سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بلوچستان
نویسندگان
لینک دوستان

آبشار کوه سفید، آبشار همیشه جاری یکی از مناطق دیدنی و گردشگری این شهرستان استاین آبشار در فاصله 90 کیلومتری شمال غرب شهر سراوان در منطقه گشت قرار دارد. این آبشار 70 متر ارتفاع دارد که یکی از آبشارهای همیشه جاری این شهرستان محسوب می شود. : این آبشار زیستگاه حیات وحش منطقه است و با وجود جنگل های فراوان در حاشیه آن از مکان های بکر طبیعی و جاذبه های گردشگری شهرستان محسوب می شود.
یکی از ویژگی های منحصر به فرد آبشار کوه سفید این است که آب در مسیر آن با جریان خیلی تند به دلیل قرار گرفتن در ارتفاع زیاد، شیب تند و صخره ای بودن جاری است.
در شهرستان سراوان 10 آبشار وجود دارد که اکثر آنها به صورت فصلی هستند و فقط در مواقع بارندگی جریان پیدا می کنند.


[ دوشنبه 92/12/12 ] [ 10:53 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

ضرورت تام دارد که نام بلوچ و بلوچستان به مثابه نام هایی ایرانی و بخشی از هویت تفکیک ناپذیر ملی همواره حفظ شده و در صورت تقسیم استان به دو بخش این دو نام با پیشینه قدرتمند تاریخی و فرهنگی شان دو استان جدید و متحد در قالب وحدت کشوری و فرهنگی و ملی و اسلامی ایران را بسازند.
بحث تقسیمات کشوری چه در سطح شهرستان و شهر و چه به ویژه در شهر استان، همواره در ایران مسائل بسیار و مناقشه های فراوانی را به همراه خود داشته و موافقت ها و مخالفت هایی را برانگیخته است. آنچه بیش از هر چیز مخالفت را بر می انگیزد، ایجاد اختلال در نظام های آماری، سنگین شدن بار تشکیلات اداری و دیوان سالارانه و به همین میزان بار هزینه های مالی در این حوزه و در کنار این ها، احتمال ایجاد زمینه هایی برای شکاف های فرهنگی در استان ها یا شهرستان ها بوده است. همچنین عدم توجه به لزوم تغییر ساختارهای اداری - کشوری با سایر ساختارهای کشور نیز عاملی برای مختلفت ها بوده است.
با وجود این، برای کشوری جوان و پهناوری همچون ایران که در حال رشد سریع است، نیاز به تقسیم های کشوری امری بدیهی به نظر می رسد. واحد های بزرگ سرزمینی مدیریت را بسیار مشکل کرده و لزوما بهترین موقعیت های جغرافیایی و فرهنگی را برای تامین امنیت، زمینه های توسعه ای و حتی رشد و انسجام فرهنگی در یک استان نمی سازند. هم از این رو است که استان های بزرگ کشور که آذربایجان و خراسان از آخرین آنها بودند، به استان های کوچکتر با حفظ نام اصلی تقسیم شدند. اگر مدل های اروپایی و امریکایی را نیز در نظر بگیریم، می بینیم که آنجا نیز تمایل و گرایش به کوچک کردن واحدهای مدیریتی است زیرا در این نوع از مدیریت می توان رابطه نزدیکتری میان مردم و مسئولان ایجاد کرد و میزان مشارکت مردمی را در اداره پهنه خود بالا برد. روند عمومی نظام های دموکراتیک نیز در همین جهت قرار دارند یعنی تقویت حوزه های کوچکتر مدیریتی و سیاسی یا حکومت های ملی(شهرداری ها) در برابر تمرکز سیاسی (حکومت مرکزی). از این رو به نظر می رسد که تقسیم استان بزرگی چون سیستان و بلوچستان که در حال حاضر با بیش از 187 هزار کیلومتر مربع بزرگترین استان کشور به حساب می آید، امری به خودی خود، منطقی باشد. اما بزرگی پهنه به خودی خود تنها دلیل در این زمینه نیست که می توان مطرح کرد و دلایل دیگری نیز به نظر ما می توانند چنین تقسیمی را توجیه کنند.
نخستین دلیل، که آن هم به امری جغرافیایی و سیاسی بر می گردد، طولانی بودن مسیرهای مرزی این استان است که شامل 1100 کیلومتر مرز خشکی با دو کشور افغانستان و پاکستان و 300 کیلومتر مرز آبی با دریای عمان می شود. این طولانی بودن مرزها، در استان دارای تبعاتی بیشتر منفی بوده است زیرا مناطق همجوار خشکی، عموما مناطق آسیب زا (قاچاق مواد مخدر، تاثیر نامطلوب روابط قبیله ای، فشارهای سیاسی و حتی امنیتی) هستند. مرزهای آبی نیز برای آنکه از موقعیت آسیب زایی (قاچاق) خارج شده و به یک فرصت اساسی برای استان تبدیل شود، نیاز به آن دارند که زیر مدیریت مناسبی قرار بگیرند. اما در حال حاضر ، با توجه به محروم بودن و مشکلات متعددی که این استان دارد، این مرزهای طولانی به خودی خود یک امر منفی به حساب آمده و هزینه بسیار سنگینی را به کشور و به خود آنها، تحمیل می کنند، در نتیجه تقسیم آنها در دو استان متفاوت می تواند موقعیت بهتری را برای مدیریت استان به دست بدهد.
نکته دیگر که بسیار حائز اهمیت است، ناهمگن بودن فرهنگی سیستان و بلوچستان است: دو بخش این استان از لحاط زبانی، قومی، دینی و طبعا آداب و رسوم و سبک زندگی با یکدیگر تفاوت زیادی دارند و اصولا همین نام گزاری «سیستان و بلوچستان» گویای آن بوده و هست که نمی توان برای آن دو یک نام مشترک پیدا کرد چون هر دو بخش به مثابه دو پاره اساسی و ارزشمند از تاریخ و جغرافیای ایران، بر نام هایی باستانی تکیه زده اند که حفظ آنها به مثابه میراث فرهنگی کشور ایران، اهمیتی بسیار بالا دارد.
احساس تعلق محلی در کنار احساس تعلق ملی، در هر دو استان قوی است و بنابراین سیستانی ها خود را بیشتر با هویت سیستانی خود می شناسند و بلوچ ها نیز به همین صورت. این امر به خودی خود هیچ اشکالی نداشته و برعکس بخشی از تنوع قومی، فرهنگی، زبانی، اقلیمی ایران است که کشور ما را به چنین درجه ای از جذابیت و استثنایی بودن در جهان رسانده است. اما قرار دادن دو پهنه با یکدیگر که چنین تفاوت های مهمی از لحاظ فرهنگی دارند همواره می تواند منشاء سوأ تفاهم ها و مشکلاتی شود که هم اکنون نیز استان با آنها بیگانه نیست. هم از این رو، به گمان ما تقسیم استان در صورت انجام تمام اقدامات کارشناسی لازم و تایید متخصصان در این زمینه، می تواند امر مهم و عاملی برای تقویت توسعه و رشد بیشتر احساس تعلق محلی باشد که خود به نظر ما یکی از مهم ترین پایه های احساس تعلق ملی است.
در حالی که اصرار به تداوم این همزیستی تصنعی به سختی ممکن است ایجاد سنخیت فرهنگی در این استان بکند و برعکس همواره ممکن است سبب تقویت سوء تفاهم و حتی سوء استفاده شووینست های قومی برای ایجاد تفرقه و از میان بردن وحدت ملی در استان گردد. بدین ترتیب اگر پیشنهادهایی که برای تفکیک دو استان به وسیله مقامات مطرح شده و ظاهرا مورد تایید مردم نیز هست، تایید شده و با مطالعات فرهنگی، سیاسی، ژئو پلیتیک و اقتصادی و راهبردی تایید شوند، به گمان ما تقسیم این استان به دو استان «سیستان » و «بلوچستان» می تواند امری بسیار مفید از لحاظ فرهنگی تلقی شده و به هر دو استان جدید در زمینه رشد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شان یاری رساند. اما نکته آخر به اسم استان های جدید باز می گردد که به نظر ما با توجه به پیشینه تاریخی، تمایل خود مردم و تمام استدلال های فرهنگی ای که می توان در این زمینه مطرح کرد، قاعدتا باید همین دو نام مشهور و پسندیده «سیستان» و «بلوچستان» باشد.
در این میان شاید وجود استان «بلوچستان» در پاکستان شاید برای برخی بهانه و یا واهمه ای باشد که ما نباید چنین نامی را بر استان تازه تاسیس خود بگذاریم. اما درست برعکس، همانگونه که در سایر موارد در مناطق مرزی ایران مشاهده می شود، بسیاری از پهنه های ایران امروز نام هایی بر خود دارند که آن سوی مرزهای کشور نیز نامهای مشابهی را نشان می دهند. دلیل روشن است، تقریبا تمام مناطقی که امروز در خارج از مرزهای ایران قرار دارند، زمانی نه چندان دور یعنی تا قرن نوزده بخشی از ایران بوده اند بنابراین نام هایی که ما بر استان های خود می گذاریم ربطی به آن کشورهای تازه تاسیس ندارند، بلکه درست برعکس، آنها باید ریشه خود را در سرمین مادری ایران بیابند. در چنین حالتی انتخاب نام بلوچستان برای بخش جنوبی استان کنونی، نه تنها نادرست نیست، بلکه یک ضرورت تام به شمار می آید، زیرا عدم انتخاب این نام، بدان معنا است که ما بپذیریم پهنه فرهنگی ایرانی که امروز از لحاظ سیاسی در کشور پاکستان قرار گرفته است، جزئی از تاریخ کشور ما نبوده است. آیا ما می توانیم چنین کاری را در سایر موارد مشابه نطیر ترکمنستان، آدربایجان یا کردستان انجام بدهیم؟ پاسخ روشن و کاملا منفی است، این نام ها نامهایی هستند که پهنه اصلی مادری و اصلی بر چنین پهنه هایی گذاشته است و بنابراین کنار گذاشتن آنها به معنای عقب نشینی در برابر حوزه های سیاسی است که امروز حوزه های فرهنگ ایرانی را درون خود جای داده اند.
البته روشن است که کشور ایران به مثابه یک کشور یا یک دولت ملی سالیان سال است که مرزهایی مشخص و دقیق داشته و به هیچ عنوان به دنبال خیالبافی ها و کشورگشایی و آنچه «ایران بزرگ» نامیده می شود نبوده و نیست، اما این بدا معنا نیز نیست که ایران به مثابه یک واقعیت تمدنی باستان موجودیت فرهنگی خود را در عرصه های فرامرزی نفی کند. هم از این رو ضرورت تام دارد که نام بلوچ و بلوچستان به مثابه نام هایی ایرانی و بخشی از هویت تفکیک ناپذیر ملی همواره حفظ شده و در صورت تقسیم استان «سیستان و بلوچستان» به دو استان این دو نام با پیشینه قدرتمند تاریخی و فرهنگی شان دو استان جدید و متحد در قالب وحدت کشوری و فرهنگی و ملی و اسلامی ایران را بسازند.
منبع: سایت انسان شناسی و فرهنگ


[ دوشنبه 92/12/12 ] [ 9:9 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

هنر سوزن دوزی که یکی از هنرهای تاریخی و فاخر دست زنان بلوچ به شمار می رود باوجود مهجور ماندن اما همچنان ترسیم کننده نقشه راه مد و لباس ایرانی است و در صورت شناساندن آن نقش دست زنان بلوچ این قابلیت را دارد که نقشه راه مد و لباس بازارهای جهانی شود.
تاریخچه سوزن دوزی
شاید نتوان سند دقیقی از تاریخچه هنر سوزن دوزی ارائه نمود اما در خصوص قدمت و معرفی هنر سوزن دوزی زنان بلوچ می توان به این بسنده نمود که در آثار مشکوفه بر روی سفال های مربوط به هزاره پنجم و ششم قبل از میلاد اشکالی هندسی مشابه نقوش دست زنان بلوچ دیده می شود و همچنین به اعتقاد برخی پژوهشگران و بر اساس شواهد موجود نقوش سوز ن دوزی بلوچ قرابت و نزدیکی خاصی با نقوش سنگ نگاره های پیش از تاریخ دارد که همین قدمت سوزن دوزی باعث شده بر جذابیت و اعتبار این هنر رازآلود افزون گردد.
نقش دست زنان بلوچ نقشه راه مد و لباس ایرانی
هنر دست زنان بلوچ چنان دارای جذابیت و انعطاف است که اکثر طراحان لباس و مد ایرانی و همچنین سایر صنایع تولیدی طرح های صورت گرفته را با محوریت سوزن دوزی بلوچ و با الهام از نقش و نگار این هنر دست زنان ایرانی مزین می نمایند.
امروزه اکثر البسه های تولیدی ایرانی نظیر مانتو و یا روسری و همچنین لباس هایی که حتی از کشور چین تولید می شود مزین به نقش و نگار و اشکال سوزن دوزی بلوچ هستند البته این طرح ها اکثراً کار دست نیست و بیشتر بصورت چاپی انجام می شود اما در برخی پوشاک ایرانی و برندهای معتبر از اصل سوزن دوزی بلوچ مورد استفاده قرار می گیرد.
همچنین باوجود اینکه سوزن دوزی در فرهنگ بلوچ بیشتر در پوشش زنان بلوچ و یا بر روی پشتی،بالشت،پرده،رومیزی و... مورد استفاده قرار گرفته اما در حال حاضر برخی از طراحان خلاق مد و لباس بلوچ از نقوش این هنر فاخر در لباس های مردان از قبیل پیراهن،کروات،شال گردن و.. بهره جسته اند که این مهم توانسته مورد توجه و پسند جوانان و دوستداران فرهنگ و هنر بخصوص هنرمندان موسیقی و سینما در ایران و خارج از مرزها نیز واقع گردد.
با آنکه هنر سوزن دوزی و به تبع آن البسه زنان بلوچ در کشور و حتی فراتر از مرزهای این آب و خاک توانسته محبوبیت خود را در میان مردم و دوستداران به فرهنگ و هنر ناب ایرانی ایجاد نماید، این صنعت در ایران باتوجه به عدم بازاریابی محصولات سوزن دوزی فقط بصورت اختصاصی در بین قشر مرفه جامعه مورد استفاده قرار گرفته و بدلیل محدودیت در عرضه این هنر ،عموم مردم از دسترسی به این هنر اصیل محروم مانده اند.
هنر سوزن دوزی در سالهای دهه پنجاه و شصت
گرچه با تحولات پیش آمده در سالهای دهه شصت شمسی انقلاب اسلامی ایران مد و مدگرایی با رکود مواجه شد اما در همان سالهای اوایل انقلاب صنعت سوزن دوزی و البسه زنان بلوچ با وجود تحولات و دگرگونی ها و ایجاد تغییر در ذائقه جامعه به گل سرسبد بازارهای مد و لباس داخلی و خارجی تبدیل شد ومورد پسند و سلیقه دوستداران صنایع دستی ایرانی قرار گرفت.
به گفته برخی پژوهشگران تا سالهای 65 و66 خرید محصولات سوزن دوزی و هنر دست زنان بلوچ در بازارهای جهانی از سطح قابل قبولی برخوردار بوده است بطوری که فرانسه با بیشترین خرید مقام اول،آلمان دوم،آمریکا سوم و کشورهای ژاپن،سوئیس،انگلیس و ایتالیا در رده های بعدی خرید محصولات سوزن دوزی بلوچ قرار داشته اند.
استقبال از سوزن دوزی بلوچ در داخل و خارج از کشور
تاکنون آثار فاخر هنر دست زنان بلوچ بارها در داخل و خارج از کشور در نمایشگاه‌های مختلف در معرض نمایش و فروش گذاشته شده است که با استقبال چشمگیر علاقه‌مندان به صنعت مد و لباس ایرانی مواجه شده و از جمله این آثار می‌توان به آثار اساتید برجسته هنر سوزن‌دوزی ایران مرحوم «مهتاب نوروزی«،«زرخاتون ایرندگانی» و «شهناز ایرندگانی» که به سفارش فرح و اشرف پهلوی دوخته شده است اشاره کرد که در حال حاضر در محل دائمی نمایشگاه کاخ سعدآباد در معرض نمایش عموم قرار دارند.
«مد» و تغییرات و تحول در البسه زنان بلوچ
پوشش زنان بلوچ با آنکه بر اثر گذر زمان شاهد تغییراتی ظاهری بوده اما هیچگاه این تغییرات بنیادی و ریشه ای نبوده است چرا که این تغییر و تحول ها نتوانسته در اصل فرم لباس بلوچ و یا نقوش سوزن دوزی خلعی ایجاد نماید بلکه این تغییر همیشه در جهت جذابیت و زیبایی این البسه حاصل شده و اگر غیر از این تغییری صورت گرفته و یا با فرهنگ و باورهای مردم بلوچ در تضاد بوده و همخوانی نداشته؛ بصورت مقطعی انجام گرفته و دوام و ماندگاری چندانی بدنبال نداشته است.
همانطور که «مد» در اکثر فرهنگ ها مورد توجه ویژه ملل قرار دارد و باتوجه به شرایط و تحولات و دگرگونی ها «مد» نیز پا به پای اجتماع در حرکت بوده و هست مردم بلوچ نیز از این قاعده مستثنی نبوده اند و آنچه منجر به تغییر ذائقه مردم بلوچ شده بر اثر همین تغییرات اجتماعی،اقتصادی و حتی سیاسی شکل گرفته است.
در سالهای دهه پنجاه فرم البسه زنان بلوچ با توجه به شرایط زمان رو به تغییر رفته که اکثر چین و یا برش های فرم لباس زنان بلوچستان الهام گرفته از مارک های معتبر کشورهای همسایه ایران از جمله برندهای مشهور کویتی در منطقه بوده است باتوجه به مراوده مردم بلوچ با کشورهای عربی و کویت رایج ترین مدهای کویتی در آن سالهای رواج داشته است که همین امر سبب شد تا نوعی چین برای اولین بار بنام کویتا چین«kowyta chin» در لباس بلوچ ایجاد گردد چرا که قبل از آن برش های پارچه البسه زنان بلوچ بصورت ساده به همدیگر وصل شده و بعد از آن کویتا یا کویته چین وارد لباس زنان بلوچستان گردید.
و بعد از آن با توجه به مصادف بودن با انقلاب پنجاه هفت مردم ایران به تبع آن البسه زنان بلوچ نیز تحت تاثیر این تحولات قرار گرفت به شکلی که قبل از انقلاب اسلامی بر روی پوشش البسه محلی این سامان فقط یک روسری مستطیل شکلی بنام مهنا«mahna» می پوشیدند که بعد از آن زمان چادر رنگی و سپس چادرهای سیاه مورد استفاده قرار گرفت و همچنین لباس هایی با مدل خفاشی و گشاده در بین زنان بلوچ با الهام از مانتوهای خفاشی مد شد.
این تغییرات تنها در فرم لباس زنان بلوچ در آن زمان لحاظ نگردید بلکه در دوخت سوزن دوزی نیز ورود پیدا کرد و از آن زمان بود که اشکال جدیدی از هنر سوزن دوزی رواج یافت و تا جایی پیش رفت که نامگذاری دوخت های سوزن دوزی به اشخاص معروف و محبوب آن سالها رسید و امروزه نیز اکثر دوخت های سوزن دوزی نوین که بر اساس یک نقشه طراحی می شوند با نامگداری بر روی شخصیت های محبوب هنری ، ورزشی و حتی سیاسی با هنر سوزن دوزی نوین طراحی می شوند. .
جایگاه پوشش محلی در میان مردم بلوچ
مردم بلوچستان جز معدود اقوام ایرانی هستند که به پوشش محلی خود پایبندند و این لباس های فاخر بر تن زنان بلوچ چنان خود نمایی می کند تا جایی که نخستین جذابیت گردشگران این منطقه سوزن دوزی بلوچ و اولویت خرید مسافران البسه های بلوچی و محصولات سوزن دوزی است.
در میان مردم بلوچ فرهنگ استفاده از البسه های محلی پیوندی ناگسستنی با تاریخ و فرهنگ غنی این قوم دارد و زنان بلوچ معتقدند البسه محلی مکمل شخصیت و نشانه بارز هویتی آنان است تا جایی که در فرهنگ عامه مردم بلوچستان پوشش خود نقش تعیین کننده و مهمی دارد و در مناسبات اجتماعی نیز این مهم مشهود می باشد.
به طور مثال جیب بزرگ البسه زنان بلوچ که به اعتقاد آنها فقط منحصر به پوشش محلی بلوچ و سنبل این البسه است از آن به عنوان نماد شجاعت و دلاوری زنان بلوچ یاد می کنند بطوریکه اگر زنی مرتکب سهوء یا خطایی شد او را بی پندول«bependuol» یا بی جیب خطاب می نمایند چرا که کاربرد این لفظ به زن نشانه ضعف زن و بی غیرتی در فرهنگ بلوچ بشمار می رود همانطور که در میان هموطنان فارس و یا سایر اقوام ایرانی سبیل و یا ریش گروه می گذارند و آن را نماد غیرت قومی خود می دانند،جیب زنان بلوچ نیز همچنین حکمی دارد .
سوزن دوزی بلوچ در صدر جایگاه صنایع دستی ایران
سوزن دوزی بلوچ را که به جرات می توان جز میراث ماندگار قومی و معنوی زنان بلوچ برشمرد با دارا بودن جذابیت و ظرافت خاص علی رغم عدم توجه و شناساندن این هنر پردرآمد توسط نهادهای مربوطه، توانسته در صدر جایگاه صنایع دستی و میراث فرهنگی ایران زمین خودنمایی کند.
این هنر رازآلود که ریشه در تاریخ ، فرهنگ غنی و فلوکلوریک مردم بلوچستان و باورهای عامیانه این قوم آریایی دارد چنان جذاب است که اکثر مردم شناسان هویت و پیچیدگی رفتاری زنان بلوچ را در دل تار و پود ، نقش و نگار و پیچ و تاب اشکال هندسی پر رمز و راز این هنر جستجو می کنند.
مؤلفه های بسیاری در جایگاه البسه زنان بلوچ و هنر سوزن دوزی از جمله باورهای عامیانه،جغرافیای طبیعی،عقاید و فرهنگ دخیل هستند که این مهم توانسته بر درک صحیح هنر سوزن دوزی و در برقراری ارتباط با این هنر مفهومی تعیین کننده باشد.
سوزن دوزی بلوچ این صنعت بی بدیل و شاهکار دست زنان بلوچ در سراسر جهان با نام سوزن دوزی بلوچی شناخته شده است و در زبان بلوچی نیز به دس دوچ «dass duoch» یا سوچن دوچی «suochen duochi» شهرت دارد.
بازارهای داخلی و خارجی در تسخیر سوزن دوزی ماشینی و چاپی
اما امروزه از یک طرف وفور برندهای چاپی و بی کیفیت ماشینی از محصولات سوزن دوزی که بیشتر توسط کشور پاکستان با نام سوزن دوزی بلوچ تولید و روانه بازارهای داخلی و خارجی می شود و از طرف دیگر عدم توجه به معرفی و بازاریابی این محصول منحصربفرد توسط نهادهای دولتی مربوطه ، باعث شده تا زنگ خطر کوچ نقوش دس دوچ dass duoch» از البسه زنان بلوچ گوش دلسوزان و علاقمندان به فرهنگ و هنر ایران زمین را آزار دهد و هنر اصیل سوزن دوزی در بازارهای داخلی و خارجی جای خود را به محصولات ماشینی بی کیفیت با مارک جعلی سوزن دوزی بلوچ بدهد.
مدت ها پیش کشور همسایه پاکستان به قابلیت های جهانی شدن صنعت سوزن دوزی و استعدادهای موجود در این هنر منحصربفرد پی برده و در سالهای دهه پنجاه این کشور با راه اندازی کمپانی های تولید مواد اولیه محصولات سوزن دوزی و تولید و دوخت و دوز لباس های بلوچی توانست یکی از قطب های موثر در صنعت سوزن دوزی باشد و با بازاریابی و شناساندن هنر سوزن دوزی توانست جای پای خود را در عرصه مد و لباس در بازارهای جهانی باز نماید.
در حال حاضر بیشترین مواد اولیه سوزن دوزی بلوچ از جمله کاموا،پارچه،آینه و نوارهای نخی مصرفی سوزن دوزان ایرانی تولیدی کشور پاکستان است که رونق خرید و فروش این محصولات پاکستانی در بازارهای استانهای همجوار پاکستان علی الخصوص سیستان و بلوچستان از سالهای دور باعث شده اقتصاد بخش لباس و پوشاک در این کشور همسایه پررونق گردد.
حمایت از طراحان لباس و صنعت گران سوزن دوزی
گرچه طی سالهای اخیر تعداد معدودی از طراحان بلوچ مد و لباس با هزینه شخصی بدون هیچگونه حمایت دولتی با دایر نمودن نمایشگاه ها و مزون های لباس در تهران توانسته اند با غلبه بر مشکلات قدم های موثری را در معرفی سوزن دوزی بلوچی بردارند اما می طلبد نهادهای حمایتی و وابسته نسبت به میراث فرهنگی ایران زمین بیش از این تعلل و کم توجهی ننمایند و اقدامی موثر و برنامه ریزی اصولی در راستای رونق اقتصاد ایران در بخش مد و لباس ایرانی و اسلامی نمایند.
با وجود پتانسیل های موجود در سوزن دوزی بلوچ و در صورت سرمایه گذاری بخش دولتی و بازار یاربابی مناسب برون مرزی در جهت معرفی محصولات سوزن دوزی و همچنین حمایت از صنعت گران سوزن دوز بلوچ با دایر نمودن کارگاه های سوزن دوزی و البسه زنان بلوچ در مرکز می توان بر گستره علاقمندان و استفاده کنندگان این محصول جذاب افزود و صنعت مد و لباس ایرانی را از انزوا خارج ساخت.
به لطف بی مهری ها و غفلت های صورت گرفته مسئولین مربوطه و عدم شناسایی این صنعت جذاب و پرکاربرد نه تنها امروزه از استقبال بازارهای جهانی جهت خرید محصولات تولیدی دست زنان بلوچ خبری نیست بلکه اکثر سفارشات به صورت واسطه ها و با روش سنتی فقط محدود به کشورهای حاشیه خلیج فارس و چند کشور اروپایی انجام می شود که سود میلیاردی آن به جیب گشاد واسطه های سنتی در این آشفته بازار می رود و این صنعت گران هستند با ماهها صرف وقت جهت تهیه یک جفت لباس به ناچار متحمل ضرر و زیان مادی و معنوی می شوند.
کاربرد محصولات سوزن دوزی تنها به البسه زنان و مردان محدود نمی شود بلکه این هنر جذاب در صنعت مبل و میز، روپوش صندلی هواپیما،اتوبوس ها،رومیزی،دکوراسیون منزل و... می تواند کاربرد داشته باشید و همچنین تنوع پذیری لباس زنان بلوچ و کاربرد رنگ های شاد در هنر سوزن دوزی باعث شده روز به روز بر شمار علاقمندان به این هنر و البسه زنان بلوچ ا فزوده شود و هنر دست زنان بلوچ را در کانون توجه طراحان لباس و مد قرار دهد که در صورت توجه دولت به این هنر شاید سود حاصله از این صنعت جذاب و پرکاربرد کمتر از سایر صنایع پر درآمد کشور نباشید.
گسترش مواد مصرفی سوزن دوزی بصورت مقطعی
اصلی ترین مواد اولیه هنر سوزن دوزی بلوچ کاموای ابریشمی یا نخی ، سوزن،پارچه و آینه تزئینی است اما در دهه سالهای شصت و هفتاد جدا از این موارد دامنه مواد مصرفی سوزن دوزی به پولک«puolak»، زری«zari» و نوارهای ابریشمی به نام پیت «pitt» و در سالهای دهه هشتاد به نوارهای حلقه ای گسترش یافت اما بیس کار سوزن دوزی بلوچی بصورت ثابت همیشه به کاموا،آینه دکمه ای و پارچه ثابت مانده و سایر مدها و الگوها بصورت گذرا آمده و بعد از مدت کوتاهی از مد افتاده اند.
ایجاد هارمونی بین پارچه و کاموا یک فن
در هنر سوزن دوزی بلوچی توجه به همخوانی رنگ ها و ست پارچه با کاموا خود یک فن محسوب می شود و هر سوزن دوزی نمی تواند هارمونی بین پارچه و کاموا را با توجه به تنوع رنگ بالای کامواها و پارچه های مورد استفاده قرار گرفته، ایجاد نماید بلکه تنها اساتید فن و سوزن دوزان ماهر این کار را انجام می دهند تا هارمونی چشم نوازی بین رنگ پارچه با رنگ کامواها ایجاد نمایند.
وسواس در انتخاب رنگ های متنوع کامواها، استفاده از اشکال هندسی و نقوش رازآلود،تنوع در طرح های نامحدود سوزن دوزی و ظرافت دوخت ها خود یکی از شاخصه های بارز این هنر است و توجه به همین امر سبب شده سوزن دوزی بلوچ با سایر هنرهای دستی ایرانی متمایز گردد و این هنر رویایی چشم هر بیننده ای را به خود خیره نماید.
با وجود غفلت نهادهای مرتبط دولتی در معرفی و بازاریابی هنر دست سوزن دوزان بلوچ با قدرت ظرافت بالای محصول تولیدی و جذابیت آن تا حدودی این محصول توانسته بدون کمترین حمایت های دولتی راههای پر پیچ و خم شناسایی این هنر را بصورت سنتی طی نماید و جای خود را در دل دوستداران هنرهای ناب در جهان باز نماید.
سوزن دوزی در میان سایر اقوام ایرانی
سوزن دوزی نه تنها در میان مردم بلوچ رواج دارد بلکه در بین قوم ترکمن نیز مورد استفاده قرار می گیرد اما آنچه که سوزن دوزی بلوچ را با هنر سوزن دوزی ترکمن متمایز ساخته ظرافت سوزن دوزی بلوچ است.
در سوزن دوزی ترکمن استفاده از اشکال حیوانات و گل کاربرد ویژه ای دارد اما در سوزن دوزی بلوچ بیشتر طرح ها با محوریت اشکال هندسی صورت می گیرد که این طرح ها به گفته کارشناسان شباهت زیادی با طرح های سنگ نگاره ها و سفال های پیش از تاریخ است و استفاده از کامواهای ابریشمی نازک باعث شده تا سوزن دوزی بلوچ ظریف و متنوع جلوه نماید.
سوزن دوزی در سایر کشورها
سوزن دوزی در میان بلوچان کشورهای پاکستان ، افغانستان و ترکمنستان نیز رواج دارد که سوزن دوزی بلوچان افغان شباهت زیادی با سوزن دوزی ترکمنستان دارد اما سوزن دوزی پاکستان همانند سوزن دوزی ایرانی از ظرافت و لطافت ویژه ای برخوردار است و تنوع بالای رنگ های سوزن دوزی بلوچی وهمچنین استفاده از نقوش تاریخی و رمز آلود بر جذابیت سوزن دوزی بلوچی افزوده است..
اساتید سوزن دوز در فقر
باوجود قیمت های گزاف محصولات هنر دست زنان بلوچ در مزون ها و نمایشگاههای عرضه مد و لباس، اساتید برجسته این صنعت با فقر و نداری و در بدترین شکل ممکن دست و پنجه نرم می نمایند که نمونه بارز آن را می توان به استاد پرآوازه هنر سوزن دوزی ایران «مهتاب نوروزی» که سال پیش در بدترین شرایط ممکن درگذشت اشاره نمود و یا سایر اساتید از جمله «شهناز ایرندگانی »،«زرخاتون ایرندگانی » ،«جمالی خالق زاده»،«زیتون کدخدایی»که محصولات و آثار تولیدی آنان نام و آوازه ای جهانی دارند حال و روزی بهتر از مرحوم مهتاب نوروزی ندارند.


[ دوشنبه 92/12/12 ] [ 9:3 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

ضرب المثل های بلوچی
کچک اشتاپ،گولڈے کور کاریت .
اگر سگ در زمان زایمان عجله کند توله هایش کور به دنیا می آیند.این ضرب المثل در مورد کسانی است که در کار خود عجله داشته باشند.
وَه منو وه کچک،آمین شوت پونیں نچت.
افسوس برمن،افسوس بر سگ من که فصل جمع آوری خرما تمام شد در حالی که خرمای پوسیده ی هم جمع نکردیم.
در تاسف بر زمانهای از دست رفته گفته می شود.
کچک نشانگ گٹ گرگنت.
نشانی سگ گاز گرفتن است در مورد کسی که کار خوبی انجام دهد و در عوض از طرف مقابل به او بدی برسد.
ناگن بدے ،کچک ءَ بگر لنگاں.
نانه بدے سگک بگیر لنکگ.
به سگ نان می دهی تا عاقبت خودت را گاز بگیرد.
زردیں کچک،براتیں تولگءِ.
سگ زرد برادر شغال است.
روبا انگوراں نرسی گوشی ترپشاں.
رویاه به انگور ها نمی رسد می گوید ترش هستند.
گوکا پءَ لاگری،براته پءَ نداری سل مکاں?
گاو را به لاغری و برادر را به نداری نگاه مکن.
تئو ونتا ماں در برتا.
تو دانش آموختی ،من دانشمند شدم.
ضرب المثل های بلوچی همراه ترجمه فارسی
# نامی گر و جاهی بل = name qer jahi bel
همین که اسم کسی را بگیری - جاهش را خالی بذار که سریع پیداش می شه
# سر په طمع گار بیت = sar pa tama"a ghar bit
کسی که طمع و آز داشته باشد سرش را به باد می دهد
# مردش جوست کوت جنت کجایین گوشتی دوکسیچو آیینت mardesh jost kot janet kojai"ent gho"ashti doksicho ai"ent
از مرد سئوال کردند که زنت کدومه گفت خواهر خانمم اونه (همیشه از دیگران مایه میگذارد )
# ای دیم سیاهیا دل سیاهی بهترن ay dim seyahiya dele seyahi behteren
بجای اینکه صورتم سیاه همان بهتر که دلم سیاه بشه ( تمام غم و اندوه را به دل می کشم اما نمی گذارم کسی از اوضاع نابسامان ما خبردار بشه )
# پیل اگه کپتگو وارنت پوستی لیرهی بارنت pil agha kaptagho varent posti liraey barent
فیل هرچه ضعیف و مردنی باشد فقط پوستش بار یک شتر نر است
# پوزا بورت حون دپا رچیت pooza boret houn dapa rechit
چنانچه بینی را ببری خون وارد دهن آدمی می شود (اگه به نزدیکان خود ضربه بزنیم ضرر متوجه خود ما می شود )
# طلاها چه منت په خاکئن telaha che menat pa haken
طلا را هر چه توی خاک نگه بداریم آسیب نمی بیند ( آنچه را که حساب پاک است . . . ..
# کنری که بر کنت دوکا مه سر وارت konare ke bar kant doka ma sar"a vart
درخت کنار که ثمر می دهد بچه ها بطرفش سنگ پرتاب می کنند - سنگ به سرش می خوره ( جواب نیکی را به بدی دادن )
# هوشتری که شومن چراگاهی دیرن hoshtere ke shomen cheraghahi diren
شتری که شوم و ذلیل باشه واسه چرا راه دوری میرود -احتمال دزدیدن و گم شدن آن زیاد است-
# گاری داته مه شردا پشکری مه شوما ma sherd"a peshkeri ma shou"ma qari dat"a
چیزی را جای دیگه گم کرده جای دیگری را می گردد - = کار بیهوده کردن -
# چه شرین پیرئ داری چته cha sharen pir"e dari cheta
از خوب درختی چوب برداشته -- = با خوب کسی طرفه -
# مار ستر پیچ و تابن هودونگ دپا راست بیت mar satar paech"o taben hodonqe dapa rast bit
مار هرچه پیچ و تاب داشته باشه دم سوراخش راست میشه
# زهرین کرگی آپ داته zah"rin karaqi ap da"ta
درخت استبرق تلخ آب داده -- = کار بیهوده کرده --
# دست مله گا سردارن لوگئ رسی نیزگارن dast ma"la"qa sardaren loqe rasi nezqaren
در تیپ و راه رفتن مثل بزرگاست خونه که می رسه هیچی نداره دستش خالیه - مصداق = جیب خالی و پز عالی ---
# سورین پیش بوریت تا په رئدگا رسیت sorin pish bo"rit ta pa redaqa rasit
برگ درخت جنگل اول شور راببری بعد به اصلش می رسی = سختی بکش تا موفق بشی
# کپتگن کوه و جح جته جونپان kaptaqan koh"u j"ah jata jonpan
کوهها پایین افتادند و تپه ها رشد کردند = حاکم شدن آدمهای بی اصل نزاد سقوط آدمهای اصیل
# هر جن بی جودا سنبهی سیری har jan bi joda san"bahi siri مرد که بی براتا شان کن میری mard ke bi berate shank an miri عاکبت بالادی ردی زیری a"akebat baladi radea ziri
زنی بی ازدواج خودش را آرایش کرده - مردی که بدون برادر ادعای سروری دارد - آخر سری کاری دست خودشون می دهند
# دل په هوس میر نبیت del pa havas mir nabit سودا بی پیر نبیت souda bi pir nabit
کسی توی دلش آرزو بکند میر و سرور نمی شود -- معامله بدون پشتوانه نمی شود
# نر مزار کوهی پلنگ تولگ یار نبیت nar mazar kohi palanq tolaq"e yar nabit شیر ستر وارنت روباه چم دار نبیت shear satar varent robahe cham dar nabit تیگ بی جوهر کتانی آبدار نبیت tiq bie johar katani abdar nabit
شیر نر و پلنگ کوه با روبا رفیق و یار نمی شوند - شیر هرچه هوار خفیف باشد زیر منت روباه نمی رود -- کاردی که روی خاکروبه ها افتاده هیچ موقع شمشیر زهرآگین نمی شود
# مه دیر سرئن کورا مدار (ma dir saren kovra madar)- سیه مارئ بیلا مزیر ( (seyah mare biela mazir- بی بوندرئ سانگا مکن (bi bon"dare san"qa makan)- کم سر درئ همراه مبی (kam sar"dare hamrah mabi)- نوک کیسگئ واما مکن (nok kisaqe vama makan) - بارا گو حوش برا مبند (bara qu hosh bora maband)
توی رودخانه های که سرچشمه آنها خیلی دور است توقف مکن -- مار زنگی را بدون دلیل مزن - با بی بند و بار ازدواج مکن - با کسی که هیچ نمی داند همراه مشو - از تازه به دوران رسیده قرض نگیر -- بارت را با ریسمان ضعیف مبند
# پیرین کپوت رامگ نبیت piren kaput ramaq nabit
پرنده وحشی پیر رام نمی شه
# آپئ چه کندیا وارتگو تاسا ملوت ape cha kondiya vartaqo tasa malot
تو که آبت را با برگ دو لا شده جنگل نوشیدی ظرف مسی مخواه
# کوه سران لاشار وشین مه تلان کوزور(kohsaran lashar vashen ma tallan kozor )
بینگا موکئ مانئ و کرگوشکا مگون (binaqa moky mane karqoshka maqoun )
از جاهای خوب برای زندگی بالای کوه منطقه لاشار( شمال نیکشهر) و زمین پست منطقه سرباز
شهد عسل توی مومش است و گوشت خرگوش توی رانش
# شپ ستر تهارن نئ په ماتو گوهارا shap satar taharen ny pa mato qohara
شب هرچه تاریک باشه منتها آدم مادر و خواهرش را میبینه
# چه ئی سالا جی پاری cha ye sala ji pari
از این سال همون پارسال بهتر بود
# سانگ وتیگن که تری و ناکوگی پوسگن ( sanq vetiqen ke teri"o nakoqi posaqan ) د زندگن جودن هر به مرن گورئ محرمن ( da zendaqan jodan har ba moran qore mahraman)
ازدواج با خودی که شامل پسر خاله و عمه و دایی و عمو میشه بهتره که تا زنده ایم با ما می مانند و موقع مردن هم محرم ما هستند(از زبان خانم ها)
توی شرع اونا که از بستگان نیستند فقط نکاح را شامل می شوند موقع مردن عقد نکاح باطل و نامحرم هم می شوند ونمی تونند به مرده که قبلا زن یا شوهرش بوده دست بزنه
# یه نپرئ پترا گوات بارت ya napare patara qovat bart
زیر انداز یک نفر را باد می برد - تو هر کاری اتحاد لازم است .
# پوروشت منی شاهی گوراب (porosht meni shahi qorab) آچاری لوهین مه زرا ((achari lohen ma zera نیئ هچ کس منا سیاد نکن (ni hech kas mena seyad nakan ) آ پیشی بران یاد نکن (a pishi baran yad nakan )
شکسته لنج من -و لنگرش آویزان است - حالا هیچ کس مرا خویش و قوم خود نمی کند - از گذشته یادی نمی کنند (که من کمکشون کردم)
گرفتاری واسه هر کسی پیش میاد نباید موقع گرفتاری ان را تنها گذاشت
# تولگ اگئ منی سیادن (tolaq aqe mani siyaden ) بلئ نئ کئ منی سانگئ مردمن (bale nay ke mani sanqe mardomen )
روباه اگه از جنس من است اما نه واسه فامیل شدن (کسی به ادم ضعیف زن نمی دهدحتی اگه از خودشون باشه )
# باز برا مرد په دور سرین ساتان رپتگن (baz bara mard pa dor sarin satan raptaqan ) کادرئ واست بیت سر سلامت آتکگن ( kaderi vast bebit sar salamat a"tkaqan )
زیاد اتفاق افتاده که مرد به سفر می رود ولی چنانچه رضای خدا باشد بر می گردد (هر کاری با رضای خدا ممکن است )
# بور چه گوزا چابک چه لدا هرکس نتاچی زائ پئرئنی bor ch quoza chabok cha lada hark as natach zaye pereni
مرکب مجانی ترکه از نیزار هر کی نتازد باید تنبیه شود (هر کس از فرصت هایی که به او داده میشود استفاده نکند شایستگی هیچ را ندارد)
# شپ تهار ماهین جن تهار دیمین گوک جنوکین لیدئه وروکین ئی بهر هچ مردا مبئی shap tahar mahin jan tahar dimin qok janokin lidah varokin ye far hrch marda mabie
شب تار و زن اخمو گاو جنگی شتر ادم خوار نصیب هیچ کس نباشد (با آدم های بد نباید ارتباط داشته باشیم)
# بچ اگه لیگار و پچار ماتن بلئ مهری چه کولین عالما زیاتن bach aqa liqar"o pachar maten bale mehri cha kolin a"alama zeyaten
فرزند اگر علاف و از مادر کم نسلی باشد منتها دوستی اش نسبت به مادرش از تمام دنیا بیشتر است ( مهر خانوادگی نزاد و اصل نمی شناسد )
# واب اگه کسی یه گورا کرگوشک پسی یه vab aqa kasi ya qora karqoshk pasi ya
خواب زیاد اگر فایده ای داشت خرگوش بس که خوابیده باید گوسفندی می شد )
# هوشتر په دانکئ وای منو نیم دانکئ hoshter pa danke vay mano nim danke
شتر می فروشند یک دانه گندم وای من که نیم دانه گندم ندارم ( چیز ارزان واسه آدم ندار گرون است )
# مرد په نام مئریت نامرد په نان mard pa name morit na"mard pa nan
مرد واسه نام می میرد نامرد واسه نان
# وطنو حشکین دار vatan"o hoshkin dar
وطن اگه خشکسال باشد اما بهتر از جای دیگر است
# امیت بانوری نی سوهرین سریگ لوتی omit banori"e ni sohrin sariq loti
امید عروس شدن ندارد روسری قرمز می خواد (روسری که عروسها بعد ازدواج رو سرشون می گذارند
# شوهی گریت بی شوه گریت آ که سر تحتی برنت شیدگئ چنت shohi qeryt bishoh qeryt a ke sare tahti baran shidaqi jant
زن مرد دار گریه میکند زن بی مرد گریه میکند اونی که عروسی اش در حال برگزاریست اون هم بخاطر گریه جیغی میزند
( پول دار می نالد بی پول می نالد اونی که پول توی دستش هست اون هم جیغی می زند )
# لودوکین دنتانئ دیم په کپگن lu dokin dantane sar pa kapaqen
دندانی که تکان داره می خوره آخر سری می افتد
# واجه کوشو بچکهح برنت vajah kosho bochkah barent
منتظر مردن صاحبش است تا دارو ندارش را جمع کند
# ماتو اگه ماتئ گوهارن بلئ یه رگئ زهرمارنت mato aqe mate qoharent bale ya raqe zahr marent
نامادری اگر خواهر مادر است منتها یک رگش از زهر مار است (نامادری هرچه خوب باشه مادر نمی شه )
# گد گری اگه نامی بدئنت بلئ نانی بزئنت qad"qery aqe name badent bale nani bazeant
گدایی که نام بدی دارد منتها نان خوبی توش هست
# چم دید مردمان مولاداد گارنت بلئ هست حدایئ که نامی رحمانئ cham did mardoman moladad qarent bale hodaye hast ke name ramane
از نظر مردم مولاداد گم شده است اما خدایی هست که بخشنده و مهربان است
# مردم که حور بی گورا کور بی mardom ke hor bi quora kor bi
ادم که با هم میشه کور میشه ( می خواهی با یکی همراه بشی باید از بعضی خواسته هایت بگذری )
# مدگئ نشانی پرئکن madaqi neshani pereken
نشانه ملخ سنجاقک است (هر چیزی که میخواد اتفاق بیفته حتما پیش زمینه ای دارد
# سال گوزن شودو تونیگئن داچی زاینت برنگنئن کاین منی ترکی بروت بلئ میرا وتی نام بد کوت
Sal quazan shodo toniqin dachi zayant berinaqin kayan meni torki baruot bale mira vati nam bad kota
سالهای خشک تموم میشه شترهای کوچک بزرگ و بچه دار می شوند سبیل های من دوباره رشد می کنند اما بد نامی واسه تو می مونه که سبیل های مرا زدی
# هر که په بئرو بارگین بور بیت مئی جئتین جمازگ رپتر بیت
Har ka pa bero baraqin bor bit me jading jamazaq rapatar bit
همه یک مرکبی واسه سواری گیر اوردند اما مرکب ما سر به دیوانگی زده (شانس با همه یار است جز ما)
# ای پوسگا ننگ و بدینا چوک جنین بیت بهترن ای جنینا لج برینا ماتئ سنتئی بهترن
Ey posaqa nanq"o badina chok janin bit behteren ey janina laj barina mat santi behtaren
از پسر رسوا و بد فرزند دختر باشه بهتره از دختر بی آبرو همون بهتر که مادر نازا باشه
# باز برا حو"ران په شمالا گوارته بی سرین شیپان آپ و لهر بیته لیدیان زرد پلئن بهار چئرته
Baz bara hura pa shamala qarta bi sarin shipan apo lahr bita lidayan zard polin behar charta
گاهی اتفاق می افتد که ابرها از طرف شمال ببارند و دره های کوچولو پرآب و سیلاب شوند و شترها سیر خوردن شوند (اتفاق غیر منتظره )
# وپتگین مردئ میش نر کنت t Vaptaqin marde mish nar kan
کسی که خواب است میش او بره نر میزاید ( کسیکه خواب است از مال دنیا چیزی نصیبش نمی شود )
# شاهون ندیت مه کلئه میشا و مادگین هوشتر کدیگ جنت نیشا
Shahon nadit ma kalae misha o madaqin hoshter kadiq jant nisha
شاخ را تو سر میش (گوسفند ماده )ندیدم شتر ماده آدم خوار نیست (آدم بی عرضه برش نداره )
# زحم دپ دپورا گپته zahme dap tapo"ra qepta
جلوی برش شمشیر را مرهم گرفته و مداواش میکنه (
# ناکاما دلئگ هن شامئ nakama dalaq han shamie
از ناکامی دلئک هم واسه آدم شام میشه (دلئک گیاهی شکم پر کن ) کفش کهنه در بیابان نعمت است
# هوشترئ که نجوکی کوندانی نبورن hoshtery ke najoki kondani naboran
شتری که نمی نشینه زانوهایش را نمی برند (کسی که تعارف نداره ضرر نمی کنه )
# جنین چوکه جاها نشار نگی - حکهین مات بدل ماتو نبی - سواری په کوهو تلار نبیت - دیگرئ کشت و کشارا لیدئیون وش بار نبیت
Janin choke jaha neshar naqi hakkahin mate badal matoo nabit sovari pa koho talar nabit deqere kesht"o keshar lidayon bar nabit
جای دختر را عروس نمی گیرد - جای مادر را نامادری - سوار سرگردون کوه و بیابون نمی شه - از کشت و کشاورزی دیگری شتر من بار نمی شه
( هرچی جای خودش )
دلکش کوزور کندهار نبیت - نادان په گوشگ شوبار نبیت del kash kozoro kand"har nabit nadan pa qoshaq shobar nabit
دل آدم بخواد هیچ وقت سرباز قندهار نمی شه - هرچه به نادان بگی دانا نمی شه
# هر که بم روت په وت روت har ka bam rovt pa vat rovt هر کس بم برود واسه خودش میرود (بم : مرکز ایالت بلوچستان قدیم )
# نانا مپچ په دگرئ واداپا منئند nana mapach pa deqary vadapa manend
نانت را مپز و به امید خورشت دیگری نشین (امید به غیر نداشتن )
# نگن پتکه و کولئی سرئنی naqan patka koly sareni
نانش پخته و نون کوچولویی هم روشه ( تمام کارهاش روبراه )
# تا ترین گرمئن وتی نانا پچ ta tarin qarmen vati nana pach
تا تنور داغ است نانت را بپز ( قدر فرصت ها را دانستن )
# هر کس هارگان جایی وتی بن سنگان کم کن hark as haraqan jaii vati bon sanqan kam kant
هرکس از خرمای پخته شده خود میخوره از وزن انها کم میکنه و موقع فروش چیزی گیرش نمیاد ( قطره قطره جمع میشود وانگهی دریا شود )
# چه سیرا آتکه پیماز تاک جایی cha sira atka pimaz tak jaii
از عروسی میاد پیاز میجود ( با گدایی زندگی کردن )
# هر که کار کنت وتا سپه دار کنت har ka kar kant vata sepah dar kant
هر کس کار میکند وضع مالی خودش را خوب میکند
# امبا کئوتی و کرگ پل کنت amba koti o karaq pal kant
درخت انبه را قطع میکند و از چوب آن حصار واسه استبرق درست میکند . ( کار بیهوده کردن )
# وادی نئی جویی تاکا جایی vadi ny javii taka jaii
نمک نداره نا باهاش برگ درخت بجود ( حکایت از نداری )
# مردئ مه کلاتا راه ندا گئوشتی منی سلاحا بورز درنجئ marde kalata rah nada qovashti meni selaha borz deranje
مرد را تو قلعه راه نمی دادند گفت اسلحه مرا توی قلعه جای بالایی آویزان کنید. ( غرور بالا در صورت تحویل نگرفتن دیگران )
# آ جاها مئنند که پادت مکنن a jaha manend ke padet makana
جایی نشین که بلندت کنند
# بچ که بابووان سرئ لئی کن گورا ترگووز بن مه جوهل بنین چاتان bach ke babovan sari lekan qora tarqaz ban ma johl bonin chatan
پسری که خودش را از پدرش بهتر و بالاتر بداند آخر سری توی چاه می افتد ( غرور کاذب کار دست آدم می دهد ) پسر کو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش . . . .
# ناچی ناچ نزان گئوشی زمین کجئن nachi nach nazant qoshi zemin kajen
رقاص رقص بلد نیس


[ دوشنبه 92/12/12 ] [ 9:1 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

* بلوچ ها و جغرافیایی که در آن زندگی می کننداز وسعت جغرافیایی که بلوچ ها در آن زندگی می کنند همین بس که در محدوده ای ما بین ایران، پاکستان و افغانستان محصور است. اما آنچه در این نوشتار مد نظر است متوجه بخشی است که در ایران واقع شده است و به نوعی در استان سیستان و بلوچستان شناخته می شود. منطقه ای که به «مکُران» موسوم بوده و همچنان نیز بلوچستان ایران به دو بخش «سرحد» و «مکُران» خوانده می شود. سرحدات شامل جنوب سیستان تا شمال ایرانشهر کنونی و شهرهایی چون زاهدان و خاش بوده است. مکُران نیز با مرکزیت «بمپور» تا دریای عمان گسترده بوده است. درباره وجه تسمیه مکُران در دانشنامه آزاد ویکی پدیا در اینترنت آمده است:« در مورد معانی مکُران نظرات متفاوتی وجود دارد مثلا مکران به معنی باتلاق یا مکران به معنی معنی ماهی خواران، اما به نظر می رسد اطلاعات در مورد ساکنین مکُران کامل نیست و نمی توان به طور قطع در مورد وجه تسمیه مکران سخن گفت.»
اما ساکنان سرزمین مکُران به درخت خرما(نخل)، مک یا مچ می گویند. بنابراین مکُران به معنای سرزمین درختان خرما یا همان نخلستان است که با توجه به اینکه در منطقه ایرانشهر، سرباز، نیکشهر، سراوان و چابهار نخل بسیار است و انواعی از خرما در این منطقه به دست می آید این معنی قابل قبول است.
مردم بلوچستان از قوم بلوچ، ریشه در تاریخ این سرزمین یعنی ایران دارند. آنها مسلمانند و سنی مذهب. درباره قوم بلوچ در دانشنامه آزاد ویکی پدیا در اینترنت نوشته شده است :« نخستین ظهور بلوچان در آثار تاریخی در کتاب حدودالعالم(892 م
/ 372ق) و نی در مقدسی حدود ( 985م/ 375 ق) با نام بلوص است. در شاهنامه ذکر مسکن این قوم در حدود شمال خراسان امروزی آمده است. در کتاب های جغرافیایی از این قوم ( همراه با طایفه کوچ یا قفض) در حدود کرمان یاد می شود. پس از آن بر اثر عوامل تاریخی این قوم به کناره های دریای عمان رسیده و در همان جا اقامت کردند.»

Balotch.jpg
*زمان عروسی بلوچ ها معمولا در بهار ازدواج می کنند؛ بهارگاه. این زمان البته تا زمان رسیدن خرما به عنوان محصول مهم و استراتژیک آنها متغییر است و به همین دلیل عروسی های بلوچی تا شهریورماه نیز ادامه دارد.
* مراحل عروسی
مراسم ازدواج در بلوچ ها نیز تابع رسم و رسوم ایرانی است و تفاوت هایی جزیی در اجرا دارد. این تفاوت ها شاید در نحوه خواندن آن رسم نمود پیدا کند وگرنه همین وقایع برای عروسی در سایر اقوام نیز اتفاق می افتد. بنابراین بر اساس رسم بلوچ ها می توان در عروسی های کنونی نیز 8 مرحله را که در ادامه آمده است دید. «گِندونِن»( به کسر گاف و نون) ، «هِبَرجنی» که به نوعی همان بله برون است. «بربند مال» که مراسمی برای تعیین مال عروس و مهریه است. «جُل بندی» که در آن عروس برای رفتن به مراسم عروسی بسط می نشیند و نباید کسی او را در این مدت ببیند. «حِنا دوزوکی» که حنابندان غیررسمی پیش از شب حنابندان است. «حِنا راستکی» که مراسم حنابندان اصلی است. «سرآپی» یا «سرآب» و «مشاطه» که به آماده کردن عروس و داماد مربوط است. و سرانجام «شب یکجایی» که در آن داماد و عروس یکخانه می شوند و زندگی مشترک از این نقطه آغاز می شود.
* «گِندونِن»؛ «گِند» در بلوچی به معنای دید و«نِن» نیز به معنای نشستن است. بنابراین، این عنوان بر مراسمی گذارده شده است که در آن بزرگان خانواده پسر نزد خانواده دختر می روند و در مجلسی که گرد هم آمده اند موضوع علاقه مندی خانواده پسر به دختر آن خانواده را اعلام و خواستگاری را اعلام می کنند. به طور معمول و به شکل کاملا سنتی همچنان پسرهای بلوچ بر اساس توصیه خانواده ازدواج می کنند. مادر و در کل خانواده پسر دختری را مد نظر قرار می دهد و سپس برای آغاز مراحل عروسی این موضوع در مراسم گِندونِن مطرح می شود. گاه خانواده پسر برای طرح این موضوع باید به سراغ کدخدای محل سکونت خانواده دختر بروند و گاه باید ریش سفید یا بزرگ محل یا فامیل این مهم را به انجام برساند. به هنگام برپایی مراسم گِندونِن نیز با توجه به وسع خانواده بزرگانی به مجلس حضور می یابند که نشان از بزرگی خانواده پسر داشته باشد. گاه ممکن است برای نشان دادن شان خانواده تعداد نفرات به 100 و بیش از آن نیز برسد. در این مرحله مراسم «حلقه کنان» کخ نوعی نشان گذاری بر عروس است نیز به اجرا گذارده می شود و خانواده داماد حلقه ای انگشتری به همراه ساعت و طلا به عروس هدیه می دهند.
*«هِبَرجنی»؛ به همان مراسم «بله برون» گفته می شود و اساس عروسی و زندگی مشترک در این مرحله بنا گذاشته می شود. به عبارت دیگر پس از خواستگاری در این مراسم پاسخ مثبت خانواده دختر اعلام و سایر برنامه ریزی ها از اینجا آغاز می شود.
*«بربند مال»؛ در مراسم بربندمال اقوام درجه یک طرفین حضور دارند. اگر خانواده های برای شخص خاصی احترام خاصی قائل باشند او را نیز دعوت می کنند تا در مراسم بربندمال به موضوع تعیین مهریه بپردازند. البته گاه ممکن است همه مراحل «گند و نن»، «هبرجنی» و « بربندمال» در یک مراسم به اجرا درآید. معمولا مهریه عروس را پول نقد تعیین می کنند. اما در مناطقی چون سرباز گاه دیده می شود که نخل خرما نیز به عنوان مهر عروس تعیین شده است. در خاش نیز که به عنوان سرحدات در بلوچستان شناخته می شود به سبب رونق دامداری شتر و گاو نیز به عنوان تعیین مهریه مورد نظر قرار دارند. رسم در میان بلوچ ها این است که طلا را به عنوان مال عروس به داماد هدیه می کند. این رسم با هدیه 20 مثقال تا 2 کیلو طلا به اجرا درمی آید. گاه خانواده عروس برگزاری مراسم عروسی را به تحویل طلاها منوط می کند. گاه نیز بخشی از طلا هدیه داده می شود و مابقط در نکاح نامه قید می شود. بر خلاف مهریه که در میان بلوچ ها نه کسی داده و نه کسی گرفته و حتی به هنگام طلاق نیز زنان معمولا مهریه خود را می بخشند این طلاها را حتما رد و بدل می کنند.
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد زمان عروسی را نیز در این مرحله تعیین می کنند. زمان عروسی بلوچی معمولا بعد از اسفندماه است. «بهارگاه» اصطلاحی است که بلوچ ها به کار می برند. البته عروسی هایی هم هست که در چله تابستان یا زمستان انجام شده اما عموما به فصل بهار تا زمان برداشت خرما برای انجام عروسی توجه دارند.
*«جُل بندی»؛ جل در میان بلوچ ها پارچه ای دست دوخت است. معمولا بافته می شود و با سوزن دوزی بلوچی و آینه کاری تزیین می شود. از این پارچه صنایع دستی که جل خوانده می شود به عنوان پرده استفاده می شود. مراسم عروسی بلوچی با جل بندی رنگ و رویی به خود می گیرد و جدی تر می شود. معمولا روز اول عروسی با جل بندی آغاز می شود. قبلا 7 شبانه روز عروسی برقرار بوده است اما اینک به سبب مخارج سنگین معمولا در 3 شبانه روز جمع بندی می شود. بنابراین معمولا روز اول با جل بندی آغاز می شود. جل بندی با حضور خانواده درجه یک عروس و داماد در خانه عروس انجام می گیرد. معمولا گوسفندی نیز در این مرحبه قربانی می شده است. بعد اتاقی را برای استقرار عروس در نظر می گیرند و همان پارچه آذین شده که جل خوانده می شود را به دو سوی دیوار وصل می کنند و فضایی حائل را در یک اتاق به وجود می آورند که عروس باید تا زمان مراسم یکجایی پشت این جل دور از نظرها منتظر بماند. بلوچ ها معتقدند این رسم برای دور نگاه داشتن عروس از جادو و نظر بوده است. در فاصله جل بندی تا پایان مراسم عروسی، عروس را کسی به جز نزدیکان خاص و محرمان نمی بیند. در زمان رفع حاجت نیز او باید به همراه دو تن از نزدیکان و اقوام همراهی شود و باید نقابی بر چهره داشته باشد.
*«حِنا دوزوکی» یا حنا دوزوکا؛ مراسم حنا دوزوکی مراسمی فرعی در عروسی های بلوچی محسوب می شود. همانطور که از عنوانش هم به ذهن متبادر می شود گویا این مراسم به شکل دزدکی برگزار می شود! در این مراسم خانواده های طرفین هرکدام روی سر داماد و عروس حنا می گذارند و این کار را با قرار دادن حنا روی پول انجام می دهند. گاهی در این مراسم هزینه عروسی از سوی اقوام و فامیل پشتیبانی مالی می شود. البته این پشتیبانی مالی در دفتری ثبت می شود تا داماد در آینده در سایر عروسی های افرادی که به او کمک کرده اند حاضر شده و او نیز در این امر خیر شریک شود.
فردای مراسم حنادوزوکی مراسم دعوت از اقوام و بستگان آغاز می شود. به طور معمول عده ای از زنان و مردان فامیل داوطلب می شوندو به سراغ دیگر بستگان در روستاها و آبادی ها و همین طور شهرهای دیگر می روند. آنها در خانه بستگان را می زنند و چنددقیقه ای را در باب عروسی توضیح داده و سپس آن خانواده را دعوت می کنند. اگر به خانه ای مراجعه شد و کسی حضور نداشت، دعوت کننده دو چوب را به شکلی خاص جلوی در خانه مورد نظر قرار می دهد که در مراجعه صاحب خانه او متوجه شود کسی به قصد دعوت برای عروسی مراجعه کرده بوده است.
*«حِنا راستکی»؛ به مراسم اصلی حنابندان اتلاق می شود. معمولا با ساز و آهنگ خاص همراه است و از اینجای کار به بعد نبض کارها برای رسیدن به مراسم عروسی تندتر می زند. دعوتی ها در این مرحله دیگر باید نهایی شده باشد. همه وسایل عروسی در این مرحله آماده است. حنابندان عروس و داماد شروع می شود. ولی هرکدام جداگانه در محل متفاوت. هر کدام از عروس و داماد توسط بستگان حنا گذاشته می شوند. معمولا دستها حنا بسته می شود. شب حنابندان را تا صبح بیدار می مانند و ولیمه عروسی را در همین شب تدارک می بینند و آشپزی برای میهمانان عروسی از این شب آغاز می شود.
*«سرآپی» و«مشاطه»؛ در عروسی بلوچی عروس را نزد داماد نمی برند و به اصطلاح «عروس کِشان » ندارند و در عوض این داماد است نزد عروس می رود. بنابراین ماشین عروس هم در زمان کنونی نداریم بلکه ماشین داماد داریم! معمولا با توجه به اهمیت آب در زندگی بلوچ ها و نقشی که در حیات برای آن قائلند و اهمیتی که در زندگی آنان دارد داماد را به نزدیکترین قنات یا رودخانه جاری می بردند و در آنجا خانواده داماد او را در آب استحمام می کردند. در حال حاضر نیز ابتدا داماد به سلمانی یا آرایشگاه می رود و سپس به رودخانه و قنات می روند. برای مثال در ایرانشهر معمولا دامادها را به رودخانه دامن در شمال این شهر می برند. در همین زمان نیز عروس را برای مراسم عروسی آماده می کنند. این قسمت را مشاطه می گویند که تغییر شکل یافته کلمه «مطاشه» به معنای آرایشگر و سلمانی در زبان عربی است. مشاطه بعد از آماده کردن عروس و آرایش او وقتی مراسم عروسی در حال آغاز است چیزی به عنوان هدیه می گیرد و نقاب از چهره عروس برمی دارد و به این ترتیب مراسم جل بندی و احتزار او نیز پایان می یابد.
*«شب یکجایی»؛ مراسم عروسی که آغاز می شود اگر خطبه خوانده نشده باشد این قسمت نیز به اجرا درمی آید که در قسمت بعدی شرح خطبه خواندن نیز آمده است. ولی معمولا خطبه عقد قبلا خوانده شده است. بعد از مراسم عروس و داماد در خانه پدرزن یکجا می شوند و به اصطلاح خود آنها شب یکجایی رقم می خورد که آغاز زندگی مشترک و زناشویی است. عروس و داماد بدین ترتیب در خانه پدرزن زندگی خود را آغاز می کنند و معمولا تا 4 روز در خانه پدرزن مستقر هستند. بعد از مراسم شب یکجایی و در واقع روز بعد از عروسی مراسم «مبارکیان صبا» برگزار می شود که اقوام برای تبریک گفتن به عروس و داماد نزد آنان می روند. عروس و داماد نیز بعد از روز چهارم بعد از عروسی به خانه پدر داماد می روند و در آنجا میهمانی دیگری داده می شود. اگر قرار باشد که عروس و داماد در خانه پدر داماد زندگی را ادامه دهند با این مراسم این اتفاق روی خواهد داد و در غیر این صورت تا مدتی که گاه تا یکسال و بیشتر ادامه پیدا می کند عروس و داماد در خانه عروس مستفر خواهند بود. این موضوع کاملا به توافق طرفین و توانمندی داماد بستگی دارد.
سفره عقد و جهیزیه
در عروسی بلوچی سفره عقد و جهیزیه وجود ندارد. بلوچ ها مراسم عقد را معمولا در مسجد برگزار کرده اند و در حال حاضر نیز این مراسم همچنان ممکن است در مسجد و بدون هیچ تشریفاتی به جاآورده شود. اما اینک علاوه بر مسجد در خانه نیز مراسم عقد به اجرا گذاشته می شود. به هنگام خواندن خطبه عروس به طور مستقیم به داماد «بله» نمی گوید. وقتی عاقد برای خواندن خطبه به خانه داماد می رود یک نفر را به خانه عروس می فرستد تا عروس شخصی را به عنوان وکیل تعیین کند. این وکیل به طور معمول از خانواده پدری عروس تعیین می شود. عروس معمولا عموی بزرگ یا پدر خود را به عنوان وکیل معرفی می کند. سپس با تعیین وکیل عاقد از داماد و از وکیل عروس درباره مهریه و نکاح می پرسد و بعد خطبه را می خواند. در عروسی بلوچی هیچ خبری از جهیزیه نیست. بنابراین هیچ خانواده ای نگران خرید وسایل خانه برای دختران خود نیستند. در عوض تمام وسایل زندگی را باید پسر تامین کرده باشد. از لحاف و وسایل خواب که معمولا رسم است تا دیگر اقلام لازم و ضروری برای زندگی. در عوض اتفاقی دیگری روی می دهد. داماد بعد از مراسم عروسی و شب یکجایی، در خانه پدرزن اقامت می کند. این اقامت گاه تا یکسال ادامه پیدا می کند و جنبه بدی در اذهان ندارد. گاه نیز داماد خانه و اسباب زندگی را فراهم کرده و در خانه خود زندگی را آغاز می کند. به طور معمول زندگی به صورت فرادا آغاز نمی شود و عروس و داماد بلوچ، با خانواده عروس یا داماد زندگی را آغاز می کنند تا کمبودها و نواقص زندگی اشان کمرنگ تر جلوه کند و به مرور حل و فصل شود و بعد که داماد استطاعت گرفتن جایی برای اقامت را یافت آن وقت مستقل می شوند.
* بلوچ ها و جغرافیایی که در آن زندگی می کننداز وسعت جغرافیایی که بلوچ ها در آن زندگی می کنند همین بس که در محدوده ای ما بین ایران، پاکستان و افغانستان محصور است. اما آنچه در این نوشتار مد نظر است متوجه بخشی است که در ایران واقع شده است و به نوعی در استان سیستان و بلوچستان شناخته می شود. منطقه ای که به «مکُران» موسوم بوده و همچنان نیز بلوچستان ایران به دو بخش «سرحد» و «مکُران» خوانده می شود. سرحدات شامل جنوب سیستان تا شمال ایرانشهر کنونی و شهرهایی چون زاهدان و خاش بوده است. مکُران نیز با مرکزیت «بمپور» تا دریای عمان گسترده بوده است. درباره وجه تسمیه مکُران در دانشنامه آزاد ویکی پدیا در اینترنت آمده است:« در مورد معانی مکُران نظرات متفاوتی وجود دارد مثلا مکران به معنی باتلاق یا مکران به معنی معنی ماهی خواران، اما به نظر می رسد اطلاعات در مورد ساکنین مکُران کامل نیست و نمی توان به طور قطع در مورد وجه تسمیه مکران سخن گفت.»
اما ساکنان سرزمین مکُران به درخت خرما(نخل)، مک یا مچ می گویند. بنابراین مکُران به معنای سرزمین درختان خرما یا همان نخلستان است که با توجه به اینکه در منطقه ایرانشهر، سرباز، نیکشهر، سراوان و چابهار نخل بسیار است و انواعی از خرما در این منطقه به دست می آید این معنی قابل قبول است.
مردم بلوچستان از قوم بلوچ، ریشه در تاریخ این سرزمین یعنی ایران دارند. آنها مسلمانند و سنی مذهب. درباره قوم بلوچ در دانشنامه آزاد ویکی پدیا در اینترنت نوشته شده است :« نخستین ظهور بلوچان در آثار تاریخی در کتاب حدودالعالم(892 م
/ 372ق) و نی در مقدسی حدود ( 985م/ 375 ق) با نام بلوص است. در شاهنامه ذکر مسکن این قوم در حدود شمال خراسان امروزی آمده است. در کتاب های جغرافیایی از این قوم ( همراه با طایفه کوچ یا قفض) در حدود کرمان یاد می شود. پس از آن بر اثر عوامل تاریخی این قوم به کناره های دریای عمان رسیده و در همان جا اقامت کردند.»

Balotch.jpg
*زمان عروسیبلوچ ها معمولا در بهار ازدواج می کنند؛ بهارگاه. این زمان البته تا زمان رسیدن خرما به عنوان محصول مهم و استراتژیک آنها متغییر است و به همین دلیل عروسی های بلوچی تا شهریورماه نیز ادامه دارد.
* مراحل عروسی
مراسم ازدواج در بلوچ ها نیز تابع رسم و رسوم ایرانی است و تفاوت هایی جزیی در اجرا دارد. این تفاوت ها شاید در نحوه خواندن آن رسم نمود پیدا کند وگرنه همین وقایع برای عروسی در سایر اقوام نیز اتفاق می افتد. بنابراین بر اساس رسم بلوچ ها می توان در عروسی های کنونی نیز 8 مرحله را که در ادامه آمده است دید. «گِندونِن»( به کسر گاف و نون) ، «هِبَرجنی» که به نوعی همان بله برون است. «بربند مال» که مراسمی برای تعیین مال عروس و مهریه است. «جُل بندی» که در آن عروس برای رفتن به مراسم عروسی بسط می نشیند و نباید کسی او را در این مدت ببیند. «حِنا دوزوکی» که حنابندان غیررسمی پیش از شب حنابندان است. «حِنا راستکی» که مراسم حنابندان اصلی است. «سرآپی» یا «سرآب» و «مشاطه» که به آماده کردن عروس و داماد مربوط است. و سرانجام «شب یکجایی» که در آن داماد و عروس یکخانه می شوند و زندگی مشترک از این نقطه آغاز می شود.
* «گِندونِن»؛ «گِند» در بلوچی به معنای دید و«نِن» نیز به معنای نشستن است. بنابراین، این عنوان بر مراسمی گذارده شده است که در آن بزرگان خانواده پسر نزد خانواده دختر می روند و در مجلسی که گرد هم آمده اند موضوع علاقه مندی خانواده پسر به دختر آن خانواده را اعلام و خواستگاری را اعلام می کنند. به طور معمول و به شکل کاملا سنتی همچنان پسرهای بلوچ بر اساس توصیه خانواده ازدواج می کنند. مادر و در کل خانواده پسر دختری را مد نظر قرار می دهد و سپس برای آغاز مراحل عروسی این موضوع در مراسم گِندونِن مطرح می شود. گاه خانواده پسر برای طرح این موضوع باید به سراغ کدخدای محل سکونت خانواده دختر بروند و گاه باید ریش سفید یا بزرگ محل یا فامیل این مهم را به انجام برساند. به هنگام برپایی مراسم گِندونِن نیز با توجه به وسع خانواده بزرگانی به مجلس حضور می یابند که نشان از بزرگی خانواده پسر داشته باشد. گاه ممکن است برای نشان دادن شان خانواده تعداد نفرات به 100 و بیش از آن نیز برسد. در این مرحله مراسم «حلقه کنان» کخ نوعی نشان گذاری بر عروس است نیز به اجرا گذارده می شود و خانواده داماد حلقه ای انگشتری به همراه ساعت و طلا به عروس هدیه می دهند.
*«هِبَرجنی»؛ به همان مراسم «بله برون» گفته می شود و اساس عروسی و زندگی مشترک در این مرحله بنا گذاشته می شود. به عبارت دیگر پس از خواستگاری در این مراسم پاسخ مثبت خانواده دختر اعلام و سایر برنامه ریزی ها از اینجا آغاز می شود.
*«بربند مال»؛ در مراسم بربندمال اقوام درجه یک طرفین حضور دارند. اگر خانواده های برای شخص خاصی احترام خاصی قائل باشند او را نیز دعوت می کنند تا در مراسم بربندمال به موضوع تعیین مهریه بپردازند. البته گاه ممکن است همه مراحل «گند و نن»، «هبرجنی» و « بربندمال» در یک مراسم به اجرا درآید. معمولا مهریه عروس را پول نقد تعیین می کنند. اما در مناطقی چون سرباز گاه دیده می شود که نخل خرما نیز به عنوان مهر عروس تعیین شده است. در خاش نیز که به عنوان سرحدات در بلوچستان شناخته می شود به سبب رونق دامداری شتر و گاو نیز به عنوان تعیین مهریه مورد نظر قرار دارند. رسم در میان بلوچ ها این است که طلا را به عنوان مال عروس به داماد هدیه می کند. این رسم با هدیه 20 مثقال تا 2 کیلو طلا به اجرا درمی آید. گاه خانواده عروس برگزاری مراسم عروسی را به تحویل طلاها منوط می کند. گاه نیز بخشی از طلا هدیه داده می شود و مابقط در نکاح نامه قید می شود. بر خلاف مهریه که در میان بلوچ ها نه کسی داده و نه کسی گرفته و حتی به هنگام طلاق نیز زنان معمولا مهریه خود را می بخشند این طلاها را حتما رد و بدل می کنند.
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد زمان عروسی را نیز در این مرحله تعیین می کنند. زمان عروسی بلوچی معمولا بعد از اسفندماه است. «بهارگاه» اصطلاحی است که بلوچ ها به کار می برند. البته عروسی هایی هم هست که در چله تابستان یا زمستان انجام شده اما عموما به فصل بهار تا زمان برداشت خرما برای انجام عروسی توجه دارند.
*«جُل بندی»؛ جل در میان بلوچ ها پارچه ای دست دوخت است. معمولا بافته می شود و با سوزن دوزی بلوچی و آینه کاری تزیین می شود. از این پارچه صنایع دستی که جل خوانده می شود به عنوان پرده استفاده می شود. مراسم عروسی بلوچی با جل بندی رنگ و رویی به خود می گیرد و جدی تر می شود. معمولا روز اول عروسی با جل بندی آغاز می شود. قبلا 7 شبانه روز عروسی برقرار بوده است اما اینک به سبب مخارج سنگین معمولا در 3 شبانه روز جمع بندی می شود. بنابراین معمولا روز اول با جل بندی آغاز می شود. جل بندی با حضور خانواده درجه یک عروس و داماد در خانه عروس انجام می گیرد. معمولا گوسفندی نیز در این مرحبه قربانی می شده است. بعد اتاقی را برای استقرار عروس در نظر می گیرند و همان پارچه آذین شده که جل خوانده می شود را به دو سوی دیوار وصل می کنند و فضایی حائل را در یک اتاق به وجود می آورند که عروس باید تا زمان مراسم یکجایی پشت این جل دور از نظرها منتظر بماند. بلوچ ها معتقدند این رسم برای دور نگاه داشتن عروس از جادو و نظر بوده است. در فاصله جل بندی تا پایان مراسم عروسی، عروس را کسی به جز نزدیکان خاص و محرمان نمی بیند. در زمان رفع حاجت نیز او باید به همراه دو تن از نزدیکان و اقوام همراهی شود و باید نقابی بر چهره داشته باشد.
*«حِنا دوزوکی» یا حنا دوزوکا؛ مراسم حنا دوزوکی مراسمی فرعی در عروسی های بلوچی محسوب می شود. همانطور که از عنوانش هم به ذهن متبادر می شود گویا این مراسم به شکل دزدکی برگزار می شود! در این مراسم خانواده های طرفین هرکدام روی سر داماد و عروس حنا می گذارند و این کار را با قرار دادن حنا روی پول انجام می دهند. گاهی در این مراسم هزینه عروسی از سوی اقوام و فامیل پشتیبانی مالی می شود. البته این پشتیبانی مالی در دفتری ثبت می شود تا داماد در آینده در سایر عروسی های افرادی که به او کمک کرده اند حاضر شده و او نیز در این امر خیر شریک شود.
فردای مراسم حنادوزوکی مراسم دعوت از اقوام و بستگان آغاز می شود. به طور معمول عده ای از زنان و مردان فامیل داوطلب می شوندو به سراغ دیگر بستگان در روستاها و آبادی ها و همین طور شهرهای دیگر می روند. آنها در خانه بستگان را می زنند و چنددقیقه ای را در باب عروسی توضیح داده و سپس آن خانواده را دعوت می کنند. اگر به خانه ای مراجعه شد و کسی حضور نداشت، دعوت کننده دو چوب را به شکلی خاص جلوی در خانه مورد نظر قرار می دهد که در مراجعه صاحب خانه او متوجه شود کسی به قصد دعوت برای عروسی مراجعه کرده بوده است.
*«حِنا راستکی»؛ به مراسم اصلی حنابندان اتلاق می شود. معمولا با ساز و آهنگ خاص همراه است و از اینجای کار به بعد نبض کارها برای رسیدن به مراسم عروسی تندتر می زند. دعوتی ها در این مرحله دیگر باید نهایی شده باشد. همه وسایل عروسی در این مرحله آماده است. حنابندان عروس و داماد شروع می شود. ولی هرکدام جداگانه در محل متفاوت. هر کدام از عروس و داماد توسط بستگان حنا گذاشته می شوند. معمولا دستها حنا بسته می شود. شب حنابندان را تا صبح بیدار می مانند و ولیمه عروسی را در همین شب تدارک می بینند و آشپزی برای میهمانان عروسی از این شب آغاز می شود.
*«سرآپی» و«مشاطه»؛ در عروسی بلوچی عروس را نزد داماد نمی برند و به اصطلاح «عروس کِشان » ندارند و در عوض این داماد است نزد عروس می رود. بنابراین ماشین عروس هم در زمان کنونی نداریم بلکه ماشین داماد داریم! معمولا با توجه به اهمیت آب در زندگی بلوچ ها و نقشی که در حیات برای آن قائلند و اهمیتی که در زندگی آنان دارد داماد را به نزدیکترین قنات یا رودخانه جاری می بردند و در آنجا خانواده داماد او را در آب استحمام می کردند. در حال حاضر نیز ابتدا داماد به سلمانی یا آرایشگاه می رود و سپس به رودخانه و قنات می روند. برای مثال در ایرانشهر معمولا دامادها را به رودخانه دامن در شمال این شهر می برند. در همین زمان نیز عروس را برای مراسم عروسی آماده می کنند. این قسمت را مشاطه می گویند که تغییر شکل یافته کلمه «مطاشه» به معنای آرایشگر و سلمانی در زبان عربی است. مشاطه بعد از آماده کردن عروس و آرایش او وقتی مراسم عروسی در حال آغاز است چیزی به عنوان هدیه می گیرد و نقاب از چهره عروس برمی دارد و به این ترتیب مراسم جل بندی و احتزار او نیز پایان می یابد.
*«شب یکجایی»؛ مراسم عروسی که آغاز می شود اگر خطبه خوانده نشده باشد این قسمت نیز به اجرا درمی آید که در قسمت بعدی شرح خطبه خواندن نیز آمده است. ولی معمولا خطبه عقد قبلا خوانده شده است. بعد از مراسم عروس و داماد در خانه پدرزن یکجا می شوند و به اصطلاح خود آنها شب یکجایی رقم می خورد که آغاز زندگی مشترک و زناشویی است. عروس و داماد بدین ترتیب در خانه پدرزن زندگی خود را آغاز می کنند و معمولا تا 4 روز در خانه پدرزن مستقر هستند. بعد از مراسم شب یکجایی و در واقع روز بعد از عروسی مراسم «مبارکیان صبا» برگزار می شود که اقوام برای تبریک گفتن به عروس و داماد نزد آنان می روند. عروس و داماد نیز بعد از روز چهارم بعد از عروسی به خانه پدر داماد می روند و در آنجا میهمانی دیگری داده می شود. اگر قرار باشد که عروس و داماد در خانه پدر داماد زندگی را ادامه دهند با این مراسم این اتفاق روی خواهد داد و در غیر این صورت تا مدتی که گاه تا یکسال و بیشتر ادامه پیدا می کند عروس و داماد در خانه عروس مستفر خواهند بود. این موضوع کاملا به توافق طرفین و توانمندی داماد بستگی دارد.
سفره عقد و جهیزیه
در عروسی بلوچی سفره عقد و جهیزیه وجود ندارد. بلوچ ها مراسم عقد را معمولا در مسجد برگزار کرده اند و در حال حاضر نیز این مراسم همچنان ممکن است در مسجد و بدون هیچ تشریفاتی به جاآورده شود. اما اینک علاوه بر مسجد در خانه نیز مراسم عقد به اجرا گذاشته می شود. به هنگام خواندن خطبه عروس به طور مستقیم به داماد «بله» نمی گوید. وقتی عاقد برای خواندن خطبه به خانه داماد می رود یک نفر را به خانه عروس می فرستد تا عروس شخصی را به عنوان وکیل تعیین کند. این وکیل به طور معمول از خانواده پدری عروس تعیین می شود. عروس معمولا عموی بزرگ یا پدر خود را به عنوان وکیل معرفی می کند. سپس با تعیین وکیل عاقد از داماد و از وکیل عروس درباره مهریه و نکاح می پرسد و بعد خطبه را می خواند. در عروسی بلوچی هیچ خبری از جهیزیه نیست. بنابراین هیچ خانواده ای نگران خرید وسایل خانه برای دختران خود نیستند. در عوض تمام وسایل زندگی را باید پسر تامین کرده باشد. از لحاف و وسایل خواب که معمولا رسم است تا دیگر اقلام لازم و ضروری برای زندگی. در عوض اتفاقی دیگری روی می دهد. داماد بعد از مراسم عروسی و شب یکجایی، در خانه پدرزن اقامت می کند. این اقامت گاه تا یکسال ادامه پیدا می کند و جنبه بدی در اذهان ندارد. گاه نیز داماد خانه و اسباب زندگی را فراهم کرده و در خانه خود زندگی را آغاز می کند. به طور معمول زندگی به صورت فرادا آغاز نمی شود و عروس و داماد بلوچ، با خانواده عروس یا داماد زندگی را آغاز می کنند تا کمبودها و نواقص زندگی اشان کمرنگ تر جلوه کند و به مرور حل و فصل شود و بعد که داماد استطاعت گرفتن جایی برای اقامت را یافت آن وقت مستقل می شوند.


[ دوشنبه 92/12/12 ] [ 9:0 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

توضیحات
1 آزادی
2 ارباب
3 استادی
4 اسماعیل زهی
5 امراء
6 امیری
7 ایرندگانی
8 ایزدپناه
9 بادپا - صابرو
10 باران زهی
11 بارانی
12 باجیزهی
13 بارکزهی
14 بامری
15 براهویی
16 برهان زهی
17 بلوچ زهی
18 بلیده ای
19 بهرام زهی
20 بیجارزهی
21 پیام
22 توتازهی
23 جدگال
24 جمشید زهی
25 حسن زهی
26 حسین زهی
27 حسین بر
28 حیدری
29 دادگر
30 دامنی
31 داودی
32 درازهی
33 درخشان
34 دکالی
35 دهقان
36 دهواری
37 رئیسی
38 رخشانی
39 رکنی
40 رودینی
41 ریگی
42 سابکزهی
43 سارانی
44 سالارزهی
45 سپاهی
46 سراوانی
47 سردارزهی
48 سنجرانی
49 شاهوزهی
50 شکل زهی
51 شنبه زهی
52 شه بخش
53 شهلی بر
54 شهنوازی
55 شیخ حسینی
56 شیخ زاده
57 شیرانی
58 شیرخان زهی
59 صالح زهی
60 صفرزهی
61 عمرزهی
62 عیسی زهی
63 قادری
64 قنبرزهی
65 قلندرزهی
66 کاشانی
67 کبدانی
68 کدخدایی
69 کرد
70 کهرازهی
71 گرگیچ
72 گمشادزهی
73 لاشاری
74 لشکری
75 مبارکی
76 محمدی
77 محمودزهی
78 مرادزهی
79 ملازاده
80 ملازهی
81 ملک زاده
82 ملک زائی
83 میر
84 میربلوچ زهی
85 میرعثمان
86 میرلاشاری
87 میرمرادزهی
88 نارویی
89 نصرتی
90 نعمت اللهی
91 نهتانی
92 نوتی زهی
93 هاشم زهی
94 هوتی - حوتی
95 یارمحمدزهی
96 چاکری
97 درزاده
98
99
100


بازدید کننده گرامی!

1- اگر در لیست نام طایفه ای موجود نیست، دلیل بر بی توجهی به آن طایفه نمی باشد.

2- اگر در لیست نام طایفه ای موجود نیست، نام طایفه همراه با مناطق سکونت آنرا به ما اطلاع دهید.

3- لیست طایفه ها کامل نشده است.

 


[ دوشنبه 92/12/12 ] [ 8:57 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

شهرستان سراوان 23880 کیلومتر مربع وسعت دارد مساحت این شهرستان 2/15 درصد مساحت کل استان را تشکیل می دهد و در موقعیت 62 و35 دقیقه عرض جغرافیایی واقع شده است . از شمال غرب به خاش ، از غرب به ایرانشهر ،از شرق و جنوب شرقی به کشور پاکستان و قسمتی از جنوب بهد شهرستان سرباز محدود می شود . شهرستان سراوان همچنین 384 کیلومتر مرز مشترک با کشور پاکستان دارد و ارتفاع ان از سطح دریا 1165 متر می باشد . و در منتهی الیه شرقی ترین نقطه کشور واقع است و به زادگاه خورشید ایران شهرت دارد . به طوری که طلوع و غروب خورشید در سراوان با طلوع و غروب خورشید در غربی ترین شهر کشور یک ساعت و هفده دقیقه اختلاف دارد .
تقسیمات جغرافیایی :
شهرستان سراوان بر اساس آخرین آمار در سال 1384 دارای 6 بخش : 1_ مرکزی 2_ جالق 3_ بم پشت
4_ هیدوچ 5_ زابلی 6_ سیب و سوران است . تمامی مراکز بخشها به شهر تبدیل شده اند و 14 دهستان و 15 دهیاری و 1000 پارچه آبادی تشکیل دهنده این شهرستان از نظر تقسیمات کشوری است .
جمعیت
جمعیت شهرستان سراوان بر اساس سر شماری در سال 1385 ، 246100نفر که 94987 شهری و 148170 نفر روستایی می باشند .
عوارض طبیعی و آب و هوا
آب و هوای شهرستان سراوان گرم و خشک ،بیابانی ، کویری و کم باران است در زمستان هوا معتدل و متوسط بارندگی در سال 100 میلی متر است . بسیاری از روستا ها دارای خاک مرغوب و حاصل خیزی می باشند . کوههای بیرگ زابلی ، کوه سفید گشت ، کوه سرخ در بم پشت ، از مرتفع ترین کوههای این شهرستان محسوب می شوند . رشته کوه سیاهان طولانی ترین رشته کوه در این شهرستان می باشد که از نزدیکی های تفتان شروع و تا ناهوک در محدوده پاکستان ادامه دارد . رودخانه ماشکید نیز مهمترین رود شهرستان سراوان است که از دامنه جنوبی شهرستان از نزدیکی خاش سرچشمه می گیرد که پس از عبور از بخش زابلی ، جنوب سیب وسوران و شمال بم پشت ، جنوب اسفندک و کوهک را مشروب می کند .
قنات ها از دیر باز مهمترین منبع تامین آب پس از رودخانه های فصلی می باشد بطوری که تا کنون 330 رشته قنات که گویای فرهنگ کهن این دیار می باشند و هر کدام بین 100 تا 5000 سال قدمت دارند در نقاط مختلف این شهرستان ، به چشم می خورد برخی از انها بیش از 20 کیلو متر طول دارند . بنای این قنات ها از نظر فن آوری در ان زمان بهترین مهندسی را داشته اند و شیب انها طوری طراحی شده است که آب از مادر چاه تا مظهر قنات به راحتی جریان دارد .
بادها
"گوریچ " از مهمترین باد های منطقه است که در فصل زمستان از شمال به جنوب می وزد و سرما به همراه دارد . " لوار " در فصل تابستان در این منطقه می وزد و دارای گرمای سوز ناکی است که دمای هوا به 46 درجه سانتی گراد نیز میرسد .
دین و زبان
مردم شهرستان سراوان دین اسلام را دارا هستند و اکثریت دارای مذهب تسنن می باشند . زبان مردم سراوان بلوچی و در هر یک از مناطق شهرستان گویش و لهجه خاصی وجود دارد .
پیشینه باستانی و تاریخی
آثار کشف شده و شواهد تاریخی ، تپه ها و محوطه های باستانی و سنگ نگاره های به جا مانده از دوران گذشته ، قبرستان های تاریخی حکایت از سکونت های انسانی در هزاره های پیش از تاریخ در منطقه را دارد
بطوری که این آثار متعدد تاریخی و باستانی ، شهرستان سراوان را به گهواره تاریخ تمدن مبدل ساخته است . تا کنون بیش از 420 اثر فرهنگی ، باستانی و تاریخی در این شهرستان مربوط به دوران های پیش از تاریخ ، تاریخی و اسلامی شناسا یی شده است که این آثار سراوان را به یک موزه از تکامل انسان در عصر شکار ، شبانی و کشاورزی مبدل نموده است بدون شک در عصر پیش از تاریخ فرهنگ های متعددی در منطقه در حاشیه رود خانه بزرگ این شهرستان وجود داشته است که بقایای انها به صورت محوطه ها و تپه ها شناسایی گردیده است . علاوه بر دوران پیش از تاریخ در شهرستان سراوان آثار فراوانی نیز از دوره های تاریخی ( خصوصا سلسله های اشکانی و ساسا نی ) شناسایی شده اند که از مهمترین انها می توان به تپه های میر علی جالق ، تپه هوشک ، تپه کلانک بخشان ، تپه مهرگان و .... اشاره نمود . از مهمترین آثار دوره اسلامی در شهرستان سراوان نیز می توان به یکی از کهن ترین مساجد استان در روستای دزک و همچنین مجموعه ای از مقابر ، مساجد و مناره ها و گورستان ها و قلاع و استحکامات نظامی و تدافعی و مسکونی دوره اسلا می اشاره نمود که نشانگر تداوم استقرار و سکونت در این منطقه از هزاره های پیش از تاریخ تا عصر حاضر می باشد .

وجه تسمیه
شستون مرکز شهرستان سراوان است و هم اکنون شهر سراوان نامیده می شود ، در گذشته به ان سر استون ، شستون و شهستان اطلاق می شده است .
سراستون : منطقه ای که در ان بارندگی زیاد اتفاق می افتد .
شستون : چشمه جوشان با توجه به رشته قنات جاری در شهر سراوان و فراوانی آب .
شهستان : تمام حکام منطقه از این دیار برخاسته اند .
( " سرا به معنای جا و مکان و "وان " به جای مرتفع و بلند اطلاق می شود ) بطوری که در مکاتبات پس از سال 1307 رسما از این منطقه به عنوان سراوان یاد می شود .
پیدایش یا خاستگاه دوره های تاریخی

نخستین و مهمترین سکونتگاههای اولیه و آبادی های شهرستان سراوان در مناطقی همچون جالق ، زابلی
ناهوک ، سب ، کنت ، کوهک ، دزک در حاشیه و یا در نزدیکی رود خانه های این شهرستان پدید آمده است .
عوامل طبیعی همچون زلزله و یا قحط سالی موجب کوچ مردم از این منطقه گشته است با کاوش روی تپه های باستانی می توان زوایای دیگری از تاریخ کهن منطقه را شناسایی نمود و به ان دست پیدا کرد .
مشاهیر
از ان جایی که این منطقه از زمانهای گذشته یکی از منطق محروم و دور افتاده بوده و در نقطه صفر مرزی
واقع شده است کمتر مورد توجه و از نظر علوم و فنون جدید بهره کافی را نبرده اما با این حال پس از شروع به کار مدارس حکومتی عده ای از جوانان این شهرستان از خود نبوغ نشان داده اند که از ان جمله می توان به دکتر رحمانی اشاره نمود حمید الله مراد زهی در رشته حقوق سر آمد منطقه بود بطوری که بعنوان عضو شورای تدوین قانون نظام مقدس جمهوری اسلامی در مجلس خبرگان حضور داشت .
مولوی شهداد مسکانزهی نیز از مشاهیر و علمای منطقه است که از وی بیش از 20 جلد کتاب در زمینه تالیف و ترجمه علوم و معارف اسلامی به یادگار مانده است . مولوی عبد العزیز ساداتی نیز از مشاهیر منطقه است که با احیای حوزه علمیه دارالعلوم زنگیان که از ان طلاب زیادی فارغ التحصیل شدند خدمت زیادی به مردم منطقه نمود.
جاذبه های تاریخی و باستانی
سنگ نگاره شیر پلنگان این اثر در فاصله 12 کیلومتری شمال سراوان و در ادامه مسیر دره کندیک و در محلی بنام دره شیر و پلنگان که از رشته کوههای سیاهان سراوان می باشد واقع شده است . در داخل دره کندیک پس از طی مسافتی به محلی می رسیم که دره در ان قسمت بسیار تنگ تر و کم عرض تر می شود عرض ان به حدود 8_10 متر و حدود 5/2 متر ارتفاعد می رسد این دره را به واسطه وجود نقوش خاص دره شیر پلنگان می نامند چرا که در این نقش یک حیوان درنده همانند پلنگ یا شیر با دمی بلند برافراشته بر روی صخره ای در ارتفاع 5 متری به همراه نقوش کم رنگ ومحو چهار انسان دیده می شوند که در میان این نقش انسان نفر دوم از سمت راست دارای وضوح بیشتری است و به نظر می رسد این چهار نفر در حال دویدن به دنبال هم و یا اجرای مراسمی خاص می باشند . در سمت راست دره به طرف شمال نقش انسانی دیده می شود که بزی را شکار کرده و گردن ان را گرفته و در حال کشیدن ان با خود است در سمت چپ دره صخره اصلی در ارتفاع حدود 14 متری دیده می شود این محل به علت ارتفاع زیاد و عدم راه دسیابی به ان نقوش انسانی و حیوانی متنوع بدون نظم و انسجام و یکپارچگی در کنار هم قرار گرفته است . از جمله نقوش کهن و اولیه این صخره می توان به گله ای متشکل از هفت بز وحشی با شاخ های بلند و بدن کشیده با یک نقش انسان در کنار هم می باشند نقوش دیگری بعدا بروی این تصاویر نقش شده و جدید تر می باشند و عبارتند از نقش انسان برهنه با بدن کاملا مثلثی شکل و نقوش و پنجه های دست انسان و نقوش حیوانی همانند نقش پلنگ با شیر و یا نقش دو شمشیر و .....
سنگ نگاره دره نگاران
در هفتاد کیلو متری شمال غرب شهر سراوان و در فاصله 36 کیلو متری شمال غربی روستا ناهوک بخش جالق شهرستان سراوان در دره ای بنام دره نگاران مجموعه ای کم نظیر از نقش و نگار بر روی صخره ها ایجاد شده است این محل در انتها ی دشت سر دشت ناهوک دقیقا در انتهای دشت آبرفتی سر دشت قرار گرفته دارای آب و هوایی مصفا و دره ای پر آب می باشد . وجه تسمیه این محل بر گرفته از نگار گری ها اصیل و تحسین بر انگیزی است که نگار گران دوران گذشته از خود بر سینه صخره ها به یادگار گذاشته اند
به نظر می رسد مهاجرانی در اولین هزاره های پیش از میلاد به این سر زمین واردشده و با بومیان ان بر سر تصاحب محل به جنگ و ستیز پرداخته و عاقبت بر آنان پیروز شده اند .
مهاجمان غالبا سوار بر اسب با شمشیر با تیر و کمان و کمند و در حال جنگ و شکار با مردمان پیاده بومی می باشند عمده ترین نقوش دره نگاران عبارتند از نقوش انسانی و نقوش حیوانی .
1_ نقوش انسانی به دو صورت برهنه و دیگری ملبس می باشند
2_ نقوش حیوانی ، حیواناتی همچون اسب ، خر وحشی ( گورخر نژاد ایرانی بدون خط ) قوچ ، بز ، مار ، گاو کوهاندار ، شتر دو کوهانه ، سگ ، گرگ ، رو باه ، شغال ، یوز پلنگ و .... می باشند که تمامی سطوح صخره های این دره را آذین بسته اند .

موزه زنده سفال کلپورگان
موقعیت ساختمانی کارگاه قدیمی سفال کلپورگان:
بنای این کار گاه هنری به یادگار مانده از هنر سفال گری هزاره های قبل از میلاد منطقه است در روستایی به همین نام در فاصله 25 کیلو متری جنوب شرق شهر سراوان و در فاصله 100 متری قسمت جنوبی جاده آسفالته سراوان ، بم پشت واقع شده است .
مسجد جامع دزک
این مسجد در روستایی به همین نام در سه کیلومتری شرق سراوان واقع شده است و از جمله مساجد اولیه و کهن استان به شمار می رود . مصالح اصلی و اولیه مسجد از خشت خام و ملاط گل است .
برای اولین بار در متون تاریخی از این بنادر در قرن چهارم هجری نام برده شده تا کنون به دفعات باسازی شده است و معمار ان سعی نموده که با استفاده از عناصر معماری ساده تزئینی بهمسجد جلوه ای خاص بدهد از جمله می توان به تزئینات داخل شبستان تابستانی در جبهه غربی اشاره نمود . دیوار های داخلی و شمالی جنوبی و غربی دارای طاق نماهای تزئینی و تزئینات دندان موشی است که میتوان ان را صورت اولیه مقرنس کاری به شمار آورد . از قسمت های اصلی می توان به شبستان های غربی و شرقی ، حیاط مرکزی و چله خانه اشاره نمود .
قلعه سب
این قلعه از سالمترین و زیبا ترین قلعه های دوره اسلامی بلوچستان می باشد . این قلعه زیبا و مستحکم در روستایی به همین نام در فاصله 45 کیلو متری جنوب غربی شهر سراوان در بخش سیب سوران این شهرستان واقع شده است . این بنا با مصالح عمده خشت و گل بروی صخره ای طبیعی ساخته شده است . پلان و فرم اصلی ان بصورت قاعده هرم با مقطع مستطیل می باشد به صورتی که هر چه به ارتفاع بنا افزوده می شود از حجم ان کاسته می شود این بنا نزدیک به 37 متر ارتفاع دارد و از دو قسمت اصلی تشکیل شده است یکی حصار و مجموعه سازه ها و الحاقات خارجی و داخل ان و دیگری بنای اصلی قلعه که در مرکز حیاط قرار گرفته است .

قلعه کنت

در 80 کیلومتری جنوب غربی شهر سراوان در روستا ی کنت بخش هیدوچ این شهرستان واقع شده است .
این مجموعه روی صخره ای طبیعی در سه طبقه ساخته شده است ورودی این قلعه در قسمت جنوبی ان در حدود 13 متر از سطح زمین ارتفاع دارد که به حیاط جنوبی قلعه منتهی می شود .
اطراف حیاط مرکزی طبقه عامه نشین می باشد که دارای 11 اتاق ، شامل اصطبل ، انبار ، و .... است و پله ای در شمال قسمت حاکم نشین قلعه ارتباط انرا با سایر طبقات فراهم می کند . راهرویی در قسمت شمالی اتاق ها قسمت شرقی قلعه را به مرتبط می سازد در ضلع غربی دو برج نگبانی و همچنین دور تا دور قلعه غلامگرد جهت حفاظت قلعه و دفاع از ان است . این قلعه به دستور حاکم محلی و توسط معماران بومی در دوره افشاریه ساخته شده است .
تپه نمکی
پدیده ای طبیعی و کم نظیر آرمیده در نقطه میانی روستای گشت واقع در شهرستان سراوان است شامل تپه ای نمکین مملو از املاح معدنی است که آرام آرام از دل آب جوشیده و بر سطح زمین روان می گردد تپه حاصله نمک به جا مانده از این آب است . این مکان در گذشته مورد احترام وزیار ت مردم بوده است . در زمان زلزله از ان آب فوران میکرده و مردم محلی معتقدند در صورتی که پای دزد را در ان فرو برند در ان گیر می کند و برای رهایی از ان باید حیوانی قربانی کنند .
پوشش گیاهی منطقه
گیاهان دارویی : گیشر ، کنا ، ترات ، زیروک ، برشتوک ، داز ، گلمروک ، پنیر باد .
داز _ از جوشانده این گیاه برای درد سینه استفاده می شود
گلمورک _ این گیاه خواص دارویی نظیر درد کشی و سم زدایی دارد هنگامی که حیوان گزندهای مثل مار فردی را نیش بزند از ان برای سم زدایی استفاده می شود .
پنیر باد _ این نوع بوته جزو پوشش گیاهی اصلی منطقه گشت است که دارای برگ های گوشتی و سبز رنگ می باشد و خاصیت درمانی دارد . همچنین از خاک در برابر طوفان محافظت می کند .
درخت گز : درختان مسن و تنومندی که در بسیاری از نقاط این منطقه روییده است در برابر طوفان های شن و خشکسالی بسیار مقاوم و جلوی گرد وخاک را نیز می گیرد .
خوراک
خوراک های محلی با استفاده از مواد اولیه موجود در منطقه تهیه می شود .
1_ شو لو و کشک از آرد ذرت آرد گندم و ادویه مخصوص تهیه می شود .
2_ تباهه خوراکی از گوشت بوده است گوسفند را به مدت یک تا دو سال پروار و ذبح می کنند ، گوشت انرا تکه تکه کرده و پس از اندود نمک ، زرد چوبه و پودر انار دانه معمولا در فضای باز و یا داخل اتاق بزرگ آویخته و پس از خشک شدن در فصل زمستان از ان استفاده می گردد .
شیرینی جات ، حلوا شکری ، حلوا بری ، حلوا چنگال ، حلوا خرمه ای ، حلوا آبی
ترشی جات : حرام ( ترشی لیمو ) ترشی انبه
سوغات شهرستان
سوزن دوزی ، سفال کلپورگان ، خرما ، حصیر بافی و سکه دوزی می باشد


[ دوشنبه 92/12/12 ] [ 8:53 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

در حال حاضر در روستای کلپورگانِ شهرستان سراوان و روستای کوهکمِ سرباز از توابع ایرانشهر بصورت کاملاً فعال و در روستاهای اولُنچَکان ،‌گُلَک و شادی گور‌از توابع شهرستان نیکشهر به صورت نیمه فعال زنان بلوچ به تولید سفال اشتغال دارند . سفال‌های تولید شده در منطقه‌ی بلوچستان کلاً به رنگ قرمز جَغکی می‌باشند . ( جَغک نام گیاهی محلی است که از ریشه‌ی آن برای رنگ کردن کشک و خاج‌های پشم استفاده می کنند ) .

روستای کلپورگان
"کلپوره" نام گیاهی با مصرف دارویی، ویژه ی منطقه ی بلوچستان است.
بلوچستان در قسمت جنوبی استان سیستان و بلوچستان قرار دارد و "کلپورگان" روستایی است در جنوب شرقی بلوچستان و نزدیکی مرز پاکستان. این روستا در25 کیلومتری شهرستان سراوان و در 390 کیلومتری جنوب زاهدان قرار دارد.
در واقع کلپورگان یکی از روستاهای سراوان محسوب می گردد . این روستا در حاشیه‌ی ریگستان بزرگ دشت لوت واقع شده‌است .
سفال کلپورگان ـ سنتی هزاران ساله
در حال حاضر در روستای کلپورگانِ شهرستان سراوان و روستای کوهکمِ سرباز از توابع ایرانشهر بصورت کاملاً فعال و در روستاهای اولُنچَکان ،‌گُلَک و شادی گور‌از توابع شهرستان نیکشهر به صورت نیمه فعال زنان بلوچ به تولید سفال اشتغال دارند . سفال‌های تولید شده در منطقه‌ی بلوچستان کلاً به رنگ قرمز جَغکی می‌باشند . ( جَغک نام گیاهی محلی است که از ریشه‌ی آن برای رنگ کردن کشک و خاج‌های پشم استفاده می کنند ) .
در کلپورگان مراحل اصلی ساخت سفال به عهده ی زنان است. زنان سفالگر کلپورگان هرگز از چرخ سفالگری استفاده نمی کنند. در این روش تمام مراحل کار که شامل فشاردهی ، شکل دهی و قوس دهی است، با دست انجام می گیرد . سفال ها فاقد لعابند و سطوح ظروفِ کاربردی با یک سنگ ، صاف و هموار گشته و صیقل داده می‌شوند . مشخصه‌ای که کلپورگان را از سایر مناطق سفالگری متمایز کرده شیوه ی ساخت سفال با روش 4 تا 6 هزار سال قبل است که دست نخورده باقی مانده و تنها کارگاهی که هنوز به شیوه ی بدوی فعال و پا برجا کارش را ادامه می‌دهد کارگاه سفال کلپورگان است.

معرفی سفال کلپورگان
روستای کلپورگان
"کلپوره" نام گیاهی با مصرف دارویی، ویژه ی منطقه ی بلوچستان است.
بلوچستان در قسمت جنوبی استان سیستان و بلوچستان قرار دارد و "کلپورگان" روستایی است در جنوب شرقی بلوچستان و نزدیکی مرز پاکستان. این روستا در25 کیلومتری شهرستان سراوان و در 390 کیلومتری جنوب زاهدان قرار دارد.
در واقع کلپورگان یکی از روستاهای سراوان محسوب می گردد . این روستا در حاشیه‌ی ریگستان بزرگ دشت لوت واقع شده‌است .
سفال کلپورگان ـ سنتی هزاران ساله
در حال حاضر در روستای کلپورگانِ شهرستان سراوان و روستای کوهکمِ سرباز از توابع ایرانشهر بصورت کاملاً فعال و در روستاهای اولُنچَکان ،‌گُلَک و شادی گور‌از توابع شهرستان نیکشهر به صورت نیمه فعال زنان بلوچ به تولید سفال اشتغال دارند . سفال‌های تولید شده در منطقه‌ی بلوچستان کلاً به رنگ قرمز جَغکی می‌باشند . ( جَغک نام گیاهی محلی است که از ریشه‌ی آن برای رنگ کردن کشک و خاج‌های پشم استفاده می کنند ) .
در کلپورگان مراحل اصلی ساخت سفال به عهده ی زنان است. زنان سفالگر کلپورگان هرگز از چرخ سفالگری استفاده نمی کنند. در این روش تمام مراحل کار که شامل فشاردهی ، شکل دهی و قوس دهی است، با دست انجام می گیرد . سفال ها فاقد لعابند و سطوح ظروفِ کاربردی با یک سنگ ، صاف و هموار گشته و صیقل داده می‌شوند . مشخصه‌ای که کلپورگان را از سایر مناطق سفالگری متمایز کرده شیوه ی ساخت سفال با روش 4 تا 6 هزار سال قبل است که دست نخورده باقی مانده و تنها کارگاهی که هنوز به شیوه ی بدوی فعال و پا برجا کارش را ادامه می‌دهد کارگاه سفال کلپورگان است.
ویژگی های سفال کلپورگان
1ـ تمام امور ظریف توسط زنان انجام می‌گیرد و مردان فقط کارهایی مثل آماده کردن گل و پختن سفال را انجام می‌دهند.
2 ـ برای تهیه ی سفال از چرخ سفالگری استفاده نمی‌شود و تمام سفال ها با روش سنتی و به کمک دست ساخته می شوند.
3 ـ سفال ها بدون لعاب هستند.
4 ـ طرح ها و نقش های روی سفال ها بیشتر هندسی هستند و معمولاً شامل یک دایره ی توخالی یک دایره ی توپر و یک خط می‌باشد که با هم ترکیب یافته‌اند.

طرز تهیه سفال در کلپورگان
خاک مورد استفاده برای تهیه ی سفال ها از فاصله 2 تا 3 کیلومتری کارگاه کلپورگان یعنی معدن خاک رس مشکوتان تأمین می‌شود. در گذشته این خاک را با چهارپایان یا سبدهای مخصوص "کچو" به کارگاه حمل می کردند اما امروز با بیل مکانیکی خاک را جمع می کنند و با کمپرسی به محل کارگاه انتقال می‌دهند.

تهیه گل رس
برای جداسازی ناخالصی از خاک ابتدا آن را سرند کرده و سپس آن را در حوضچه ی دوطبقه ای می‌ریزند و به آن آب اضافه می‌کنند (شستشوی خاک) و سپس خاک را داخل آب به هم می‌زنند تا ذرات خاک در آب به صورت معلق درآیند. بعد دوغاب حاصل را از صافی و لوله به حوضچه ی دوم که با اولی اختلاف سطح دارد و پایین‌تر است منتقل می‌کنند و برای اینکه ناخالصی‌ها از حوضچه ی اول به حوضچه ی دوم وارد نشوند، معمولاً داخل لوله ی مذکور چند توری تعبیه می‌کنند تا آخرین ذراتی که در محلول باقی مانده جدا شوند.
دوغاب را در حوضچه ی دوم به مدت دو روز نگه می‌دارند تا آب آن بخار شود و بعد گل به دست آمده را با مقداری از همان خاک قبلی ورز می‌دهند تا آماده کار شود. در اصطلاح محلی مخلوط به دست آمده "‌هاجک" نام دارد و رنگ این مخلوط معمولاً خاکستری متمایل به سبز روشن است. اما پس از پخت در کوره به رنگ نارنجی درمی‌آید. تا این مرحله، کارها به عهده ی مردان است.

تکنیکهای ساخت
- روش پینچ ((pinch
برای ساختن سفال با این شیوه از یک صفحه ی گردان که جنسش از سفال است، استفاده می‌کنند. این صفحه ی گردان "بونو" نام دارد. ابتدا مقدار مشخصی از گل را ورز می دهند و آن را بر روی بونو که معمولاً روی آن پارچه ای برای نچسبیدن گل قرار داده شده، می‌گذارند و حفره ای با انگشتان دست در میان گل ایجاد می‌کنند و سپس همراه با چرخش گل بر روی بونو حفره ی ایجاد شده را با انگشتان دو دست به تدریج گشاد می‌کنند. با این عمل دیواره ی ظرف نازک می‌شود. در حین انجام این عمل از تکه چوبی به طول حداکثر 20 سانتی متر برای هدایت دیواره ی ظرف به جهت‌های مختلف استفاده می کنند. با این شیوه ضخامت دیواره‌های ظرف در همه ی قسمتهای مورد نظر سفالگر یکسان می‌شود. در اصطلاح محلی به این تکه چوب "گل موش" می‌گویند.
- روش لوله ای یا فتیله ای (کویل(
در این روش ابتدا پارچه ای را روی بونو پهن کرده و مقدار مشخصی از گل را بر روی پارچه قرار می‌دهند. در این روش برای ساختن ظرف، گِل را به صورت لوله‌هایی با ضخامت مورد نظر درست کرده و به ترتیب بر روی هم می گذارند تا شکل مورد نظر درست شود، پس از آنکه ظرف ساخته شد آن را در معرض آفتاب قرار می‌دهند تا کاملاً خشک شود. این کار شاید چندین روز طول بکشد. پس از خشک شدن سفال، سطح خارجی آن را با سنگ مخصوصی به نام "سائنوک" صیقل می‌دهند و با این عمل سطح سفال خام برای نقاشی و تزیین آماده می‌شود.

تزیین سفال‌ها
سفالگران کلپورگان برای تزیین و نقاشی از سنگی به نام "تیتوک" استفاده می‌کنند. این سنگ از بین دو کوهِ "کوران" و "کمکار" در 125 کیلومتری کلپورگان استخراج می‌گردد . این سنگ نوعی سنگ منگنز است و رنگی که از آن به دست می‌آید قهوه ای است و پس از پخت در کوره ثابت می‌ماند. برای به دست آوردن رنگ از این سنگ، تکه ای از آن را بر روی یک سنگ دیگر که بزرگتراست و "وانک" نام دارد می سایند. در نتیجه ی این سایش سنگ "وانک" گود می شود واز سنگ "تیتوک" نیز پودری به دست می آید که در همان گودی "وانک" جمع می شود، سپس برای ساختن جوهر نقاشی در همان گودی "وانک"، بر روی پودر سنگ "تیتوک" آب می ریزند و آن ها را در هم حل می کنند به این ترتیب جوهر نقاشی به دست می آید. برای رسم تزیینات روی قطعه‌های سفالی از یک تکه چوب به اندازه‌ی چوب کبریت استفاده می کنند. سفال گر چوبی را که معمولاً از جنس چوب درخت خرماست بین انگشتانش گرفته و بعد چوب و انگشت اول را مشترکاً در جوهر زده و همچون قلم روان نویس مقدار کمی مایع روی سر انگشتانش جمع می‌شود، با این کار می توان به دفعات و بدون توقف تزیینات بیشتری را رسم کرد.
نقش‌ها و طرح‌ها
تمام سفال ها پس از ساخت، ده روز در معرض تابش آفتاب قرار می‌گیرند تا کاملاً خشک شوند. سپس آن ها را با رنگی که از سنگ "تیتوک" می سازند، تزیین کرده و بعد از آن داخل کوره می گذارند تا پخته شوند.
"چت محیلوک" و "گل" نام برخی از نقشهای محلی است. این نقش ها ساده و تا حدی انتزاعی هستند.
بیشتر تزیینات از 4 نوع نقش تشکیل شده اند:
1 ـ دایره های توخالی
2 ـ دایره های توپر
3 ـ خطوط میله ای
4 ـ نیم دایره ها
کوره ها و شیوه ی پخت
کوره‌های سنتی در بلوچستان در زمین حفر شده و معمولاً بصورت گودالی گرد هستند که قطر دهانه‌ی آن یک متر، قطر قسمت پائین 3 متر و عمق آن حدود 5/2 متر است. داخل برخی کوره ها را با کاه گل اندود می‌نمایند. ظروف پس از آنکه در آفتاب خشک و رنگ آمیزی شدند ،‌ یک ردیف در کنار دیوار داخلی‌ کوره و ردیف دیگر با فاصله ی نیم متری از ردیف اول چیده می‌شوند. ظروف بر روی خشت‌های پخته شده گداخته می‌شوند و در چند ردیف روی هم قرار می‌گیرند . در وسط کوره و بین دو ردیف با چوب آتش روشن می‌کنند ، ‌آتش در تمام روز اول روشن است‌ و شب آن را خاموش می‌کنند. روز بعد برای بار دوم آتش را روشن می کنند و در پایان روز دوم درِ کوره را محکم با کاه گل می‌پوشانند و به مدت 2 روز به همان حالت باقی می‌گذارند،‌ بعد از آن، درِ کوره را باز می کنند و پس از آنکه کوره کاملاً سرد شد سفال ها را بیرون می‌آورند.

انواع تولیدات سفالی
عکس شماره ی 1، دیزُک: واژه‌ی فارسی آن دیگ است و از آن برای غذا پختن استفاده می کنند، دیزک را به اندازه‌ی قابلمه‌های معمولی می سازند و گنجایش 6 الی 7 لیتر آب را دارد.

عکس شماره ی 2، چِلیم: واژه‌ی فارسی آن قلیان است و از آن برای کشیدن تنباکو استفاده می کنند . چلیم معمولاً از سه قسمت تشکیل شده است: ( ته چلیم ،‌بدنه ی چلیم و سرِچلیم ) ته چلیم ظرفی گرد و صاف با لبه‌ای حدود 3 سانتیمتر است که زیر چلیم قرار می‌گیرد، بدنه ی چلیم قسمت اصلی آن است که در آن آب می ریزند، بدنه ی چلیم دو سوراخ دارد یکی برای قرار گرفتن نی چلیم و دیگری برای سرِ چلیم است . معمولاً سرِچلیم به وسیله ی‌ رابطی از جنس نی دورن چلیم قرار می‌گیرد اما در بعضی موارد این رابط از سفال چسبیده به سرِچلیم ساخته می شود . سرِ چلیم قسمتی است که در آن تنباکو و روی آن آتش ( زغال روشن) را می‌گذارند .

عکس شماره ی 3، کاسه‌: اندازه‌ی آن تقریباً به اندازه ی کاسه‌های معمولی است .کناره‌ی آن کاملاً گرد بوده و اغلب قسمت بیرونی آن را تزیین می کنند.

عکس شماره ی 4، پاچ: واژه ی فارسی آن پارچ است. بیشتر پارچ ها را با گردنی کوتاه می سازند و مانند پارچ‌های معمولی هستند که یک دسته به قسمت سر پارچ وصل می‌شود.

عکس شماره ی 5، سوچَکی: واژه ی فارسی آن اسپند دودکن است که از آن برای دودکردن اسپند و یا سوچکی که ماده ای خوشبوست استفاده می‌کنند. این وسیله به شکل غنچه ای در حال باز شدن است که سه پَر دارد، در قسمت وسط آن از تمامی جهات سوراخ‌هایی برای عبور هوا تعبیه شده و در قسمت زیر آن یک پایه جهت جلوگیری از سوختن دست در نظر گرفته اند. نحوه ی استفاده از آن به این صورت است که مقداری زغال و یا چوب را درون آن قرار داده روشن می‌نمایند، چوب ها یا زغال ها با جریان هوا که از سوراخ‌ها می‌گذرد به خوبی می‌سوزند و درنهایت اسپند را درون آن ریخته تا دود آن در محیط پخش شود.

عکس شماره ی 6، کلو: که واژه ی فارسی آن جا ماستی است. از آن برای نگهداری ماست استفاده می کنند.

عکس شماره ی 7، آفتابه: که گنجایش آن حدود 3 لیتر است.
تَندور سازی یا تِرون: واژه ی فارسی آن تنورسازی است و در آن نان می پزند. در سیستان به آن تَندورسازی و در بلوچستان تِرون می گویند.
کندان‌: واژه ی فارسی آن قندان است. قندان ها را به شکل استوانه، بیضی و یا ترکیبی از این دو شکل می سازند.
کمیردان: واژه ی فارسی آن خمیردان است. خمیردان ظرفی است که خمیر نان را در آن درست می کنند. اندازه ی کمیردان به اندازه ی یک طشت متوسط است و گنجایش تقریباً 5 کیلو خمیر را دارد.
و برخی تولیدات دیگر مثل کوزه، زیر سیگاری، سینی، مجسمه ی حیوانات و ...
دلمراد دهواری کیست؟
استاد دلمراد دهواری از هنرمندان سخت کوش عرصه سفال کلپورگان و نیز حصیربافی بود که با پذیرفتن مسئولیت کارگاه سفال کلپورگان برای تعدادی از زنان روستایی ایجاد اشتغال کرد.دلمراد دهواری از اهالی روستای کلپورگان توانست به تمامی زنان روستا آموزش های لازم سفالگری را ارائه داده و آنان را تشویق سازد تا هنر هفت هزارساله سفالگری ایرانی را در روستای خود کلپورگان احیا ء ونام این روستا وهنر ش را در جهان زنده نگه دارد وماندگارسازد. او تلاش وسیعی نمود تا هنرمندان و صنعتگران روستا بیمه شوند ولی این خواسته او تحقیق نیافت مکاتبات عدیده ای با مسئولین عالی رتبه کشور انجام داد ولی پاسخ قاطعی در این راستا دریافت نکرد. با تلاش او 15 نفر از ازکار افتادگان مستمری هنرمندان را دریافت می کنند. دلمراد دهواری با هزینه شخصی علی رغم ضرر و زیان در تمامی نمایشگاه های صنایع دستی در سراسر کشور شرکت کرد تا صنعت هنرمندانه ی هفت هزار ساله ی سفالگران کلپورگان را به هم وطنان معرفی کند. او در پنجم دیماه 1391 درگذشت.

 


[ دوشنبه 92/12/12 ] [ 8:51 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

از جمله خدمات بسیار ارزنده ی فرهنگی ـ دینی و پربار حضرت مولانا عبدالعزیز تاسیس حوزه علمیه و پایه گذاری مسجد جامع مکی در زاهدان است . این کارنامه ی بسیار حیاتی با چنان اخلاص و فروتنی ،‌و بدوراز هر گونه تظاهر پایه گذاری شده است که همه مردم ایران و به ویژه مردم سیستان و بلوچستان شاهد آثار این اخلاص هستند تعداد نمازگزاران درمسجد مکی و مراجعین و شیفتگان علم و عرفان به حوزه علمیه روزافزون است . هم چنین حوزه علمیه دارالعلوم از شهرت و محبوبیت قابل توجهی برخوردار است .
طلاب علوم دینی از داخل و خارج استان برای رفع عطش علمی خود پروانه وار به این مرکز علمی سرازیر می شوند، آمار و ارقام مراجعین به قدری زیاداست که حوزه به دلیل کمبود امکانات ،‌ناچار است به پنجاه درصد .مراجعین جواب رد بدهد واز پذیرفتن آنان عذرخواهی کند.
آری بی تردید این هم مقبولیت مدیون اخلاص و دعاهای سحرگاهی آن رادمرد و اسوه عرصه عمل و تقوی است . حقا که این باقیات صالحات مولانا مصداق آیه «کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء » می باشد
سخنرانیها و تبلیغات گرم و رسای حضرت مولانا عبدالعزیز (رح ) همه جا طنین انداخته بود. مسجد جامع مسجد عزیزی کنونی , مسجدی کوچک بود ، اما همان هم روزهای جمعه پر نمی شد . در کنار مسجد تعدادی حجره درست کرده بودند و مرحوم قاضی شاه محمد امامت نماز جمعه را نیز بر عهده داشت در آنجا برای تعدادی طلبه تدریس می نمود. پس از ارتحال قاضی شاه محمد حضرت مولانا عبدالعزیز در مسجد جامع مستقر شد و با جدیت تمام به ارشاد و راهنمایی مردم همت گماشت در همین میان حضرت مولانا عبدالحمید حفظه الله که تازه درسهایشان را به اتمام رسانیده بود، وارد زاهدان شد.حضرت مولانا عبدالعزیز با دیدن ایشان از وی دعوت نمودند که در مدرسه ی مسجد جامع تدریس نمایند. تعدادی طلاب در مدرسه مسجد جامع جمع شده بودند و حضرت مولانا عبدالحمید و گاهی حضرت مولانا عبدالعزیز رح به طلاب درس می دادند
چند سال به همین صورت سپری شد تا اینکه حضرت مولانا عبدالعزیز تصمیم گرفتند مدرسه را به جایی دیگر منتقل نمایند. هگامی که این تصمیم خویش را به اطلاع مردم قهرمان و خیرخواه زاهدان رساندند عده ای مایل بودند مدرسه به طرف شیر آباد(جایی که عیدگاه قدیم در آنجا قرار دارد) انتقال دهند و عده ای دوست داشند مدرسه را به قسمت غرب شهر یعنی به طرف کوه تیر اندازی مستقر نمایند. پس از مدتی چون اختلاف نظر ادامه داشت مردم را جمع نمودند و پس از دعای بسیار قرعه کشی کردند و چون قرعه بنام منطقه کوه تیراندازی افتاد لذا مردم خیرخواه به سرعت زمینی در کنار کوه تیراندازی آماده و در اختیار .حضرت مولانا عبدالعزیز قرار دادند
پس از در اختیار گرفتن زمین ابتدا دور آن را دیوارکشی و بنای ساختمان مدرسه را شروع کردند. پس از مدتی ساختمان مدرسه که فقط سالنی بود که هم اکنون نیز وجود دارد آماده شد. همزمان با کار ساخت مدرسه، منزلی نیز برای حضرت مولانا عبدالحمید حفظه الله روبروی مدرسه آماده شد
پس از آنکه منزل حضرت مولانا عبدالحمید و اتاقهای مدرسه آماده شدند، ابتدا خانه حضرت مولانا به منزل جدید منتقل گشت و آنگاه چند روز بعد در یک روز به یاد ماندنی در سال 1350 طلاب از مدرسه مسجد جامع به مدرسه دارالعلوم منتقل شدند. از مسجد مکی خیابانها و منازل اطراف خبری نبود، مدرسه در یک بیابانی در بیرون از شهر واقع شده بود.
در جایی که اکنون کتابخانه و کلاس حفظ وجود دارد مقداری شن ریخته و مسجد درست کردند که طلاب و همسایگان در آن زمان می خواندند. هنگام ظهر وقتی هوا گرم می شد نماز داخل سالن مدرسه یا اتاق روبروی دارالافتاء کنونی برپا می شد.
در ابتدای شروع به کار مدرسه چند ماه طلاب خرج خودشان را از طریق کمک سرانه مردم تامین می کردند. پس از چند ماه وضع بهتر شد. مقداری آرد تهیه و آنگاه خانواده و فرزندان حضرت مولانا عبدالحمید در منزل برای طلاب نان می پختند و غذا درست می کردند.
جند سال به همین صورت سپری شد تا اینکه ساختمان آشپزخانه که اکنون نیز مورد استفاده است آماده شد. آنگاه آشپزی برای مدرسه استخدام گردید. در این زمان تعداد طلاب بین 60 تا 80 نفر بود اساتید بزرگواری چون مولانا غلام محمد سربازی رح (پدر گرامی حافظ محمد اسلام) مولانا خدا نظر رح مولانا نظیر .احمد حافظ قادر بخش و خود حضرت مولانا عبدالحمید به طلاب درس می دادند.
حضرت مولانا عبدالعزیز هر چند روز یکبار به مدرسه سرکشی می نمود. بیابان اطراف مدرسه با سرعتی باور نکردنی آباد می شد. کنار خیابان خیام زمین مسجد خریداری شد آنگاه مسجد مکی توسط حضرت مولانا عبدالعزیز(رح) پایه گزاری شد.
مسجد مکی آنقدر بزرگ شده بود که تمام مقتدیها و طلاب باندازه یک صف کامل نماز نمی شدند.سال 1357 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و همین امر موجب شد توجه مردم به دین و مدرسه دینی و علمآء بیشتر شود. کم کم جمعیت زیاد می شد و مسجد جامع (مسجد عزیزی کنونی) گنجایش نداشت. لذا تصمیم گرفتند آن را توسعه دهند. به همین خاطر به طور موقت نماز جمعه را در مسجد مکی برگزار نمودند. یکی از ویژگیهای که مسجد مکی داشت این بود که فضایش وسیع و خیابانهای اطراف هم بزرگ بودند و رفت و آمد و پارک اتومبیل آسان بود و خواست خداوند چنین بود که مسجد مکی برای همیشه مسجد جامع .اهل سنت زاهدان قرار گیرد
ارتحال جانگذار حضرت مولانا عبدالعزیز در مردم تحویل شگرف بوجود آورد. توجه شان به مدرسه و مسجد بیشتر شد. حضرت مولانا عبدالحمید که بار مسئولیت را بر دوش خود سنگین احساس می کرد با جدیت بیشتری مشغول کار شد. ابتدا تعدادی اتاق که در قسمت شمال حوزه قرار دارند برای کلاس های درس در نظر گرفته شد سپس به تدریج که تعداد طلاب افزایش یافت و تعداد اساتید نیز بیشتر شد ساختمان دو طبقه دیگری در قسمت غرب حوزه بناء گردید از آنجا که حضرت شیخ الاسلام حفظه الله توجه و عنایت ویژه ای به تعلیم تعلم خواهران دارند و در ضمن ضرورت شدیدی که احساس می نمودند پس از چند سال تلاش و کوشش مستمر در سال 1371 حوزه علمیه خواهران عملا آغاز بکار کرد.
ساختمان مسجد مکی چندین مرحله گسترش یافت اما باز هم ضرورت توسعه احساس می شد، تلاش مجدانه اساتید بزرگوار و شایسته حوزه موجب گردید که از نظر علمی نیز حوزه پیشرفتهای قابل توجهی .داشته باشد
طی چند سال اخیر به لطف خداوند و تلاشهای حضرت شیخ الاسلام حفظه الله مدرسه و مسجد مکی همزمان با پیشرفت شگرف و بزرگی هم از نظر کیفی و هم از نظر کمی داشته اند. با کمک مردم تمامی ساختمانهای مجاور حوزه، برای حوزه و تمامی ساختمانهای همجوار مسجد برای مسجد خریداری شده اند. بناهای جدیدی در قسمت شرق حوزه و مسجد ساخته شده اند که اکنون به عنوان خوابگاه و کلاس درس از آن ها استفاده می شود هم اینک حوزه علمیه دار العلوم دارای صدهای نفر طلبه می باشد که همه ساله تعداد زیادی از برادران و خواهران فارغ التحصیل می شوند.
تمامی این پیشرفتها مرهون لطف خداوند و تلاش های شبانه روزی حضرت شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید و همت مردانه مردم قهرمان با ایمان وبا وفا و با اخلاف شهر زاهدان است.

برگرفته از سایت دارالعوم زاهدان


[ دوشنبه 92/12/12 ] [ 8:48 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

li- بزرگزاده یا ملکزاده یا ... : ( این طایفه از طوایف اصیل سراوان می باشد و در گذشته حاکم سراوان از این طایفه بوده است ) 

- باران زهی یا بارکزهی: ( این طایفه از طوایف اصیل سراوان می باشد و حکومت سراوان بعد از بزرگزاده ها توسط این طایفه اداره می شد ) 
- بهرامی : ( این طایفه تیره ای از طایفه بزرگ باران زهی یا بارکزهی می باشد و محل سکونت بیشتر این تیره روستای هوشک می باشد ) 
- نعمت اللهی : ( این طایفه تیره ای از طایفه اصیل و بزرگ بزرگزاده می باشد و محل سکونت بیشتر این طایفه سراوان می باشد ) 
- ریگی : ( یکی از بزرگترین طوایف سراوان می باشد و به تیره و شاخه شاخه های زیادی تقسیم می شود ) 
- نصرتی : ( یکی از طوایف اصیل می باشد که بیشتر این طایفه در شهر ناهوک و سراوان زندگی می کنند ) 
- حسین بر : ( یکی از طوایف اصیل می باشد که بیشتر این طایفه در شهر گشت و سراوان سکونت دارند ) 
- گمشادزهی : ( یکی از طوایف سردار نشین می باشد که بیشتر این طایفه در شهر جالق ، ناهوک ، گشت و سراوان سکونت دارند ) 
- سپاهی : ( بیشتر مردمان این طایفه در جالق سکونت دارند و تعدادی نیز در سراوان سکونت دارند ) 
-رئیسی : ( یکی از طوایف شهر جالق می باشد و اهالی این طایفه در شهر جالق سکونت دارند ) 
-دهواری : ( یکی از طوایف مرز نشین سراوان می باشد که بیشتر مرز نشینان سراوان از همین طایفه هستند ) 
-ملازهی : ( بیشتر مردمان این طایفه در هیدوچ و سوران و سراوان ساکن هستند ) 
-سیدزاده : ( بیشتر عالمان سراوان از این طایفه هستند و به نوعی عالمان بلند پایه سراوان را با این طایف می شناسند من جمله حضرت صاحب رحمت الله علیه که بیشتر در حق آباد ، گشت و سراوان ساکن هستند ) 
-سپاهیان : ( بیشتر ساکنان دزک از این طایفه هستند و به عبارتی دیگر مردمان این طایفه دزکی هستند ) 
-جنگی زهی : ( بیشتر در سراوان و سوران زندگی می کنند ( 
-حسین زهی : ( بیشتر در سراوان و خیابان حمزه سکونت دارند ( 
-عبداللهی : ( در سراوان سکونت دارند ) 
-محمدی : ( بیشتر در بخشان و هوشک سکونت دارند ) 
-درزاده : ( بیشتر در سراوان ، هوشک ، دزک ، جالق و ... سکونت دارند ) 
-درازهی : ( در حومه و سر مرزهای سراوان زندگی می کنند ) 
-بلوچزهی : ( بیشتر در بم پشت و سراوان و بر سر مرزها سکونت می کنند ) 
-قنبرزهی ، عیسی زهی : ( بیشتر در اسفندک زندگی می کنند ) 
-جمشیدزهی : ( بیشتر در ناهوک ، جالق و سراوان سکونت دارند . این تیره از چند طایفه متشکل شده است که عبارتند از : گمشادزهی ، سوری زهی ، رئیسی ، نصرتی و حسین بر )
-هاشمزهی : ( این طایفه بیشتر در سراوان سکونت دارند ) 
-امراء : ( بیشتر این طایفه در شستون و کله گان و سراوان زندگی می کنند ) 
-ارباب : ( بیشتر مردمان این طایفه در شستون و سراوان سکونت دارند ) 
-شهنوازی : ( این طایفه بیشتر در شهر گشت و شهر سراوان سکونت دارند و از چند زیر مجموعه تشکیل شده است که مهمترین آن یارمحمدزهی می باشد ) 
-کرد : ( بیشتر اهالی این طایفه در مگس یا زابلی و یا جدیدا مهرستان سکونت دارند ) 
-پیام : ( بیشتر اهالی این طایفه در سب و سولان و سوران زندگی می کنند ) 
-میرمرادزهی : ( بیشتر در سوران و سراوان سکونت دارند ) 
-زومکزهی : ( بیشتر در پسکوه سکونت دارند ) 
-دهقان : ( در کل سراوان پراکنده هستند و به کار کشاورزی مشغول هستند ) 
-اربابی : (این طایفه از طوایف اصیل سراوان و زابلی یا مهرستان سکونت دارند) 
-آزادی:(از طوایف قدیمی زابلی می باشد)

 

 


[ دوشنبه 92/12/12 ] [ 8:46 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب