بلوچستان
نویسندگان
لینک دوستان

     

هنگامیکه خورشید اسلام در مکه طلوع کرد و در مدینه پرتو افکند سپس بر تمام شبه جزیره عربستان تابیدن گرفت . رسول اعظم (ص)  از یاران با وفای خویش خواست تا این چشمة آب حیات را به سر تا سر جهان برسانند و جهانیان را از آن سیراب سازند . صحابه برای تحقق این هدف برخاسته و تا آخرین رمق حیات خویش ، تلاش و مبارزه نمودند . شهرها و ممالک بزرگ ، ‌یکی پس از دیگری به دست توانمند مسلمانان گشوده می شد و قوانین عدل اسلامی در آنها به اجرا گذاشته می شد تا اینکه خلافت خلیفه دوم حضرت عمر رضی الله عنه فرا رسید . از جمله ممالکی که می بایست تحت سیطرة اسلام در بیاید ایران بود ...
ایران آن زمان به عنوان یک ابر قدرت بزرگ زیر فرمان ساسانیان بود . ساسانیان دارای قدرتی بسیار و لشکری جرار و سپاهی منظم و مجهز به آخرین ادوات جنگی بالخصوص فیل جنگی بودند . و همچنین ایران شامل ایالات زیاد و اقوام مختلف و مناطق و آب هوایی گوناگون بود .
دین و آیین مردم ایران ، زرتشت و کتاب آنان اوستا بود مردم ایران از اقوام مختلف دارای افکار زرتشتی بودند و قبول دین جدید برایشان دشوار بود .

سپاه اسلام در جبهه های مختلف بر سپاه تا دندان مسلح ایران تاختند تا پیروز گشتند . لشکر ایران تاب مقاومت در برابر سپاهیان اسلام را نداشت و زیر سم اسب های صحابه تار و مار شد . مدائن فتح گشت و بسیاری از شاهزادگان اسیر شدند و پرچم پر افتخار اسلام بر فراز آن افراشته شد . در زمان خلافت حضرت عمر قسمت اعظم ایران فتح شد و حضرت عثمان در ادامه فتوحات ایران ، ایالت کرمان را فتح کرد .
بعد از کرمان نوبت فتح مکران ( بلوچستان ) رسید . حضرت عثمان رض از آنجائیکه مردی با تدبیر و دور اندیش بود خواست تا دربارة مکران اطلاعات لازم را کسب کند تا با سپاه لازم وارد عمل شود . به همین دلیل برای والی عراق عبدالله بن عامر نامه ای نوشت و از وی خواست تا شخصی را برای کسب اطلاعات سوی سرزمین مکران بفرستد .
عبدالله بن عامر یکی از افراد جامعه شناس و خبره را به دیار مکران فرستاد تا به طور کامل در مورد موقعیت جغرافیایی مکران ، مردم آن ، وسعت آن ، قدرت بلوچها و وضعیت استراتژیکی آن تحقیق کند و و آن شخص کسی نبود به جز حکیم بن جبله عبدی .
حکیم از سرزمین عراق حرکت کرد تا به کرمان رسید . و از آنجا وارد خاک مکران شد . و اوضاع را کاملاً بررسی کرده به سوی عبدالله بن عامر بازگشت و از آنجا به خدمت حضرت عثمان رسید در این موقع سپاه اسلام در چند جبهه مشغول جهاد بود .
وقتی که حضرت عثمان از احوال مکران جویا شدند حکیم به طور اختصار عرض کرد :« ماءها و شل تمرها اکل لصها بطل ان قل الجیش بهاضا عواوان کثرت جاعوا »
آبش اندک ، میوه اش خرمای خرک خورده شده ، دزدش قوی و بی باک اگر سپاه اندک به آنجا برود تباه گردد و اگر بسیار باشد گرسنه شود . حضرت فرمودند : قافیه سرایی می کنی ؟ عرض کرد : خبر می دهم . حضرت عثمان با توجه به بُعد مسافت و موقعیت جغرافیایی مکران و توان بلوچها و با در نظر گرفتن موقعیت سپاه اسلام در جبهه های دیگر , فتح مکران را در آن وقت مناسب ندانست . 
مکران ، هم مرز با ایالت سند هندوستان بود . برای فتح سند حتما می بایست از مکران عبور کرد . به همین دلیل مسلمانان خیلی مایل بودند تا بلوچستان فتح گردد اما بلوچها خیلی به آیین خویش پایبند بودند و از دیر باز به بیگانه ستیزی مشهور بودند و براحتی تسلیم بیگانگان نمی شدند و هیچ گونه نرمی و لطافت به آنان نشان نمی دادند .
یکی از نویسندگان غرب به نام لسترنج که زهر بیگانه ستیزی بلوچها را دیده است در مورد آنان می نویسد :
« در آن  زمان کویر محلی بس خطرناک بود زیرا دستجات مختلفی از قوم بلوچ در جبال قفض ، نزدیک مرزهای کرمان سکونت داشتند . آنها مردمی بدسیرت ، بی رحم و سنگدل بودند . چهره های هول انگیز داشتند . شجاعت و چالاکی از صفات آنان بود به هر کس دست می یافتند . همان گونه که مار را سر می کوبند سر او را با سنگ می کوبیدند تا جان دهد . و در جواب شخص مقدسی که سبب این گونه کشتن را پرسیده است ، پاسخ داده اند :
می خواهیم شمشیرمان بی جهت کُند نشود . » 
اما بلوچها با این اوصاف در مقابل هم میهن و هم کیشان خود مردمی بردبار و مهمان نواز بودند .
دهخدا در فرهنگ لغت خویش تحت کلمة بلوچ می نویسد : « بلوچ صاحبان نعمت و چادرهای مویین باشند . مردمان از بلوچ ایمنند راه نزنند و مردم نکشند و اذیت آنان به کسی نرسد . » 
پس در زمان خلافت حضرت عثمان و حضرت علی که ایران تحت فرمان مسلمانان بود بلوچها مکران را به صورت ملوک الطوائفی اداره می کردند . در زمان خلافت حضرت امیر معاویه رضی الله عنه که قدرت و اقتدار اسلام به اوج خود رسیده بود و اسلام تا آفریقا پیش رفته بود . ایشان زیاد بن ابی سفیان را والی عراق مقرر فرمود . زیاد که خیلی مشتاق فتح مکران بود سنان بن سلمه بن محبق هذلی که مردی عابد و زاهد بود را خواست و او فرمان داد تا با سپاهی فراوان راهی مکران شود و آنجا را بگشاید .
سنان چون وصف مکران را از حکیم بن جبله شنیده بود و اطلاعات پراکنده ای در مورد مکران داشت عرض کرد :
 « تو راه مکران را به من نشان می دهی و مرا امر می کنی که به آن سو حرکت کنم . ولی در میان امر و فرمان و اجرای آن فرسنگ ها فاصله است و من هیچ گاه به آن سرزمین داخل نخواهم شد . زیرا تنها نام آن مرا به لرزه در خواهد آورد . » 
عشی همدان در این مورد می سراید :
تو سرای مکران ره می سپری                           
چه دور است در راه رسیدن و بازگشت آن
مرا به مکران نیازی نیست و نه                      
        


[ شنبه 91/3/6 ] [ 9:8 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب