سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بلوچستان
نویسندگان
لینک دوستان

حلول ماه مبارک رمضان ماه مهربانی و مهمانی خدا به کلیه مسلمانان جهان بخصوص ایرانیان عزیز تبریک عرض میکتم


[ شنبه 99/2/6 ] [ 1:37 عصر ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

ضمن عرض سلام و ادب و احترام و تبریک سال نو به تک تک عزیزان  از اینکه بعد از گذشت سه سال توانستم دو باره به وبلاگم برگردم و با دوستان در ارتباط باشم خیلی خوشحالم و امیدوارم در این راه ادامه بدم ممنون از لطف همه نازنینان


[ شنبه 99/1/2 ] [ 12:31 عصر ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

بلوچستان در زمان ساسانیان: کشور ایران در زمان ساسانیان خصوصا در اواخر آن به چهار رقسمت تقسیم شده بود منطقه جنوبی آن شامل نوزده شهرستان بود که یکی از آنها به گفته کولسنیکف درکتاب ایران در آستانه یورش تازیان مکوران نام داشت . گفته اند که در دوره ساسانیان بوده است که بخشی از اقوام ساکن در نواحی شمال غربی و مغرب ایران به نام بلوچ به منطقه کرمان کوچانیده شده اند. در شاهنامه نیز چنین مضمونی آورده شده است. فردوسی از قتل عام بلوچها توسط انوشیروان سخن می گوید. طبری آورده است که در شهر گور(که در سه کیلو متری فیروز آباد کنونی استان فارس قرار دارد) فرستادگانی از شاه کوشان و طوران و مکران با پیام اطاعت برسیدند. نولدکه در توضیح جمله طبری از استخری نقل کرده است که طوران قسمتی از بلوچستان امروزی است که پایتخت آن قصدار است. و تا اندازه ای مطابق با خان نشین امروزی کلات می باشد. وی گفته است که در بسیاری از کتابهای مهم جغرافیایی قدیم طوران و مکوران با هم ذکر شده اند. نولدکه عقیده دارد که آمدن شاهان طوران و مکوران به حضور اردشیر نمی تواند دلیل باشد بر اینکه اردشیر بر آن سرزمینها دست یافته بوده است . این مطلب از آنجا معلوم می شود که پسر او شاپور اول در کتیبه حاجی آباد خود را شاهنشاه ایران و جز ایران می نامد. اما پدرش را فقط شاهنشاه ایران می خواند. و از این راه می رساند که خود او شاهنشاهی ایران را تا آنسوی مرزهای دوران اخیر پارتیان گسترش داده است. در کارنامه اردشیر بابکان که کتابی است به زبان پهلوی و در اواخر دوره ساسانیان نوشته شده است در مورد جنگ اردشیر اول ساسانی و اردوان پنجم اشکانی آمده است که اردشیر از سپاهیان کرمان و مکران و پارس کمک گرفت و آنان را به جنگ اردوان فرستاد جمله ترجمه شده صادق هدایت از متن کارنامه از زبان پهلوی چنین است: اردشیر خود به استخر نشسته از کرمان و مکران و پارس کسته کسته سپاه بی شمار مر گرد می کرد و به کارزار اردوان می فرستاد. عبدالله گروسی در کتاب جغرافیای تاریخی ناحیه بمپور بلوچستان وضعیت بلوچستان در زمان ساسانیان را چنین شرح می دهد: در زمان ساسانیان به واسطه رونق امر تجارت و نظم و نسق در بهره برداری از منابع و ایجاد سد و بند بر روی رودخانه ها و پا کوهها و استفاده از نیروی عظیم کار بردگان در امر تولید کشاورزی و نیز رونق صنایع بافت پارچه های ابر یشمین و فلز گری و فولاد سازی و تردد قافله های تجاری آبادانی مکران و حوزه بمپور به اوج خود رسیده است . از جمله درآمدهای ساکنین ناحیه بمپور امر مکاری و حمل مال التجاره از راههای موجود بوده است و به نظر می رسد در این روزگار پرورش شتر و شتر داری که مناسب ترین حیوان بار کش برای مسافرتهای طولانی و عبور از سرزمینهای بیابانی بوده در ناحیه بمپور از رونق برخوردار بوده است. به شهادت منابع تاریخی مکران و طوران در زمان بهرام دوم ساسانی (277-293م) تحت تسلط این دولت نبوده اند ولی نرسی پادشاه ساسانی (293-303م) در کتیبه خود که در پایکولی (محلی در سلمانیه کردستان عراق) قرار دارد فهرستی از کسانی که برای تاجگذاریش حضور داشته اند نام می برد که در آن اسامی پادشاه پارادنه و شاه مکران که هر دو در بلوچستان کنونی بوده اند دیده می شود. به عقیده فرای تسامح دینی نرسی و عدم اصرار او بر آیین زردشت باعث گردید تا پادشاهان دیگر بلاد مثل شاه مکران که دین زردشتی نداشتند نیز از وی حمایت کنند. تاریخ طبری و بلعمی نشان میدهد که این روند در زمان بهرام پنجم ( بهرام گور420-439م) نیز ادامه داشت و شاهان غیر زردشتی فقط مالیاتهایی را به دربار ساسانی تحویل می دادند. اما در زمان خسرو انوشیروان همزمان با تحولات بزرگ اقتصادی و اصلاحاتی در اداره امور نظامی سرتاسر ایران به چهار قسمت تقسیم گردید که شامل خراسان خورباران نیمروز و آذربایگان بود. روایتی از جغرافیای ارمنی آشخاراتسویتس است که ظاهرا در سده هفتم میلادی نگارش یافته است مطابق این روایت نیمروز نوزده شهرستان داشته که از آن جمله پارس خوزستان اسپاهان کورمان طوران مکوران اسپت واشت ساکستان زاپلستان میشون هاگار پان یات رشیر دیر میش ماهیگ مازون هوزهرستان اسپاخل دیبوخل بدین ترتیب نام مکران در تقسیمات کشوری زمان انوشیروان آمده است. در فهرستی که جغرافی نویس ارمنی آورده است نامهای اسبت و وشت نیز ذکر گردیده اند. بر خی از تاریخ نویسان همچون کولسنیکف عقیده دارند اسبت نام نصرت آباد فعلی بوده است و وشت همان خاش امروزی است. مارکوارت اسپت را به زبان پهلوی اسپیت (سفید ) دانسته است و این محل را کراقان ( کلاغ آباد) امروزی و گرگ نزدیکی نصرت آباد کنونی دانسته است. همچنین از محل اسپیت در کتابهای مقدسی ابن خرداد به و یاقوت حموی نام برده شده است. دومین محلی که جفرافیای ارمنی نام برده وشت است که کولسنیکف آن را با بخش کنونی وشت در خاور بلوچستان یکسان دانسته است .مارکوارات وشت را صرفا خواش یا خواص مورد نظر جغرافیدانان عرب می داند یعنی همان خاش محلی در نواحی سرحدی ایران در بلوچستان می داند.از شهر خواش ابن فقیه در کتاب البلدان به عنوان شهری در جنوب کوهی که در آن سنگ گوگرد وجود داشته است نام می برد. نام مکران همچنین در رساله نامه تنسر آمده است. این رساله توسط تنسر موبد موبدان زردشتی در زمان اردشیر اول به گشنسب شاه طبرستان نوشته شده است. در این نامه از مکران به عنوان یکی از نقاط سرحدی ایران نام برده می شود. عین جملات نامه تنسر در این مورد چنین است: تورا می نمایم که زمین چهار قسمت دارد یک جز زمین ترک میان مغارب هند تا مشارق روم جز دوم میان روم و قبط و بربر و جز سوم سیاهان از بربر تا هند و جز چهارم این زمین که منسوب است به پارس و لقب بلاد الخاضعین میان جوی بلخ تا آخر بلاد آذربایگان و ارمنیه فارس و فرات و خاک عرب تا عمان و مکران و از آنجا تا کابل و طخارستان و این جز چهارم برگزیده زمین است .


[ دوشنبه 94/11/19 ] [ 10:35 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

در شاهنامه نیز به دفعات نام قوم بلوچ آمده است  در ادامه تلاش خواهیم کرد به این موضوع بپردازیم . اولین بار در داستان سیاوش هنگامی که وی در کار جمع آوری لشکر برای جنگ با افراسیاب است از بلوچ ها یاد می شود : هم از پهلوی پارس و کوچ و بلوچ ز گیلان جنگی و دشت سروچ . همچنانکه از بیت مستفاد می شود در اینجا اشاره ای صریح به محل بلوچ ها نکرده است اگرچه در مصرع دوم می توان گیلان را به معنای سرزمین گیلان گرفت دشتسروچ چنانکه در برهان قاطع آمده است نام دشتی است در نواحی کرمان پس باز جای ابهامباقیست چراکه در مصرع دوم از گیلان و کرمان هردو یاد شده که جایگاه بلوچ ها هستند . در جایی دیگر در داستان کیخسرو هنگامی که پسرش قصد لشکرکشی بر ضد افراسیاب را دارد باز نام بلوچ در نامه ملی ایران ذکر شده است در این صفحه زیبای شاهنامه که فردوسی یکیک بزرگان سپاه ایران را بر می شمارد و از لشکر زیر نظر هریک سخن می گوید به پهلوانی به نام اشکش می رسد که بازور و دل بود و با عقل و هوش . در برهان قاطع آمده است که اشکش موسس سلسله اشکانیست . سپاه اشکش متشکل از قوم کوچ و بلوچ بوده است فردوسی در این باره می گوید : سپاهش زگردان کوچ و بلوچ  سگالیده جنگ و بر آورده خوچ . لغت خوچ در برهان به چند معناست که مطابق این معانی بلوچ و خوچ کاملا هم معنا هستند و احتمالا فردوسی هم همین هم معنا بودن را در انتخاب لغت خوچ در نظر داشته است . فردوسی در توصیف سپاه کوچ و بلوچ چنین می گوید : کسی در جهان پشت ایشان ندید برهنه یک انگشت ایشان ندید . فردوسی پرچم سپاهیان بلوچ را چنین  ترسیم میکند : درفشی بر آورده پیکر پلنگ همی از درفشش ببارید جنگ . در هر قسمت از شاهنامه که ذکر آن رفت قوم بلوچ از مقربان پادشاهان کیانی ایران بوده اند و اگرچه در هیچ یک از این دو قسمت از خاستگاه آنان سخنی نرفته ولی ادامه داستان نشان می دهد که فردوسی آنان را متعلق بهمکران میدانسته است همچنانکه پیش از این در بخش " مکران در داستان کیخسرو " گفتیم کیخسرو با که سپاهی بزرگ که بخشی از آن را بلوچ ها به فرماندهی اشکش تشکیل می دادند به مکران رسیدند و در آنجا به نبرد پرداختند و مکران تحت نظارت اشکش قرار گرفت همچنانکه در پایان نامه شه بخش آمده اقامت بلوچ ها تحت فرماندهی اشکش در مکرانشاید اولین آشنایی و اقامت آنها در بلوچستان باشد . دیگر اشاره فردوسی به بلوچ در دوره تاریخی شاهنامه است در شرح سلطنت خسرو انوشیروان (531-579 م ). خسرو در آغاز سلطنت سفری به نقاط مختلف ایران کرد ازجمله  خراسان و گرگان و ساری و آمل. و پس از کشیدن دیوار "دربند " و سرکوب "الانان " به هندوستان رفت و چندی در آنجا ماند و در راه بازگشت از هندوستان خبر طغیان و کشتار مردم توسط بلوچ ها را شنید : به ره اندر آگاهی آمد به شاه   که گشت از بلوچی جهانی تباه . در اینجاست که مستقیما از گیلان و رنج مردم انجا از دست بلوچ ها سخن می گوید : ز گیلان تباهی فزون است زین   ز نفرین پراکنده شد آفرین  . شاه غمگین شد و به همراهان گله کرد که "الانان " و "هندیان " سر به طاعت ما خم کرده انداما با بلوچ ها که هموطنان مایند نتوانسته ایم بر آئیم :بسنده نباشیم با شهر خویش   همی شیر جوییم پیچان ز میش . این  بیت نشان میدهد که فردوسی  از زبان انوشیروان بلوچ ها را قومی ایرانی می دانسته است . در ادامه فردوسی به ناامنی مرزهای شمالی ایران که بلوچ ها در آنجا ساکن بوده اند اشاره می کند : همان مرز تا بود با رنج بود  ز بهر پراگندن گنج بود . و یاد آور می شود که با همه تلاش انوشیروان برای حمله به بلوچ ها  نزدیکانش او را از این کار منع کرده و شکست اردشیر ساسانی (226م – 241 م ) در پیکار با بلوچ ها را به وی یاد آور شدند : ز کار بلوچ ارجمند اردشیر   بکوشید با کاردانان پیر * نبد سودمند به افسون و رنگ   نه از بند و ز رنج و پیکار و جنگ . خسرو انوشیروان از این سخنان خشمگین شد و با لشکری انبوه بر گرد مسکن بلوچان جمع آمد و منادی داد که همه زن و مرد و کودک و پیر بلوچ ها را از لب تیغبگزرانید : که از کوچکه هرکه یابیید خرد  وگر تیغ دارند مردان گرد * وگر انجمن باشد از اندکی نباید که یابد رهایی یکی . فردوسی  قتل عام فجیع و وحشیانه انوشیروان را چنین به تصویر می کشد : از ایشان فراوان و اندک نماند زن و مرد جنگی و کودک نماند *  سراسر به شمشیر بگذاشتند  ستم کردن و رنج برداشتند* ببود ایمن از رنج شاه جهان   بلوچی نماند آشکار و نهان . داستان بلوچ ها در دوره انوشیروان در شاهنامه فردوسی در اینجا تمام می شود . اینک سخنی از کریستین سن نقل می کنم  وی گفته احتمالا بلوچ ها را به علت بنیه طبیعیشان و قوت بدنیشان بر کشاورزان ضعیف ایرانی در نواحی سرحد و مرزها برای مقابله با دشمنان استقرار داده اند . البته بعد از قتل عام بلوچ ها توسط انوشیروان بلوچ ها یه عنوان فرمانروایان منصوب شده در شمال به حیات خود ادامه داده اند  و دلیل آن وجود نام بلوچ ها در مراسم استقبال از سفیر چین در دربار انوشیروان است : همه مرزبانان زرین کمر  بلوچی و گیلی برزین سپر . این نمایش شگفت انگیز جلال و قدرت پادشاهی سفیران را حیرتزده کرد می بینیم که در این نمایش بلوچ ها نیز چون دیگر ایرانیان به آراستن سپاه شاه و هول انداختن در دل دشمنان کشور پرداخته اند . در ادامه با بررسی حمله اعراب به کرمان و  وجود بلوچ ها در این منطقه به کوچ بلوچ ها از شمال به جنوب می پردازیم .    


[ دوشنبه 94/11/19 ] [ 10:33 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

ایران کشوری است بزرگ ، با تمدن و فرهنگ غنی و دیرینه ای زیاد ، که اقوام مختلف با فرهنگ و باورهای مخصوص به خود در آن زندگی می کنند .

بلوچ ها یکی از اقوام اصیل و شناحته شدة ایرانی هستند ، که به زبان بلوچی ( که از نزدیکترین خویشاوندان زبان فارسی است ) تکلم می کند و بیشترین جمعیت آنان در سه کشور ایران ، پاکستان و افغانستان بسر می برند .بیشترین جمعیت استان سیستان و بلوچستان را بلوچها تشکیل می دهند و بافت اجتماعی آن قبیله ای و طایفه ای است .همه اقوام ایرانی با توجه به اشتراکات فرهنگی دارای خصلت های اجتماعی مشابهی هستند . اما در عین حال بخاطر تأثیر پذیری از شرایط خاص محیطی و قومی خود تفاوتهایی نیز در خصلتها، باورها و آداب و رسوم آنها مشاهده می شود که ویژگی های خاص هر قومی را تشکیل می‌دهد . بنابراین بلوچها نیز که از اقوام با سابقه و شاخص ایرانی هستند دارای نوعی فرهنگ و باورهای خاص و متفاوت می باشند و ممکن است در ذهن کسی این پرسش مطرح شود که ویژگیهای قومی اجتماعی مردم بلوچ کدام است ؟

برای روشن شدن این سئوال سعی شده است ابتدا کلیاتی از ویژگی های خاص قوم بلوچ بر شمرده شود و سپس چند ویژگی شاخص که این قوم را از دیگر اقوام متمایز می سازد بیان شود و برای این کار به روش کتابخانه ای عمل شده است .

« بلوچ انسانی آزاده ، مهمان نواز ، راستگو ، ناموس پرست ، دلیر و شجاع ، سخت کوش و جنگجوست . مردمش به تاثیر از شرایط خاص محیط خویش ، پردوام و بردبار هستند که با حداقل امکانات زندگی می کند . و تحمل آنها در برابر مشکلات و سختیها ، شاید در هیچ یک از طوایف ایران وجود نداشته باشد . در دوستی ثابت قدم و وفادارند و در دشمنی سر سخت و انتقام جو هستند .

بلوچ در شتر سواری ، تیر اندازی ، شکار کردن ، کوهپیمایی ، صحرانوردی و پیاده روی بی‌نظیر است بلوچ ها برای اسلحه و مرکب سواری خود ، اهمیتی به سزا قایلند و از این رهگذر در نگهداری و مراقبت آن سخت می کوشند ، از قیود زاید و تعارفات اضافی برکنارند و سادگی و بی‌آلایشی در پندار کردار و گفتار آنها هویداست و به قول و قرار خود اهمیت بسیار می دهند . مردم بلوچستان سخت پایبند به اعتقادات مذهبی و دینی خویشند ، نماز را به موقع و با‌جماعت به جای می آورند و در سخت ترین شرایط روزه می گیرند و شکستن روزه را گناهی بزرگ می شمارند . اعیاد آنان منحصر به اعیاد مذهبی است و در میان اعیاد مذهبی بیشتر از همه برای دو عید فطر و قربان اهمیت قایل هستند و با توجه معتقدات مذهبی خود ، تشریفات ویژه ای برای این دو عید مقرر می دارند » (2) .

تمام افراد خانواده لباس نو می پوشند و برای ادای نماز عید به عیدگاه یا مصلی می روند و پس از اتمام نماز آنهائیکه با یکدیگر کدورتی داشتند همدیگر را در آغوش کشیده و حلالیت می‌طلبند و سپس به دیدار بستگان و خویشاوندان می روند و تا سه روز را ایام عید می دانند .

چند ویژگی شاخص که قوم بلوچ را متمایز می سازند عبارتند از :

1ـ میارجلی (پناهنده پذیری) 2ـ قول و قرار 3ـ مهمان نوازی 4ـ حشر و مدد 5ـ بجار

6ـ چَنَدء 7ـ بیر یا انتقام 8ـ جن طلاق ( زن طلاق ) 9ـ دیوّان 10 ـ پتّر 11ـ پوشاک .

1ـ میار جَلّی may?rjalli ( با هوت ) (3)

میار و باهوت به معنای پناهنده شدن به کسی و میار جلّی به معنای پناهنده پذیری است . اگر شخصی گناهکار یا مظلومی به علت ترس از جان ، محل سکونت خود را ترک گفته و به سردار یا طایفه ای قوی تر پناه ببرد و از او طلب پناهندگی و حمایت بکند و او نیز با سنجیدن جوانب قبول پناهندگی نماید ، ابتدا پناه دهنده سعی می کند با وساطت مشکل پناهنده خود را با طرف مقابلش حل و فصل نماید ، چنانچه این روش مؤثر نیفتاد . پناه دهنده تا پای جان از پناهنده‌ی خود در مقابل دشمنانش دفاع خواهد کرد(4).

ضرب المثل بلوچی مؤید این موضوع است که می گوید :

« میار چه تیلگان عزیز ترانت » may?r ?a telagan azizterent

یعنی پناهنده از دو چشم انسان عزیزتر است .

در فرهنگ بلوچ کسی که به پناهنده خودش خیانت کند یا او را تحویل دشمن دهد ، جزء بدترین افراد است

2ـ قول

چنانچه بلوچ به کسی قول بدهد ، نباید هیچگاه به قول خود بی تعهد باشد و از این رو به قول خود وفادار است و این وفاداری و تعهد آنقدر زیاد است که به صورت ضرب المثل در آمده است (5):

« سرن بروت بله قولن مروت » Saron brot bala kowlon marot

یعنی حاضرم که سرم از تن جدا شود ، اما بدقولی نکنم .

در اشعار بلوچی موجود است « شیخ مرید » یکی از عشاق معروف حماسی بلوچستان در جلسه بزرگان ( که هر کدام قولی می دهند) قول می دهد که هر کس صبح پنجشنبه به درب منزل من بیاید و هر چه بخواهد به او می بخشم ، رقیب عشق او به نام « چاکر » از این قول سوء استفاده می کند و « سائلی » را اجیر می کند و به او می گوید آنقدر سیم و زر به تو می دهم که برای همیشه از گدایی دست بکشی ، ولی در مقابل از تو می خواهم یک مأموریتی بزرگ برایم انجام دهی ، و آن اینکه صبح روز پنج شنبه به درب منزل شیخ مرید برو و بجای هر گونه طلب مادی ، از او

« خان بی بی » ( هانی ) نامزدش را طلب کن و به او یاد آوری کن که در مجلس بزرگان قول داده ای ، بدین ترتیب شیخ مرید تسلیم می شود . حاضر می شود آوارگی و دیوانگی را قبول کند و از نامزدش صرف نظر کند اما برای خود عیب می دانست که قولی را در مجلس بزرگان داده بود نقض کند.(7)

3ـ مهمان دوستی

مهمان نوازی مردم بلوچستان ریشه در فرهنگ اسلامی آنها دارد و از این نظر شهره خاص و عام وضرب المثل هستند . مهمان دوستی مردم بلوچ خصلتی پسندیده است که در بین همه اقشار غنی و فقیر بلوچ وجود دارد . مهمان نوازی و پذیرایی از مهمان با صمیمیت و احساس خاصی همراه است ؛ این خصلت از دیر باز در میان مردم بلوچ وجود داشته است . همیشه بهترین امکانات خود را نگه می دارد و آنرا از زن و فرزند دریغ داشته که شاید مهمانی بیاید . (8)

بوده اند افرادی که هیچگاه به تنهایی غذا نمی خورند و به انتظار می نشستند تا مهمانی از راه برسد . در همه منازل بلوچستان مهمانخانه و در همه روستاهایش مسافرخانه وجو دارد تا مهمان را پذیرایی کنند .

4ـ حَشَر و مَدَد hasar - o - madad

حشر و مدد به معنی همیاری و تعاون گروهی افراد در کارهاست . تنها زیستن برای فرد بلوچ مفهوم ندارد ، و تنهایی به منزله نابودی است ، از این روی در مسیر زندگی و مقابله های نا برابر با طبیعت خشن آموخته است که همواره در کنار قوم و همکیشان خود زندگی کند تا از هر گونه گزند و آسیبی در امان بماند ، بنابراین وجود اصطلاح حَشَر و مدد که یکی از انگیخته های حیاتی و اجتماعی قوم بلوچ است خود گواه این مدعا است . حشر و مدد نوعی تعاون و همیاری است که افراد از روی خلوص نیت و مهربانی بدون دریافت مزدی برای یکدیگر انجام می دهند . ما حصل این کار ممکن است متوجه فرد یا یک جامعه گردد . اموری از قبیل : ساختن مدرسه ، خانه ، برنج کاری درو محصول ، ساخت و لای روبی قنوات ، سد آبی ، دفاع ، در حشر و مدد بلوچی که از افتخارات قومی است نهفته می باشد (9).

5ـ بجّار bej?r ( کمک در امر ازدواج )

یکی از پسندیده ترین و مفید ترین سنت های قوم بلوچ که در میان شرفی ترین اقوام و ملل کمتر می توان نظیر آنرا یافت ، موضوع « بجّار » است ، بجّار یعنی کمک و همراهی مادی با جوان و داماد که می خواهد ازدواج نموده تشکیل خانواده دهد . هر چند بجار شامل حال جوان غنی و فقیر هر دو می شود ، ولی مسلم است عقلا و دانشمندان بلوچ برای کمک و همراهی با جوان کم بضاعت رسم بجار را عمومیت داده اند تا موجب خجلت و انفعال جوان محتاج نشود . از طرف دیگر جوانی که ازدواج می کند و جامعه هزینه آنرا می پردازد ، مکلف است به نوبت خود در « بجّار » جوانان آینده که قصد ازدواج دارند شرکت کند و دین خویش را به اجتماع بپردازد . مبلغ بجّاری بستگی به میزان و توانایی و همت فرد دارد و بیشتر از جانب خویشاوندان است و می تواند نقدی یا غیر نقدی مثل فرش و قالی و بز و گوسفند و ... باشد(10) .

6ـ چَندَء ?anda ( کمک به امورات دینی )

مردم مسلمان بلوچ در کنار شرکت در مراسم بجار ( که برای ازدواج است ) و حشر و مدد (که تعاون در امور اجتماعی است ) ، برای ساخت و بنای مساجد ، حوزه های علمیه ، مخارج طلاب، حقوق مدرسین و دیگر امورات دینی ، با پرداخت وجوه نقدی و غیر نقدی (مثل مصالح ساختمانی) در مراسم چندء شرکت می کنند . علمای دین ، متصدیان مساجد و حوزه های علمیه که قصد تعمیرات یا ساخت و ساز بناهای دینی را دارند ، در نمازهای عید فطر واضحی یا نمازهای جمعه از مردم طلب کمک می کنند . آنهائیکه کمک های عمده ای می کنند ، اسامی شان یادداشت می شود، سپس برای جمع آوری کمک های نقدی بقیه نمازگزاران ، افرادی مشخص شده که با در دست داشتن لنگی بین تمام صفوف نمازگزاران دور می زنند و کمکهای نقدی مردم را جمع آوری می‌کنند. در این منطقه ساخت مکانهای دینی از مراسم چندء و پرداخت زکات تامین می شود و مردم کمکهای فراوانی می نمایند و در این موارد از دولت کمتر کمکی دریافت می کنند (11) .

7ـ بیر beyr به معنای انتقام است

اگر به شخصی یا طایفه‌ای صدمه و خسارتی وارده شده و یا کسی کشته شود و شخص خاطی از عمل خود اظهار ندامت نکند و عذر خواهی ننماید ، باید منتظر انتقام طرف انتقام طرف مقابل باشد و تا هر زمانی که شرایط و موقعیت برایش فراهم شد انتقام خود را می گیرد . در شعر یکی از شعرای محلی کینه بلوچ چنین وصف شده است :

سنگ اگان چاتانی بُن ء ریزانت seng aga ?atani bon? reyzant

کینگ چه ء مردانی دِلء کنزانت keynag ?a mard?ni del? kenzant

بیر بلوچانی تا دو صد سالا beyr balo??ni t? dosad s?l?

لسئین اهوگ انت دو دنتانین lasaeyn ?hoogant do dant?nin

هر گاه سنگهای بزرگ ته چاه فرسوده و تجزیه شود

آنگاه ممکن است کینه نیز از دل مرد جابجا شود

انتقام بلوچ بعد از گذشت دویست سال

همانند آهویی جوان دو دندان تازه است (12)

8ـ قسم جن طلاق ( زن طلاق ) j antal?k

بلوچهای برای اعلام تعهد ، وفای به عهد ، پیمان ، اعلام برائت از اتهامات وارده و همچنین برای عملی نمودن سخنان و حتمی ساختن انتقام خود از شخصی یا طایفه ای ، قسم زن طلاق یاد می کنند و از آنجائیکه در ناموس پرستی تعصبی خاص دارند اغلب قسم جن طلاق یاد می‌کنند که راه برگشت ندارد و با کفاره هم جبران نمی شود و بعد از ادای این قسم تا آخرین توان بر عملی کردن عهد و پیمان و گفتة خود اقدام می کند در غیر این صورت زنش مطلقه می شود .

می توان گفت زن طلاق مهمترین قسم بلوچهاست چنانچه در حالت عصبانیت گفته شود بسیاری از حوادث و درگیری ها را به دنبال خواهد داشت(13) .

9ـ دیوّان diw?n

دیوّان در ادبیات دری، در معنی وزارتخانه ، اداره ، دفترخانه ، دفتر محاسبه بکار رفته است . اما در جامعه بلوچی به معنای مجلس و همایش است . بزرگان و ریش سفیدان قوم یا اقوام در یک محل معین گرد هم می آیند و به رتق و فتق کارهای مهم مردمی می پردازند ، که به این تجمع «دیوّان » می گویند .

دیوّان برای حل اختلاف دو شخص یا دو طایفه ، مشخص کردن میزان مال و مهریه عروس و ... تشکیل می شود . همچنین به مجلس میهمانی عروسی که میهمانان دور هم جمع می شوند و یا مکانی که شعراء و خوانندگان موسیقی اجرا می کنند ، همایش های شعر و ادب و بزرگداشت دانشمندان را هم دیوّان می گویند(14).

10ـ پَتّر pattar

پتّر را می توان به معنی پذیرش قصور و اشتباه تلقی کرد ، بدینصورت که اگر بین دو شخص یا دو قوم اختلافات شخصی ، خانوادگی و فامیلی وجود آمده باشد ، یا در اثر درگیری و برخورد کسی زخمی یا کشته شود ، در این موارد جهت جلوگیری از گسترش دامنه‌ی اختلاف و انتقام گیری ، بزرگان طایفه ، بهمراه شخص خطا کار برای اظهار ندامت و پیشمانی و پذیرفتن اشتباه خود و ارزش و احترام دادن به مظلوم زیان دیده به خانه او رفته و ضمن قبولی تقصیر از او معذرت خواهی می کنند و حاضر به پرداخت خسارت می شوند که در اکثر موارد متهم و خطاکار بخشیده می شود . و خسارت های پرداخت شده او بعد از مدتی به او برگردانده می شود(15).

11ـ پوشاک

از شاخص های ظاهری مرد و زن بلوچ که وی را از اقوام دیگر متمایز می سازد پوشاک بلوچ است که بخاطر موقعیت جغرافیایی و گرمای زیاد منطقه و کار و تلاش مردم و دلایل دیگر شکل خاصی به خود گرفته است . سوزن دوزی زن بلوچ بر لباس خود در دهها طرح و نقشه جزو صنایع دستی مهم کشور به شمار می رود و شهرت جهانی پیدا کرده است .

 


[ دوشنبه 94/11/19 ] [ 10:27 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

ابراهیم بن اسحاق از بازار بصره می گذشت که مردم هم دورش جمع شدند و به او گفتند::
ای ابا اسحاق

چرا دعا می کنیم ولی دعایمان مستجاب نمی شود
گفت: چون قلب هایتان با ده چیز مرده است

اول: خداوند را می شناسید اما حقش را ادا نمی کنید
دوم: گمان می کنید که پیامبر صلی الله علیه و سلم را دوست دارید اما از سنتش پیروی نمی کنید

سوم: قرآن را می خوانید اما به آن عمل نمی کنید
چهارم: از نعمت های خداوند استفاده می کنید اما شکرش را به جا نمی آورید
پنجم: می گویید که شیطان دشمنتان است اما در عمل از او پیروی می کنید
ششم: می گویید بهشت حق است اما برایش تلاش نمی کنید
هفتم می گویید جهنم حق است اما از آن نمی گریزید
هشتم: می گویید مرگ حق است اما خود را برای آن آماده نمی کنید
نهم: هر وقت از خواب برمی خیزید مشغول به عیوب مردم می شوید و عیوب خود را فراموش می کنید
دهم:مرده هایتان را دفن می کنید اما از آن ها عبرت می گیرید


[ یکشنبه 94/11/18 ] [ 9:21 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

1- صلوات : هرگاه نام حضرت محمد (ص) را شنیدیم یا بر زبان آوردیم از ته دلمان باید صلوات بگویم.
2- احترام به اهل بیت :همسران پیامبراکرم (ص) مادران همه ی مسلمانان هستند وباید به تمام آنان احترام گزارده شود ودرهنگام صحبت از آنان با احترام و با نام مادرمان حضرت عایشه یا مادرمان حضرت خدیجه و … نام برده شود.
3- احترام به شهر پیامبر اکرم (ص) : وقتی که در مدینه هستیم باید به احترام رسول اکرم (ص) با صدای بلند نخندیم و کارها وشوخی های زشت انجام ندهیم.
4- آرزوی در خواب دیدن پیامبراکرم (ص):هرکس که آرزوی دیدن پیامبراکرم (ص) در خواب را داشته باشد نشانه علاقه او به پیامبراکرم (ص) است.
پیامبر اکرم(ص) می فرماید:هرکس من را در خواب ببیند واقعا خود من هستم ،شیطان هیچگاه نمی تواند بجای من درخواب کسی بیاید.
5- در هنگام مصیبت باید یادی از رحلت پیامبراکرم (ص) بکنیم. پیامبراکرم (ص)می فرماید:هرگاه یکی از بستکان شما فوت کرد از رحلت من یاد کنید که این دنیا را وداع گفتم اگر این کار را بکنید ،غم و اندوه شما کاسته می شود دل شما آرام می گیرد.
6- در هنگام سخن گفتن کسی در مورد پیامبراکرم (ص) باید سکوت کرده و به حرف گوینده توجه کرد.اگر در بین سخن کسی که از پیامبراکرم (ص) سخنرانی می کند، حرفش را قطع کرد ویا باعث عوض کرد ن موضوع شد؛ یک بی احترمی به پیامبراکرم (ص) می باشد.
7- رضایت کامل و احترام گزاردن به شریعت پیامبراکرم (ص) : از بهانه و عیب جویی بی اساس از دینی که پیامبراکرم (ص) آورده باید خودداری کرد.


[ یکشنبه 94/11/18 ] [ 9:20 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

 

سید محمّد یوسُف حسین‌پور فرزند سید محمّدکریم بن شهید ملا سید غلام محمد بن سید محمد نور می‌باشد؛ این خاندان در منطقه به سادات حسینی مشهور می‌باشند. بزرگان این خانواده همواره به دعوت و اصلاح مردم مشغول بوده‌اند؛ درخشان‌ترین چهره‌ی این خاندان، مولانا سید عبدالواحد شاه گشتی مشهور به حضرت صاحب می‌باشد؛ وی فرزند شهید ملا سید غلام محمد و عموی مولانا محمد یوسف می‌باشد. یوسف به سال 1349 هـ.ق./ 1309 شمسی در شهر گشت متولد شد. هنوز به نوجوانی نرسیده بود که پدر گرامی‌اش را از دست داد و دو سالی از این حادثه‌ی تأسف بار نگذشته بود که از دامان پر مهر و محبت مادر نیز محروم شد و طعم تلخ یتیمی را کاملاً چشید. خود می‌گوید: مادرم را فقط به اندازه‌ای یاد دارم که برای من دعای خیر می‌کرد و تأثیر دعاهایش را در زندگیم احساس نمودم.

در دامان عمویش حضرت صاحب پرورش یافت؛ از همان دوران کودکی آثار رشد و سعادت در وی نمایان بود.
تحصیلات ابتدایی

تحصیلات ابتدایی را تا کلاس چهارم دبستان خواند. در سال 1358 (هـ.ق.) همزمان با تأسیس مدرسه‌ی عین العلوم گُشت توسط عموی بزرگوارش حضرت مولانا سید عبدالواحد، معروف به «حضرت صاحب» (از شاگردان مفسر بزرگ، مولانا حسین‌علی)، وارد این مدرسه گردید و دروس ابتدایی و مقدماتی را تا کتاب کنزالدقائق و کافیه نزد ایشان به اتمام رساند.
تحصیلات عالی

سپس مولانا، با مشورت عموی بزرگوارش، برای گذراندن تحصیلات عالی به پاکستان ـ که تازه به استقلال رسیده بود ـ سفر نمود. ابتدا به مدت یک سال در مدرسه‌ی دارالهدى ٹیڈی به تحصیل پرداخت؛ سپس هنگامی که متوجه شد علمای پاکستان، مدرسه‌ای همطراز دارالعلوم دیوبند در شهر ٹنڈو اللهیار، به نام دارالعلوم تأسیس نموده‌اند و برخی علمای بلندپایه‌ی هند بدان‌جا آمده‌ا‌‌ند، به آن مدرسه رفت و به مدت سه سال از محضر اساتید آن‌جا بهره‌ها برد. در سال 1373 (هـ.ق.) به مدرسه‌ی قاسم‌العلوم ملتان رفته و دوره‌ی حدیث را در آنجا گذراند. در این زمان مولانا موسى خان بازی با ایشان همکلاس بود که جمعاً شرکای دوره‌ی حدیث 27 نفر بودند.

ایشان در سال 1374 (هـ.ق.) دوره‌ی تخصص فی الحدیث النبوی را در جامعة العلوم الإسلامیة نیوٹاون کراچی ـ که در همان سال تأسیس شده بود، گذراند؛ در این دوران امور داخلی مدرسه را نیز بر عهده داشت.

درس تفسیر را نیز از محضر مفسّر بزرگ، مولانا عبدالله درخواستی (شاگرد رشید مولانا حسینعلی) فرا گرفت.
اساتید مشهور

از مهم‌ترین اساتید وی می‌توان علمای بزرگوار ذیل را نام برد:

1 . مولانا سید عبدالواحد گشتی معروف به حضرت صاحب،

2 . مولانا عبدالله درخواستی،

3 . محدث العصر علامه سید محمد یوسف حسینی بنوری،

4 . شیخ الحدیث مولانا عبدالخالق ملتانی،

5 . مولانا مفتی محمود،

6 . مولانا بدرعالم میرتهی،

7 . مولانا عبدالرشید نعمانی،

8 . مولانا اشفاق الرحمن کاندهلوی،

9 . مولانا عبدالحق نافع،

10 . مولانا عبدالعزیز کاملپوری.
فعالیت‌های مذهبی و اجتماعی

حضرت صاحب قبل از این که به حق‌آباد هجرت کند، طی نامه‌ای به مولانا دستور می‌دهد که بعد از فراغت، فوراً به گُشت برگردد. مولانا حسین‌پور امتثال امر نموده و از علامه بنوری برای بازگشت به وطن، اجازه می‌خواهد؛ علامه بنوری چون نبوغ و استعداد علمی و امتیازات خدادادی را در وی مشاهده کرده است، می‌فرماید: «یوسف! در اینجا بمان!» مولانا جریان نامه را بیان می‌کند. به ناچار استاد بزرگوار با دل ناخواسته با او خداحافظی می‌کند و می‌گوید: «نمی‌توان پسر مردم را مجبور به ماندن نمود.»

وقتی که مولانا به گُشت میرسد، حضرت صاحب سرپرستی مدرسه و مسجد را به او می‌سپارد و خود به حق‌آباد هجرت ‌می‌کند.

در همان ابتدا با پشت‌کار و جدیت، با استفاده از راهنمایی‌های حضرت صاحب و علامه بنوری فعالیت خویش را آغاز نمود و مدرسه را بیش از پیش ترقی داد تا جایی که در آن زمان به عنوان یگانه‌ی مدرسه‌ی دینی فعال در بلوچستان یاد می‌شد. تاکنون (1435 هـ.ق) شصتمین سال است که این مسئولیت خطیر مدیریت و تدریس علوم قرآن و حدیث بر عهده‌ی ایشان می‌باشد و همه ساله دانش آموختگانی از این چشمه‌ی علمی عین العلوم به جامعه‌ی اهل سنت تحویل داده می‌شود.

مولانا حسین پور مبتکر جشن‌های دانش آموختگی مدارس دینی اهل سنت در بلوچستان می‌باشد؛ به ابتکار وی، برای اولین بار در بلوچستان، جشن فارغ التحصیلی و دستاربندی طلاب عین‌العلوم، در سال 1390 (هـ.ق.)، با حضور علمای طراز اول بلوچستان؛ هم‌چون حضرت مولانا سید عبدالواحد، معروف به «حضرت صاحب»، رهبر مذهبی اهل سنت حضرت مولانا عبدالعزیز ملازاده، مولانا محمد شهداد سراوانی، مولانا عبدالعزیز ساداتی، مولانا قمرالدین ملازهی، مولانا محمد عمر سربازی، مولانا محمد ابراهیم دامنی، مولانا نظرمحمد دیدگاه و... برگزار گردید که در نوع خودش بی نظیر بود و شاید بعد از روی کار آمدن صفویه، اولین جشن دانش آموختگی طلاب اهل سنت در ایران باشد.

نیز از ابتکارات وی می‌توان به پایه‌گذاری شورای هماهنگی مدارس دینی اهل سنت استان سیستان و بلوچستان اشاره نمود که هم اینک ایشان دبیر کل این شورا می‌باشد؛ اوّلین جلسه‌ی شورا نیز به ریاست ایشان در مدرسه‌ی علوم دینی عین العلوم گشت با حضور علمای استان از جمله مولانا محمد شهداد سراوانی، مولانا تاج محمد بزرگزاده، مولانا محمد عمر سربازی، مولانا عبدالرحمن چابهاری، مولانا مفتی خدانظر (به نمایندگی از مولانا عبدالعزیز) و... برگزار و تصمیمات اوّلیه‌ی این شورا اتخاذ گردید.

مولانا محمّد یوسف، از مشاوران ارشد مولانا عبدالعزیز در امور مذهبی، اجتماعی و سیاسی بود و به هنگام تدوین قانون اساسی در مجلس خبرگان رهبری در تهران ، حدود چهار الى پنج ماه ایشان را همراهی کرد.

بیش‌تر وقت ایشان صرف فعالیت‌های اجتماعی، دیدارهای مردمی و حل و فصل اختلافات قومی و مذهبی می‌شود؛ به حق از مصلحان بزرگ بلوچستان می‌باشد و درصد زیادی از امنیت استان سیستان و بلوچستان مرهون زحمات ایشان و علمای هم‌فکر ایشان است که آرامش خود را فدای راحتی مردم نموده‌ا‌‌ند.
ویژگی‌های اخلاقی

مولانا زندگی بسیار ساده‌ا‌‌ی دارد. خانه‌اش بسیار ساده است. لباس معمولی و ساده بر تن دارد. کسی که مقام والای علمی و شهرت ایشان را شنیده و برای اوّلین بار ایشان را می‌بیند، او را نمی‌شناسد. کارهایش را خود انجام می‌دهد. از میهمانان پذیرایی می‌کند. به کارهای کشاورزی می‌پردازد. جهت جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای مدرسه، شخصاً به مناطق مختلف می‌رود. نمی‌پسندد که کسی برای استقبال وی از جای برخیزد. با کارهای ناروا، به شدت برخورد می‌کند. با وجود این که مدیر حوزه‌ی‌ علمیه می‌باشد، اما برای خود هیچ‌گونه مزایای خاصی را قایل نشده است، حتى دفتر مدیریت جداگانه‌ای ندارد. تا کسی با وی سخن نگوید، سکوت اختیار می‌کند. احترام علما را - هر چند که شاگردان خودش باشند - به جا می‌آورد؛ بسیار پیش آمده که کفش‌های آنان را راست نموده است. به نماز شب، دو رکعت بعد از وضو و تلاوت قرآن پایبند است. وی بسیار متواضع، ساده‌زیست و به دور از هر نوع تکلف است. اکثراً در منزل مشغول مطالعه و تلاوت قرآن کریم است.
شیوه‌ی تدریس

مولانا در جلسه‌ی تدریس، تا آخر به صورت چهارزانو می‌نشیند؛ هر چند که درس ایشان، با وجود سنّ زیاد به دو ساعت به طول بینجامد؛ حتى برای یک بار دیده نشده که به بالش تکیه بزند و به تدریس بپردازد و گاهی از ابتدای درس تا انتها دوزانو می‌نشیند. در تفهیم مطالب دقیق و در شیوه‌ی تدریس بی‌نظیر است؛ با زبانی ساده و شمرده شمرده، به شرح متون می‌پردازد؛ رخدادهای تاریخی را طوری بیان می‌کند که انگار انسان در آن صحنه حضور دارد. چنان شیوا و شیرین به تدریس می‌پردازد که اگر کسی ساعت‌ها در پای درسش بنشیند، هیچ گاه احساس خستگی نمی‌کند.
جایگاه علمی و دیدگاه علما نسبت به ایشان

جایگاه علمی ایشان، از لقب‌های «شیخ‌الحدیث» و «أستاذ العلماء» که علمای طراز اوّل بلوچستان به ایشان داده‌اند، مشخص می‌شود. بارها بعد از نماز فجر قرآن مجید را تفسیر نموده است و نزدیک به نیم قرن است که به تدریس صحیح بخاری و سایر کتب تفسیر، حدیث، فقه و... اشتغال دارد و تقریباً بیشتر علمای بلوچستان شاگرد مستقیم و غیرمستقیم ایشان هستند.

آرای فقهی و علمی ایشان در میان علما جایگاه خاصی دارد و فتاوای ایشان مقبول خاص و عام‌اند. در سال 1430 هـ.ق. جامعة العلوم الإسلامیة نیوٹاون کراچی، از بزرگ‌ترین مدارس علمی پاکستان، جهت تجلیل از مقام شامخ علمی ایشان، جلسه‌ای برگزار کرد و ایشان در یک جلسه درسی از صحیح بخاری را القا نمود.

مولانا سید محمّدیوسف ـ به تعبیر شیخ‌الإسلام علامه مفتی محمدتقی عثمانی : ـ «از علمای محبوب منطقه می‌باشد.»

حضرت صاحب به ایشان علاقه‌ی خاصی داشت و از ایشان همیشه به عنوان مولانا محمدیوسف‌جان یاد می‌کرد و مردم را جهت استفاده به محضر ایشان می‌فرستاد.

حضرت مولانا عبدالعزیز ملازاده نیز علاقه‌ی خاصی به ایشان داشت؛ به همین خاطر فرزند برومندش شهید مولوی عبدالملک را جهت تحصیل به نزد ایشان فرستاد. مولانا عبدالعزیز همیشه می‌فرمود: «من مولانا محمّدیوسف را بسیار دوست دارم.»
آثار علمی

ترجمه کتاب‌های زیر از فعالیت‌های ارزشمند وی محسوب می‌گردند:

1 . تفسیر معارف القرآن؛ اثر گران‌سنگ مفتی اعظم پاکستان، حضرت مفتی محمّد شفیع دیوبندی؛

2 . حجة الله البالغة؛ شاهکار علمی حضرت امام شاه ولی الله محدث دهلوی؛

3 . سیرت خلفای راشدین؛ تالیف حضرت علامه عبدالشکور فاروقی لکنوی؛

4 . علوم القرآن؛ اثر علامه سید شمس الحق افغانی (ترجمه‌ی ناتمام مولانا محمّد شهداد سراوانی را تکمیل نمود)؛

5 . مواد مخدر از دیدگاه فقه اسلام؛ تألیف دکتر عبدالله بن محمد احمد الطیار؛

6 . داستان رفاقت من با مودودی؛ تألیف مولانا محمّدمنظور نعمانی (تاکنون چاپ نشده است)؛

7 . أنوار الباری شرح اردو صحیح بخاری؛ افادات علامه انورشاه کشمیری و دیگر اکابر محدثین (تاکنون 5 جلد ترجمه شده است).

نیز درس‌های تفسیر و حدیث ایشان، بیانات شیوا، نکته‌های مهم علمی که بیان نموده‌اند، پاسخ به مسائل مردمی و مقاله‌های نوشته شده توسط ایشان ـ هر چند معدوداند و بقیه از دست رفته‌اند ـ آثار مهم و ارزشمندی هستند که در این تارنمای رونما خواهند شد ـ إِنْ شَاءَ اللهُ تَعَالَى? ـ.

 


[ شنبه 94/11/17 ] [ 10:21 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

انسان های پاک، با حجاب بودن دخترشان را دوست دارند و بر پوششان حریص هستند لکن بعضی از آنها در این راه گاهی روش افراط و گاهی روش تفریط را درپی می گیرند که هیچ کدام مثمر ثمر واقع نمی شود .

در این گفتار ده راه عملی را برای محبوب ساختن حجاب برای فرزندتان بدون اینکه ضرب و شتم و سخت گرفتن و فریاد زدن در آن باشد را بازگو می کنیم .

    و هیچ حاجتی نیست اینکه ما بگوییم در عملی ساختن این راه ها باید پدر و مادر هردو یا بصورت جدا گانه کار کنند، بلکه با مشارکت کل خانواده نیزاین امر ممکن می باشد .

1.از کوچکی دخترت را به حجاب عادت ده و منتظر نمان تا اینکه بزرگ شود وبعد او را به حجاب امر کنی ، زمانی که تو صبر کنی تا اینکه بزرگ شود بطور قطع، به مراتب بر تو سختر می شود بخصوص زمانی که هوای نفس او مخالفت کند بخاطر اینکه فرزند بزرگ شده و نصیحت های شما کارساز نیست.

2. ( از حجاب او اظهار تعجب کن ) و همیشه  در جلوش از آن بعنوان یک امر شگفت انگیز پسندیده و خوب، سخن بگو ، و او را با وقار و متمایزتر از سایر دختران بدان ، و  پوشش حجاب دلیل بر ظاهر بودن حسن تربیت و رشد صحیح او بدان.

3. او را خبر ده که این امر خداوند می باشد و او را بفهمان که این کاری که انجام می دهد خالصانه برای الله باشد و برای هیچ احد الناس نباشد بخاطر اینکه خداوند او در هر وقت و مکان می بیند و او را متوجه کن به اینکه خداوند از زن با حجاب و مستوره راضی می شود برای اینکه امر الله تعالی می باشد. و قرآن و آیات حجاب و احادیث را برای او با تاکید بخوان .

4. از زنان محجبه و با وقار و ناجح تعریف کن ، اول از همسران  رسول الله (صلی الله علیه وسلم) شروع کن و سپس زنان صالحه و سپس دیگر زنان در دیگر عصرها.

5. مقارنه کن بین زنانی که نافرمانی خدا می کنند و زنانی که بر امر خدا خاضع هستند و اینکه چگونه اشخاص نافرمان و بی حجاب در ممالک سقوط می کنند .

6. از سلوک و راه و روش زن صالحه برایش باز گو کن و از ثواب کسی که بعمل صالح التزام و پایبند باشد و از پاداش زنان صالحه و همچنین از زن صالحه ای که در راه خیر، دوام و استقامت دارد  و سببی برای خیر و هدایت دختران همجنس خودش می باشد .

7. و حریص باش براینکه دخترت با دختران صالحه و محجبه و محتشمه نشست و برخواست کند ، و او را د ر میان بد حجاب ها و غافلان رها نکن ، تا او خیر و خوبی را از اهل خیر بیاموزد .

8. خود را برای دخترت همانند مادری صالحه که در حجاب و پوشش، الگویی برای او باشی  قرار بده و دخترت را در جلسات خاص که مخصوص به حجاب و چگونه پوشیدن حجاب است همراهی کن.

9. و همچنین دخترت را در دروس علم و حلقات قرآن در مساجد همراهی کن زیرا شایسته است  که در اثناء آن محجبه باشد و سپس به تدریج محبت آن در دلش بیفتد و به سوی حجاب گرایش پیدا کند .

10. به خاطر رعایت حجاب، به او جایزه و تشویقاتی در نظر بگیر و به او بفهمان اینکه جایزه بزرگ نزد الله سبحانه و تعالی می باشد که همان بهشت جاویدان می باشد


[ شنبه 94/11/17 ] [ 10:16 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

خداوند مى فرماید: )یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى  مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ(185)(. [البقرة].

[خداوند در حق شما آسانی مى خواهد، و در حق شما دشواری نمى خواهد، و تا شمارِ(روزه) را کامل کنید، و خداوند را به پاس آنکه هدایتتان کرد، بزرگ بدارید. و باشد که سپاس بگزارید].

بلی اسلام چنین است، هیچگاه کار دشواری بر عهدهء کسی نمى گذارد، مگر بأندازهء استطاعت و توانائی آن، و أوامری که بداند در خور استطاعت آنان نیست واجب نمى کند. از آنجائی که در سفر احتمال مشقت و سختی وجود داشت خداوند به دو چیز اجازه داده است:

1 ـ قصر نماز: که بنابر این آسانی نماز چـهار رکعتی به دو رکعت تخفیف مى یابد، پس اگر شما در سفر بودی باید نماز ظهر و عصر و عشاء را به جای چهار رکعت دو رکعت بخوانی، ولی نماز مغرب و صبح به حالت خود باقی مى مانند و در آنان قصر و تخفیفی نیست. قصر نماز اجازه و هدیه ای است از طرف خـداونـد به بندگان متقی و پرهیزگارش، و خـداوند دوست دارد که بنده همچنانکه فرائض او را انجام مى دهد به موارد رخصت و تخفیف او نیز عمل نماید.

و هیچ فرقی در نوع وسیلهء سفر نیست، چه سفر با ماشین و هواپیما و کشتی و قطار باشد، و یا با اسب و شتر و قاطر و چهار پایان، و یا با پای پیاده باشد، همهء اینها اسم سفر بر آن اطـلاق مى شود و در هر صورت نماز قصر خوانده مى شود.

2 ـ جمع بین دو نماز: برای مسافـر جـایز است([5]) که بین دو نماز در یک وقت جمع کند، نمازهای ظهر و عصر را با هم، و نمازهای مغرب و عشـاء را با هم جمع مى کند. یعنی هر دو نماز در یک وقت ادا مى شود، أما هر نماز جدا از دیگری خوانده مى شود، أول نماز ظهر و سپس فوراً نماز عصر را مى خواند . یا أول نماز مغرب و بعد از آن نماز عشاء را ادا مى کند. البته باید بخاطر داشت که جمع بین نمازها صرفاً به نماز ظهر با عصر، و نماز مغرب با عشاء اختصاص دارد، بنابر این جمع کردن بین نماز صبح و نماز ظهر، و یا بین نماز عصر و نماز مغرب جایز نیست.


[ شنبه 94/11/17 ] [ 10:16 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب