی فعلی در گذشته یک منطقه بسیار خوش آب و علف و ماوای متمدنان آن زمان بوده است. باستان شناسان با شکافتن گورها، دیدند که ابزار کار صاحبان صنعت و شاغلان به همراه آنان دفن شده است. قبور صنعتگران، جواهرسازان، نقاشان سفال و حتی دامداران بر مبنای ابزاری که همراه آنان در گور یافت شده به طور کامل قابل شناسایی و تمایز است. حتی مهرهای مهمی در برخی از گورها یافت شد که متعلق به زنان بود و ثابت کرد که زنان در آن دوران در مصدر تصمیم گیری و کارهای مهم بودند. مردان به کشاورزی، ماهیگیری و سفالگری در خارج از شهر مشغول بودند. در تازه ترین کاوش در اسفندماه سال گذشته باستان شناسان یک خط کش چوبی با شیارهایی به فواصل منظم پیدا کردند. پس از بررسی این قطعه چوب زیر میکروسکوپ، مشخص شد که ابعاد این شیارها به اندازه‌های یک میلی‌متر و نیم میلی‌متر تقسیم شده‌اند. این کشف نشان داد که مردمان این منطقه با ابزار دقیق سروکار داشتند. آنها در 5 هزار سال پیش پارچه می‌بافته‌اند. پارچه‌هایی به 2 تا 3 رنگ شبیه پارچه‌های امروزی. امروز پس از 5 هزار سال هنوز این پارچه‌ها و طنابها سالم مانده است. کار اصلی مردمان شهر سوخته سنگ تراشی و ساخت زیور‌آلات بسیار قیمتی بوده است. در منطقه شهر سوخته انواع سنگهای فیروزه، لاجورد، سنگهای صابونی بسیار زیبا و عقیق یافت می‌شود. آنان این سنگها را تراش داده و بسیار هنرمندانه به عنوان گردنبند و دستبند عرضه می کردند. روز تقریبا به نیمه رسیده بود و نور مستقیم می بارید. از شهر سوخته خارج شدیم. تا زابل مسیر کوتاهی پیش رو داشتیم گشتی در شهر زدیم. اما هیچ جا نتوانستیم بنزین بزنیم. به ما گفته شد که بنزین در این شهر جیره بندی است و هر لیتر آن کیمیاست. به سمت مرز میلک رفتیم. منطقه ای که به تازگی با احداث پل بر روی رودخانه هیرمند امکان مبادله با افغانستان را آسان کرده است. در بین راه وانت هایی را دیدیم که بارشان گالنهای سوخت بود. همین طور مینی بوسهایی که شاسی عقب را آن قدر بالا برده بودند که هروقت سوخت در عقب بار زدند گلگیر به کف زمین نچسبد. آنها سوخت قاچاق می کردند. وای به حال مسافرانشان اگر حادثه ای رخ دهد! قیمت پایین سوخت در ایران و کشش بالا در مرزهای افغانستان و پاکستان تجارت سوخت را در میان بومیان رایج کرده است. قاچاق سوخت کاملا آشکار است و مثل روز روشن. با راکبی سرانگشتی محاسبه کردیم از هر 10 خودرو تقریبا نیمی شان سوخت این طرف و آن طرف می بردند. به گفته یک مقام دولتی از تجارت سوخت، قاچاقچیان روزی 180 هزار تومان کاسبند. خشکسالی های پیاپی 6 سال اخیر گرایش به قاچاق سوخت را بیش تر کرده است. این البته بهتر از قاچاق مواد مخدر است. به نظر می رسد ماموران دولتی هم این را می دانند و گاهی زیرسبیلی رد می کنند. اما جیره بندی سوخت پمپ بنزینها تقریبا حمل و نقل کل استان را فلج کرده است. خودروداران هم فکر و ذکرشان این است که چطور سوخت پیدا کنند. در کنار جاده گالن های بنزین به چند برابر قیمت به فروش می روند. تقریبا دلیل خلوتی جاده ها را فهمیدیم و اینکه دولت با نظارت نیم بند تقریبا صورت مساله را پاک کرده است. به دلیل سرگردانی برای یافتن سوخت نتوانستیم به منطقه "دهانه غلامان" برویم. اما یادی از آوازه این منطقه خالی از فایده نیست. دهانه غلامان، دومین محوطه باستانی مهم در سیستان وبلوچستان است که از دوران هخامنشی به جای مانده و یکی از مراکز و پایتخت‌های معتبر سلسله هخامنشیان بوده است. این شهر در بخش شمالی دلتای سنارود که شاخه‌ای از رود هیرمند بوده، بنا شده و آثار باقی‌مانده از شهر در گستره‌ای به درازای یک و نیم کیلومتر و به پهنای 800 متر پراکنده شده است. دهانه غلامان در زمان هخامنشیان بسیار وسیع‌تر بوده و عوامل طبیعی مانند باد و باران مقدار زیادی از این شهر را از بین برده است. اما هنوز کاوش جدی در این شهر انجام نشده و جا دارد تا باستان شناسان همانند شهر سوخته آنجا را مورد کاوش قرار دهند. ساکنان دهانه غلامان تنها نشانه‌هایی از آیین زرتشت را می‌دانستند و در واقع دین زرتشت در این منطقه دور افتاده تنها برداشتی ابتدایی و بدوی داشته است و به دلیل نزدیکی به هند از سنتها و باورهای هندوستان نیز اثر پذیرفته اند. تلفیقی بودن مذهب مردمان دهانه غلامان در گذشته، یک جذابیت بالاست. تحقیقات بیشتر از این منطقه باید انجام شود. حوالی بعد از ظهر به کوه خواجه رسیدیم. در متن دریاچه هامون کوه صخره‌ای و منفرد از جنس بازالت سیاهرنگ به چشم آمد. واقعا بی نظیر است. زلال آب رود هامون پوشیده از روییدنی های مردابی، سرسبز و شاداب در آن زمان که رود هیرمند خروشان باشد سفره ای پر برکت برای صیادان توتن سوار و گنجی است بی پایان برای هنرمندان حصیرباف و مرغان مهاجر آبزی. همسفرانم تقریبا با من هم رای بودند چنین چشم اندازی کافی بود در کشورها و یا " دولت -شهر"های جنوبی نشین امروزی وجود داشته باشد که جذابیتهای ناچیز خود را در بوق و کرنا می دمند. چه بهره ها که از این منظره نمی توان برد و چه شغلهایی را که نمی توان فعال کرد. متاسفانه روستاییان کوهپایه نشین "کوه خواجه" از این نعمت بهره مند نشده اند. تنها به وجود آن افتخار می کنند. اما این به هیچ وجه کافی نیست. هرتسفلد محقق و باستان‌شناس آلمانی کوه خواجه را به میزی بزرگ همانند کرده که در دشت وسیعی نهاده شده است. این کوه در فاصله 30 کیلومتری شهر زابل قرار دارد. کوه خواجه در دوران میترایی و در دوره‌های زرتشتی به دلیل وجود آتشکده، یک مرکز عبادی محسوب می‌شده و در دوره‌های بعدی نیز همچنان احترام خود را حفظ کرده است. به کلامی دیگر این کوه نزد سه دین زرتشت، اسلام و مسیحیت، مقدس است. به دلیل مقدس بودن این کوه نزد ایرانیان باستان جز در مواردی چند، سازندگان دژ، هرگز در صدد برداشت سنگ و استفاده از مصالح این کوه در ساخت و سازهای خود نبودند و بیشتر از خشت استفاده کرده‌اند. در قسمت بالای این کوه آثار آتشکده و کاخ عظیمی نمایان است که عمارتهای مختلف مشرف به حیاط وسیعی است، تاریخ ساختمان این آتشکده را حدود قرن اول میلادی می دانند و ویرانه های اطراف آن را هم به دوران اشکانی و ساسانی نسبت می دهند. در روز سیزده فروردین نیز این منطقه مملو از مردم و طبیعت دوستان می شود. به زابل بازمی گردیم. شهری که تمرکز جمعیتی بیشتری نسبت به زاهدان دارد. زابل شهر گرمی است. در تابستان حداکثر حرارت شهرستانهای ایرانشهر و زابل به 50 درجه سانتیگراد می رسد. شهرستانهای دیگر حرارت پایین تری دارند . حداقل درجه حرارت زمستان در زاهدان و خاش معمولاً 8-7 درجه سانتیگراد زیر صفر و هرچند سال یک بار تا 18- درجه سانتیگراد نیز نزول می کند . زاهدان سردترین و ایرانشهر گرم ترین شهرهای استان است. بافت فرسوده زابل همچون سایر شهرهای ایران چهره غالب دارد. به ویژه ساختمانهای نوسازی که روبنا ندارند و خشتها و آجرها به شکل زننده ای جلوه می کند. ظاهرا منبع مالی سازندگان هنگام نازک کاری ته کشیده است و ساختمانها را نیمه کاره رها کرده اند آن را یا اجاره داده و یا خود در آن زندگی می کنند. از این نوع ساخت و سازهای "بنداز در رو" بسیار است. در میان این بافت، خانه هایی نیز مشاهده می شود که به ثروتمندان تعلق دارد اما معماری بیرونی آنها چنگی به دل نمی زند از درون آنها خبر نداریم اما در دل آرزو می کردیم کاش شوراهای اسلامی شهر و روستا نسبت به ساخت و ساز خانه ها قدری جدی تر باشند و سازندگان خانه را قدری فرهنگی بار آورند. تلفیق هوشمندانه معماری مدرن که به پیشینه و سنت توجه دارد همیشه زیباست و ارزش دیدن دارد. رعایت این موضوع به جذابیت شهر هم کمک می کند. حرکت به چابهار پس از بازگشت از زابل به زاهدان و انجام چند مصاحبه که با پیگیریهای مداوم راکبی ترتیب داده شده بود، آماده می شویم تا این شهر را به سمت چابهار ترک کنیم. عباس جعفری با شناختی که از منطقه دارد با یک راننده بلوچ قول و قرار می گذارد که ما را به چابهار ببرد. می خواستیم مسیر را زمینی طی کنیم به دو دلیل: یکی دیدن جاذبه های بین راه و دیگری دیدن تمساحهای پوزه کوتاه در منطقه باهوکلات. این تنها جایی در ایران است که در آن تمساح وجود دارد. خزنده ای که گاهی ابعاد آن به 7/2 متر هم رسیده است. رسول؛ راننده پژو 405 پسر خوشرو و مودبی است که راس زمان مقرر به هتل استقلال می آید. می گوید خیلی وقت است که به مسیر زمینی چابهار نرفته است. هیچ راننده ای تقریبا این مسیر را انتخاب نمی کند مگر اینکه پول خوبی به او پیشنهاد شود. او همیشه مسافر به مشهد می برد. راست هم می گفت رانندگان دیگر می خواستند با ما گران حساب کنند. منطقشان هم این بود که مسیر بسیار طولانی نه پمپ بنزین درست و حسابی دارد و نه اینکه بتوان جایی استراحت کرد. تصور پیمایش 760 کیلومتر تا چابهار با چنین وضعیتی واقعا عذاب آور است. به ویژه که جاده نیز باریک و هراس انگیز باشد. به هرحال رسول از هرنظر با ما خوب تا کرد. به راه افتادیم. هر لحظه که از زاهدان دور می شدیم اقلیم تغییر می کرد. منطقه نیمه بیابانی به تدریج به منطقه ای نیمه صخره ای تبدیل می شد و منطقه نیمه صخره ای به کوهستانی. سیستان و بلوچستان در ناحیه اقلیمی بیابانی و خشک دسته بندی می شود. در یک تقسیم بندی کلی می توان گفت مناطق ایرانشهر، زابل و باهوکلات، آب و هوای بیابانی و ناحیه زاهدان در مرز بین اقلیم بیابانی و نیمه بیابانی قرار گرفته است. مناطق سراوان، خاش، چابهار، آب و هوای نیمه بیابانی و ناحیه کوهستانی بم پشت در جنوب سراوان و امتداد آن به طرف مشرق تا کوههای بشاگرد، آب و هوای نیمه بیابانی معتدل دارند. اقلیم مشرق ارتفاعات و فلاتهای مرتفع و کم وسعت میان آن، نیمه بیابانی با زمستانهای سرد است. خاش به نزدیکیهای کوه تفتان به ارتفاع 4040 متر در حوالی شهرستان خاش رسیدیم. فوران دود سفید گوگرد ناشی از آتشفشان نیمه فعال از دور پیدا بود. تفتان، شهر خاش را در آغوش گرفته است. ارتفاع این کوه از سطح دریا را سبب تلطیف هوای اطراف می دانند که به همراه پوشش گیاهی، چشمه های آب معدنی سرد و گرم، دامنه های زیبا و دریاچه ای برفراز کوه طبیعت گردان و کوه نوردان را به خود فرامی خواند. کسانی که آنجا رفته باشند درخت سرو روستای سنگان را در خاش از یاد نمی برند. این درخت تنومند قریب به هزار سال شاهد طلوع و غروب زیبای تفتان بوده است و گفتنیهای بسیار دارد. شهرستان خاش 124 کیلومتر مرز مشترک با کشور پاکستان دارد و همین مزیتی برای مردم این منطقه محسوب می شود تا با احداث بازارچه مرزی مشترک در منطقه روتک بتوان مبادلات پیله وری را در این منطقه به جریان انداخت. در شهرستان خاش بیش از 18 هزار و 500 هکتار زمین زیر کشت محصولات زراعی و نزدیک به 8 هزار و 400 هکتار زمین زیر کشت محصولات باغی است. در منطقه گوهرکوه زیره، سیر و پیاز، صیفی و سبزیجات زیر کشت قرار دارد. گروهی از سرمایه گذاران بومی و غیربومی به دامپروری و پرورش مرغ و بوقلمون و تکثیر و پرورش ماهیان سرد آبی و صنایع تبدیلی و تکمیلی گرایش یافته اند. دولت این روزها در تکاپو برای معرفی اهمیت بالای معادن این منطقه است. معادنی چون منگنز، مس، کرومیت، گونیچ، مرمریت سیاه خاش، مرمریت سفید بیدک، سنگ آهک و پوزالن که می تواند این منطقه را به یک قطب مهم صنعتی تبدیل کند. کمااینکه کارخانه سیمان خاش با ظرفیت تولید 2100 تن در روز و کارخانه شیر و فرآورده های لبنی پاک شیر تفتان مجتمع کشت و صنعت گوهر کوه در میان صنعتگران شناخته شده است. فضای کوهستانی چشم انداز مسیر به تدریج به سمت درختهای نخل تغییر پیدا می کند. مسیل بزرگی به عرض تقریبا 5/1 کیلومتر در کنار جاده آشکار می شود که تا نزدیکیهای چابهار ادامه دارد. همین زمستان 83 بود که بارندگی و سیل روستایی را در منطقه سراوان تا چند روز به محاصره انداخت و جان عده ای از هموطنان ما را گرفت. بارندگیهای اخیر استان سیستان و بلوچستان پس از سالها خشکسالی خسارت زیادی به تأسیسات زیربنایی، خانه های سنتی و گلی روستایی و شبکه معابر شهری این استان وارد کرده است. بارندگی این منطقه از شگفتیهایی است که مشابه آن را نمی توان در شهرها احساس کرد. در ادامه راه فضای خشک بیابانی و نیمه بیابانی چند ساعت قبل، به تدریج جای خود را به هوای مرطوب و دل انگیز بارانی سپرد. گویا قرار بود ما از دیدن بارندگی شگفت انگیز منطقه بی نصیب نباشیم. قطرات باران با سرعتی فراوان به شیشه و سقف خودرو برخورد می کرد و رودخانه های ریز و درشت خروشان متعدد به سرعت تشکیل می شدند و به مسیل می پیوستند. ویژگی زمین این منطقه طوری است که آب در آن به سختی نفوذ می کند. باران آن قدر شدید می بارید که اگر چند ساعت دیگر ادامه می یافت مسیل کنار جاده به سرعت پر می شد. راکبی حیرت زده می پرسید مگر نمی توان این حجم عظیم آب را مهار کرد. ایرانشهر ایرانشهر مسیر بعدی ما بعد از خاش است. در طی این مسیر راننده بی نوای ما همواره نگران ته کشیدن بنزین بود. چون تقریبا پمپ بنزینهای مسیر تعطیل بودند. بنزین را در گالنهای 20 لیتری در ازای هر لیتر 200 تومان در کنار جاده می فروختند. ما نیز از این بنزین بدون یارانه می خریدیم و به راهمان ادامه می دادیم. رسول، مرتب به ما گوشزد می کرد که چرا علاقه ای ندارد از این مسیر بیاید. به هر ترتیب به ایرانشهر رسیدیم. شهرستان ایرانشهر در ناحیه مرکزی بلوچستان در فاصله 330 کیلومتری زاهدان قرار دارد و 15 درصد وسعت استان را به خود اختصاص داده است. بیش از 25 هزار هکتار از زمینهای این منطقه زیر کشت محصولات زراعی و بیش از 8 هزار هکتار زیر کشت محصولات دائمی (باغی) است. این منطقه نیز کمابیش همچون خاش دارای منابع غنی معدنی، کشاورزی و دامپروری است. مهم ترین آثار قدیمی ایرانشهر قلعه ناصری است که در گذشته مقر حکومت دوست محمدخان بود و قدمت آن به دوره قاجاریه می رسد. مرمت «قلعه ناصری» فعلا معطل مانده است و طبیعی است که مهجور هم مانده باشد. قرار بود اعتبارات این قلعه از محل اعتبارات ملی باشد. اما محل اعتبارات به سمت اعتبارات استانی تغییر یافت. کارشناسان حدود 600 میلیون تومان برای ترمیم این قلعه درنظر گرفته اند و استان تنها 4 میلیون تومان برای بازسازی آن بودجه گذاشت. اختلاف رقم تقاضا با رقم تعیین شده به قدری فاحش است که انگار مقامات استان به طور محترمانه خواسته اند که این پروژه متوقف شود. به هرحال زیبایی بیرونی این قلعه دست کمی از ارگ بم ندارد. اما ایرانشهر مامن قلعه های متعدد است. قلعه بمپور بخش بمپور از توابع ایرانشهر بر بالای یک تپه بنا شده است که قدمت آن به دوره ساسانی می رسد، قلعه چهل دختر، قلعه قدیمی سرباز، قلعه اسپیدژ نیز در نوع خود دیدنی است. سرباز درحوالی ایرانشهر دره ای وجود دارد که به دره رودخانه سرباز مشهور است. دره سرباز یک منطقه ییلاقی و زیبا است که شالیزارها و نخلستانهای آن در کنار هم قرار دارند. این همان جایی است که ما آرزوی دیدنش را داشتیم. تمساح پوزه کوتاه که یک گونه نادر از حیات وحش در جهان است در این رودخانه زندگی می کند . نادرترین تمساح جهان در باهوکلات در میان نخلستانهای ایرانشهر رودخانه هایی وجود دارد که مأمن گاندو یا ( تمساح پوزه کوتاه ) است. گونه ای منحصر به فرد در جهان که نعمتی برای مردم این منطقه به شمار می رود. اهالی منطقه احترام زیادی به این حیوانات می گذارند و وجود آن را باعث برکت زندگی شان می دانند. زمانی که در زاهدان بودیم از آقای آرامنش مسئول سازمان محیط زیست استان سیستان و بلوچستان خواستیم تا زمینه ای فراهم شود بتوانیم این گونه ها را از نزدیک ببینیم. خزائی محیط بان منطقه باهوکلات - که خاستگاه گاندو است – پیش تر از حضور ما مطلع شد. با آغوشی باز ما را پذیرفت. مرد تنهایی که در اتاقک محیط بانی روز و شب به منطقه سرکشی می کند و با دوربین و موتورسیکلتش تحولات زیست محیطی منطقه را می پاید. تقریبا ساعت 6 بعد از ظهر بود. خزائی به ما گفت که قدری صبر کنیم تا هوا خنک تر شود و گاندوها از آب بیرون بیایند. این دوزیستان روزها در بستر رودخانه آرمیده اند و شب هنگام یا به وقت طلوع خورشید می توان آنها را کنار ساحل دید. تمساحها مدام در حرکتند و به خوبی قادرند تغییرات آب و هوایی را از پیش احساس کنند و عکس العمل نشان دهند. خزائی می گفت در خشکسالیهای پیاپی اخیر آب رودخانه کم می شد و تمساحها مرتب به نقاط پرآب تر کوچ می کردند. یک بار زمانی که تمساح خواسته بود از جاده بگذرد به زیر کامیونی رفت و جان سپرد. عاقبت تلخی برای این گونه نادر بود. به چند محل که گمان می کردیم گاندو را می توان دید رفتیم اما تنها توانستیم چشمان بزرگ و پوزه شان را که همچون زیردریایی به طور عمودی اندکی از آب بیرون آمد چندلحظه ای ببینیم. عباس کلافه بود. به ما گفت که شب می ماند و صبح زود از آنها عکس می گیرد. گروه از هم جدا شد. عباس ماند پیش خزائی و حوالی ظهر روز بعد به ما در چابهار پیوست. ولی همچنان از اینکه گاندو را نتوانست به تمامی در فریم دوربینش شکار کند ناراضی بود. چابهار در جنوبی ترین نقطه استان سیستان و بلوچستان آنجا که خشکی تمام می شود بهشت کشف نشده ای پیش چشمان ما گشوده شد. دیدنیهای گستره سواحل زیبای دریای عمان و اقیانوس هند چون سواحل لیپار، رمین، تمین، گواترحرفهای زیادی برای گفتن دارد . موجهای قدرتمند به صخره ها برخورد می کنند و تا ارتفاع 15 متر بالا می آیند و برمی گردند. موج فشان یکی از جذابیتهای این منطقه است که اوج آن در فصل مرداد اتفاق می افتد و مصادف با وزش بادهای موسمی است. پوشش گیاهی جنگلهای حرا، گیاهانی که در آب شور دریا می رویند ونمونه مشابه آن در قشم وجود دارد از دیگر دیدنیهای سواحل عمان است. گفته می شود در اطراف اینجا در گذشته به خاطر درجه رطوبت بالا، جنگلی انبوه بوده است که حالا هیچ اثری از آن نیست. اینجا چابهار است. منطقه ای که می خواهد از قید و بندها آزاد باشد. چابهار سرمایه هایی را به جهت منطقه آزاد بودن به خود جذب کرده است. به تازگی دولت مصوبه ای را به اجرا درآورده که فعال سازی کریدور محور شرق نام دارد و طی آن قرار است کل محور ارتباطی شرق کشور که چابهار مرکز ورودی آن است از طریق ترانزیت کالا به نان و نوایی برسد. سرمایه گذاری و جهت گیری اقتصادی این منطقه بر مبنای چنین طرحی است. اما دیدنی های چابهار برای مسئولان بعد از ترانزیت اهمیت دوم را دارد. ساکنان چابهار به دلیل همجواری با کشورهای دیگر از جمله پاکستان، کشورهای حوزه خلیج فارس به تجارت نیز اشتغال دارند. از لنجهای ماهیگیری تا کشتیهای عظیم تجاری در اسکله های متعدد چابهار پهلو می گیرند. از روییدنیهای جالب منطقه چابهار می توان به درخت انجیر معابد و یا مکرزن اشاره کرد که تا چند صد مترمربع فضا را اشغال کرده و دارای تنه های متعدد است که از طریق فرورفتن ریشه های هوایی در زمین ایجاد شده است و گلهای کاغذی به رنگهای مختلف چشم را نوازش می دهد . سواحل ماسه ای با ماسه های درخشان و صدفهای ریز و درشت اقیانوسی، حرکت خرچنگهای ساحلی ( و خانه هایشان که به شکل تپه است ) و مرغان ماهیخوار، نیز در جای خود بیننده را مسحور می کند. یکی از کم نظیرترین پدیده های طبیعی این منطقه تپه های گل فشان است. در این تپه ها به دلیل اکسیداسیون و ترکیب خاک با هوا در رطوبت 100% گل سرد از زمین می جوشد و به پایین تپه روان می شود. شهر در واقع حول منطقه آزاد چابهار شکل گرفته است. اما منطقه آزاد بودن به تمامی نتوانسته اهالی چابهار را از رفاه نسبی برخوردار کند. تعداد متخصصان پزشک در این شهر انگشت شمار است و تنها یک بیمارستان تخصصی در این شهر وجود دارد. هتلها و اقامتگاهها نیز در این منطقه ناکافی است. پایان سفر ما با شروع فعالیت تبلیغاتی نامزدهای نهمین دوره ریاست جمهوری همزمان بود. پلاکاردهای تبلیغاتی چهره های خندان و مصمم از آن روحانی کارکشته تا آن نظامی شیک پوش و خنده رو همه بهبود زندگی آینده توسعه نیافته ترین منطقه کشور را نوید می دادند. جایی که بیکاری بالاترین نرخ را دارد و مزایای ذاتی آن پیش از این و احیانا تا مدتها بعد از این از چشم سیاستمداران پنهان مانده است. این روزها حرف زدن درباره محرومیت و بیکاری، مد روز است. اما سیستان و بلوچستان همیشه برای طرفداران مد، تازگی دارد.


[ سه شنبه 93/11/28 ] [ 8:58 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب