سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بلوچستان
نویسندگان
لینک دوستان

*داتگین دادانی پد ء نامرد جننت 

چیزی که دادی برای  پس گرفتنش فقط نامردا برمی گردن

*دست گون هّرء نه رسیت کرُگّ پالام کنت 

دستش به الاغ نمی رسه بچه الاغ ...

*دلمانگی نه کُشیت کجینیت 

چشم داشت یا انتظار تو رو از بین نمی برد بلکه باعث رنجشت می شود

*کبران کلمپوگ مان نیست

برای مواقعی که می خواهی کسی را تهدید کنی استفاده می شود=قبرها خالی نیستند(معنیش توی همین مایه هاست)

*لشکر ء جنوک آباد بیت بلی لاپ ء جنوک آباد نه بیت

کسی که یه ملک را به خاطر رفاه مردم فتح می کند خوشبخت می شود ولی کسی که بر تو ظلم کند هیچ موقع خوشبخت نمی شود

*لوگ ء مُهر کن همسایگ ء دُز مکن

ضرب المثل معروفی است=در حیاط خونتو قفل کن همسایتو دزد نکن

*مرد گون مرد توک وارت

برای کسی که می خواهی تهدیدش کنی استفاده می شود =می بینمت

*کنری که بر کنت  دوکا مه سر وارت

 درخت کنار که ثمر می دهد بچه ها بطرفش سنگ پرتاب می کنند – سنگ به سرش می خوره ( جواب نیکی را به بدی دادن )

*هوشتری که شومن چراگاهی دیرن

شتری که شوم و ذلیل باشه واسه چرا راه دوری میرود –احتمال دزدیدن و گم شدن آن زیاد است

*مار ستر پیچ و تابن هودونگ دپا راست بیت

مار هرچه پیچ و تاب داشته باشه دم سوراخش راست میشه


*سورین پیش بوریت تا په رئدگا رسیت

  برگ درخت جنگل اول شور راببری بعد به اصلش می رسی = سختی بکش تا موفق بشی


*کپتگن کوه و جح جته جونپان

کوهها پایین افتادند و تپه ها رشد کردند = حاکم شدن آدمهای بی اصل نزاد سقوط آدمهای اصیل


*دل په هوس میر نبیت

کسی توی دلش آرزو بکند میر و سرور نمی شود --  معامله بدون پشتوانه نمی شود

*مه دیر سرئن کورا مدار   

سیه مارئ بیلا مزیر                                                                                        بی بوندرئ سانگا مکن  

کم سر درئ همراه مبی   

نوک کیسگئ واما مکن                                             

بارا گو حوش برا  مبند  

  توی رودخانه های که سرچشمه آنها خیلی دور است توقف مکن --  مار زنگی را بدون دلیل مزن  -  با بی بند و بار ازدواج مکن – با کسی که هیچ نمی داند همراه مشو  -  از تازه به دوران رسیده قرض نگیر  --  بارت را با ریسمان ضعیف مبند

 *پیرین کپوت رامگ نبیت

پرنده وحشی پیر رام نمی شه


*شپ ستر تهارن نئ په ماتو گوهار

شب هرچه تاریک باشه منتها آدم مادر و خواهرش را میبینه


*یه نپرئ پترا گوات بارت

زیر انداز یک نفر را باد می برد - تو هر کاری اتحاد لازم است .

*پوروشت منی شاهی گوراب

  *آچاری لوهین مه زرا

*نیئ هچ کس منا سیاد نکن

* آ پیشی بران یاد نکن  

شکسته لنج من  -و لنگرش آویزان است – حالا هیچ کس مرا خویش و قوم خود نمی کند – از گذشته یادی نمی کنند (که من کمکشون کردم) گرفتاری واسه هر کسی پیش میاد    نباید  موقع گرفتاری ان را  تنها گذاشت

*باز برا مرد په دور سرین ساتان رپتگن                                                                                             کادرئ  واست بیت سر سلامت آتکگن   

زیاد اتفاق افتاده که مرد به سفر می رود ولی چنانچه رضای خدا باشد بر می گردد (هر کاری با رضای خدا ممکن است )

 


*بچ اگه لیگار و پچار ماتن   بلئ مهری چه کولین عالما زیاتن    

فرزند اگر علاف و از مادر کم نسلی باشد منتها دوستی اش نسبت به مادرش از تمام دنیا بیشتر است    ( مهر خانوادگی نزاد و اصل نمی شناسد

آپ ء دُزی نمبگ چیر نه بیت

اگر آب بدزدی نم های آب پنهان نمی مانند

آ زهم که پر جوهر انت دست نامردان بد گوهر انت 

آن شمشیری که جوهرش بیشتره دست افراد بی خاصیته

اُشتر ببو دور بچار هر مبو سُرمب مچار

ضرب المثل پر کاربردی است =شتر باش دور ببین ...

بی امیتئ سرا کس نساهیت برات اگان کور انت گوهار امیدوار انت

برادرش اگر کور است خواهرش هنوز بهش امیدوار است

کسی که اهمیت نداشته باشه سر شو کچل نمی کنن

تو بجن تژن و ببند بهتام په گشگ بنّام نبیت وشنام

تو هر چی می خواهیی بگی بگو کسی که عزت و شخصیت داشته باشه با حرفای تو بدنام نمی شود

چُکّ ء بدل چُکّ انت بلی براس ء بدل گار انت

جای فرزند ، فرزند میشه  جای برادر وخواهر را پر نمی کنه


[ یکشنبه 93/10/7 ] [ 9:43 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

تاریخ بلوچستان در غبار فراموشی تاریخ تیره و تار مانده است و ما جز قطراتی کوچک از کتاب قطور تاریخ قوم بلوچ آن هم از زبان تاریخ نویسان قدیم که گاه اشاراتی بسیار ناچیز به آن کرده اند هیچ نداریم. این مایه اندک نیز مورد بی مهری ماست. در این مختصر نامهایی غریب از سفرنامه هایی آشنا خواهیم شنید که هریک برگی از تاریخ بزرگ این قومند.

سعید خان نامی است که در بسیاری از سفر نامه ها یی که در زمان قاجار در مورد ایالت کرمان و بلوچستان نوشته شده به چشم می خورد ولی کمتر کسی از مردم این استان وی را می شناسد.  سفرنامه کرمان و بلوچستان عبدالحسین فیروز میرزا فرمانفرما در این مورد نکات ظریفی دارد. سعید خان فرزند مدت خان بوده که پدرش در بین سالهای 1217تا 1256 حاکم بلا منازع منطقه سرحد بوده بطوریکه فیروز میرزا می نویسد : شخصی بنام مدت خان سالهاست که این منطقه را تحت نفوذ خود دارد و به کسانیکه برای دولت ایران کار می کنند همیشه توهین و بی احترامی می کند . در جایی دیگر در کتاب  سفرنامه بلوچستان میرزا مهدی خان قاینی  سخن از پدر بزرگ مدت خان یعنی میرزا رضا می کند و می نویسد : شخصی بنام میرزا رضا سالها پیش فردی را برای یافتن گنج با طناب بسته و درون دهانه کوه تفتان کرده است . البته از اقوام نزدیک سعید خان نیز در سفرنامه های بسیاری همچون سفرنامه فیروز میرزا فرمانفرما و سفرنامه "سفر در ایران " نوشته نویسنده ای روس بنام گابریل یاد شده است  مانند نام بردن از رشید خان حاکم نرماشیر - عبدالکریم خان حاکم خاش (( که نامه هایی از وی در سفرنامه فرمانفرما یافت می شود )) - ملک شاه جهان خان حاکم دزداب (( همچنین نامه های وی در کتاب های دیگری چون "یاد داشت های نصرت الدوله فیروز میرزا فرمانفرما " و "پیدایش زاهدان " یافت می شود )) - نور محمد خان - نوروز خان - و میر یحیی ((که وی در سال 1250 در قلعه ارگ بم به دار آویخته شد)) .

البته از یکی دیگر از اقوام سعید خان بنام محمد حسن خان که  حاکم قلعه خاش  در سال 1300 هجری شمسی بوده و پس از آمدن زنرال ریجنالد ادوارد هری دایر در این سال به بلوچستان و حمله او با چاشنی نیرنگ و حیله و تصرف قلعه خاش توسط وی در کتاب مهاجمان سرحد نوشته ریجنالد دایر نام برده است .

حال بعد از مختصری از زندگی پدر و اقوام سعید خان ((که مانند وی اطلاعات چندانی از زندگی آنها نیز در دست نیست )) به زندگی خود سعید خان می پردازیم .

آنگونه که از سفرنامه ها بر می آید سعید خان شخصی خشن و یکدنده بوده بطوریکه سرتیپ قاینی می نویسد : سعید خان بلوچ گردنکشی را به نهایت خود رسانده وی حتی به پدر خویش رحم نکرده و او را که نود سال سن دارد برای تصاحب قدرت به زندان افکنده است  . همچنین سعید خان به علت خصومتی که با یکی از حاکمان جنوب کرمان داشته به آن منطقه حمله کرده و قلعه یکی از خوانین آن منطقه را نابود ساخته   ا ست فرمانفرما به  این  مورد نیز اشاره کرده است و نوشته : به محض رسیدن قلعه  آن شهر راویرانه یافتم علت ویرانی قلعه را از مردم سوال کردم گفتند چند سال قبل سعید خان  به علت اختلافی که با حاکم شهر داشته به اینجا حمله کرده و قلعه را با خاک یکسان نموده است

البته فرمانفرما در جایی دیگر یه یکی دیگر از حملات سعید خان به کرمان  برای جانبداری از آقا خان محلاتی اشاره کرده و اورده :سعید خان با توپ هایی که از هندوستان آورده به کرمان حمله برده است و این نشان دهنده این است که سعید خان با ارتباطی که با بلوچ های سند و کشمیر و هندوستان داشته توانسته ابزار و ادواتی همچون توپ را که در آن زمان شاید کمتر خانی در اختیار داشته وارد کند . د ر بسیاری از سفرنامه ها و تواریخ کرمان و بلوچستان به کرار از حکومت سعید خان بر منطقه رودبار در جنوب کرمان سخن رفته و فرمانفرما نیز در سفرنامه خود به این مطلب اشاره کرده است .

وی همچنین در قسمتی از سفرنامه خود که از کرمان تا مکران بوده برای معرفی سرحد و ساکنان آن سخنی به کار برده که نشان از شهرت سعید خان و مدت خان در زمان او  دارد  این شاهزاده قاجار می گوید : از بم راهی به طرف محلی بنام نصرت آباد و سرحد می رود که مسکن سعید خان بلوچ و مدت خان بلوچ است .

متاسفانه از زمان مرگ و علت مرگ سعید خان در هیچ جایی اطلاعاتی نیافتم  فقط در جایی به فرزندان سعید خان به نام های  مهراب خان - حیدر علی خان - کریم خان - سرفراز خان - شکرخان و علی خان اشاره شده بود .

از نامهای فراموش شده دیگر جمالوک سیستانی است که ابن بطوطه در سفرنامه خود از او نام برده و با خصو صیاتی که از وی گفته است می توان او را رابین هود بلوچ نام نهاد زیرا بگفته ابن بطوطه: وی دارای گروهی است که نه دولت ایران و نه دولت هندوستان جرات مقابله با او و گروهش را ندارد و در قلمروی خود به زور از  پولدارانی که زکات نمی دهند یا مال مردم را غصب کرده اند می گیرد  و به فقرا می دهد هر وقت هم که دولت ایران یا هند به وی حمله کند پس از درگیری به بیابان های گرم می رود و چون مشک های آب را قبلا زیر شن ها مخفی کرده تا ماه ها در بیابان می ماند وهرکس به تعقیب وی بر آید از تشنگی هلاک می گردد .

همچنین در قسمتی دیگر از سفرنامه ابن بطوطه که که در مورد هندوستان است وی از امیر کشلوخان بلوچ حاکم مولتان نام می برد که پادشاه هندوستان برای استقبال از وی روزها قبل از پایتخت خارج می شود به گفته ابن بطوطه وی تنها کسی بود که این چنین مقام و ارجی داشت و زمانی که او به همراه شاه به پایتخت وارد می شد همه جا تزیین و جشن هایی بپا می گردید . همچنین آدام اولئاریوس ((نماینده هلیشتن در دربار شاه صفی )) در قسمتی از سفر نامه خود  به معرفی ایالات و شهرهای ایران پرداخته و آورده :سه برادر بلوچ ((که اسم دوتایشان میر مراد و میر غلام است و احتمالا از نوادگان امیر چاکر رند تنها بلوچ فاتح هندوستا ن بوده اند ))بر جنوب کرمان تا سند و کشمیر هندوستان حکومت می کنند و از دولت مرکزی فرمان نمیبرند . همچنین او آورده است در افغانستان شخصی بنام احمد خان درانی ادعای حکومت می کند و شخص دیگری بنام بهرام خان بلوچ نیز در سیستان خود را شاه نامیده و سر به طغیان زده است  . متاسفانه از این افراد  نیز جز اسامی که در سفرنامه ها و برخی کتب تاریخی بصورت گذرا اشاره شده چیز دیگری در دست نیست امیدوارم این کم اطلاعی و بی اطلاعی در مورد گذشتگانمان ما را به فکر جمع آوری اطلاعات کامل از چنین شخصیت هایی رهنمون سازد تا از دفن شدن نام این بزرگان در گورستان تاریخ جلوگیری گردد.


[ یکشنبه 93/10/7 ] [ 9:38 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

بلوچستان با قدمت پنج هزار سال دارای اداب و رسوم خاصی هست . همه اقوام اریایی دارای رسم و رسومات خاصی هستند.
بلوچستان قبل از اسلام:
بنا بر روایاتی بلوچ ها پیش از اسلام پیرو مذهب زرتشت بودند ، ولی از سال 24 هـ.ق که در زمان ظهور اسلام و حمله اعراب به دین اسلام گرویدند.، مردم بلوچستان به دین اسلام گرویده و همگی مذهب تسنن حنفی دارند ، به استثنای تعداد کمی شیعه که در بزمان و دلگان سکونت دارند. در مورد پراکندگی سکونت بلوچ ها باید گفت بلوچستان به طور کلی بین ایران ، پاکستان و افغانستان تقسیم شده است .

مکا:
در کتیبه های داریوش هخامنشی مکا قومی غیر پارس بودند و چهاردهمین ساتراپی هخامنشی به شمار می امدند. مکاها یا همان بلوچها در مکانی به اسم مکران که همان بلوچستان هست می زیستند. مادها و مکاهاوسکاهاو... اقوام غیر پارس اما اریایی بودند.
واژه بلوچ و معنای ان از دیدگاه مورخان:

بیشترینة باشندگان
بلوچستان بلوچ ها هستند. هرتسفلد نام بلوچ را برگرفته از رویة مادی واژة « برازاـ واچیا » BRAZA- VACHIYA ( فریاد بلند) که در زبان پارسی باستان نیز بدین گونه است، می داند و مُکلِر آن را برگرفته از واژة گدروسیا GEDROSIA در زبان یونانی کهن
بلیو نام بلوچ را برگرفته از واژة « بالااِچا »BALAECH A دانسته و گیلبرتسن آن را برآمده از واژة سانسکریت « مالِچا » MALECHA به معنی دون دین می داند
جعفری واژة بلوچ را برآمده از به هم پیوستن دو واژة « پّهل » ( پهلوان ) فارسی و « اوچ » ( بلند ) سنسکریت به معنی پهلوان بُرز و بلند بالا دانسته و نوشته که جت ها که در زمان ساسانیان به بلوچستان آمدند و باشندة این دیار شدند آن گاه که تازه از راه رسیدگانی بلند بالاتر از خود را دیدند آنان را بلوچ نامیدند
راولینسن نام بلوچ را دگرگون گشتة نام بلوص شاه بابل دانسته و سایکس می نویسد که این گروه چون در سرزمین کوسان در خاور کرمان می زیستند کوسی و کوشی نامیده شدند و کوش و بلوص پس تر به گونة کوچ و بلوچ در آمد.
در برهان قاطع بلوچ « تاج خروس » دانسته شده و اعتمادالسلطنه در مراه البلدان نوشته که چون مردم بلوچ لخت به دنیا آمدند و توان پوشاندن خود را نداشتند به بّلُخت شهره شدند و بّلُخت پس تر به رویة بلوچ در آمد.
از آن چه که آمد در می یابیم که بلوچ ها باشندگان بلوچستان امروز نبوده اند و به گمان پیرامون سال های پسین دوران فرمانروایی ساسانیان و سده های آغازین اسلامی پا بر این دیار نهاده اند. از آن روست که باید ریشة نژادی آنان را جُست و سرزمینی را که آنان از آن به راه افتاده و به سرزمین امروزی خود آمده اند یافت.
بلوچ ها کیستند؟
مردمشناسان از نگاه اندام، اندازة جمجمه، گونه و رنگ چشم و مو آنان را هندوایرانی می دانند. ایوانف ریشه و تبار بلوچ ها را ایرانی می داند اما نه به گونة ایرانی های خاوری و کُردها و کرزن بر پایة برآیند پژوهش زبانشناسان زبان بلوچ ها را از شاخة ایرانی زبان های هندواروپایی دانسته است. زبان بلوچی از گروه زبان های ایرانی باختری است و با زبان ایرانی میانه و پارتی خویشاوند است. خویشاوندی بلوچی با زبان های شمال باختری ایران می تواند راهی برای یافتن خاستگاه آنان باشد.
گیلان خواستگاه کوچ و بلوچ:
بلوچ ها و کوچ ها چگونه در کوهستان های کرمان پدیدار شدند؟ در فتوح البلدان بلاذری و تاریخ طبری که در سده های دوم و سوم نگاشته شده اند به هنگام نگاشتن رویدادهای کرمان یادی از کوچ و بلوچ ها نمی رود. پس بی گمان آنان در آن زمان در کرمان نمی زیسته اند. کجا بوده اند؟ برخی در این تلاشند که آنان را باشندة شمال خاوری ایران در مرز شمالی خراسان بدانند و می گویند که آنان در برابر تازش هیاطله از سرزمین و زیستگاه خود گریخته و رو به جنوب نهاده اند و با تازش مغولان و تیمور به بلوچستان امروز آمده اند، که نمی تواند راستینه ای در تاریخ باشد.
بی گمان راه کوچ آنان از شمال باختری ایران به جنوب خاوری بوده است. تاریخنگار بلوچ جعفری می نویسد که بلوچ ها از دو راه راهی جنوب خاوری شده اند یکی راهی که از حلب در سوریه می آمد و دیگر راهی از کوهستان البرز.
سخن من بر سر راه دوم است. پژوهشگران بسیاری بلوچ را از باشندگان سرزمینی در جنوب باختری دریای خزر دانسته اند. دیمتری الکساندروف تاریخنگار روس می نویسد کوچ ها در دو سوی سپیدرود در گیلان می زیستند و بلوچ در کوهستان و درکنارشان میان بلندی های البرز باختری و بلندی های جنوبی کوه های تالش. تاریخنگار آذربایجانی مدداف نوشته است تالش ها در جنوب سرزمینشان همسایگانی داشتند که بعدها نام بلوچ بر خود گرفتند وی به گونه ای بر آن است که بگوید بلوچ ها نیز شاخه ای از کادوس ها، باشندگان کوه های گیلان در دوسوی سپیدرود و کوه های تالش که گالش ها و تالش های امروز بازماندگان آنانند، بوده اند.
هنوز در میان تالش ها ضرب المثلی هست که می گوید « بلوچ مرز نمی شناسد» و شاید این از آن رو باشد که به گاه همسایگیشان بارها مورد تازش بلوچ ها بوده اند. ضرب المثل دیگری میان تالش هاست بدین گونه که « آرام آواز نخوان بلوچی بخوان » یعنی بلوچ با آوای بلند آواز می خواند. هیچ نشانی بر زیستن بلوچ ها در هزار سال پسین در کوهستان های باختر سپیدرود در مرز میان استان های گیلان و زنجان و آذربایجان خاوری نیست و بی گمان این ضرب المثل ها نشانی بر همسایگی آنان در روزگاران بسیار دور دارد.
گر کوچ را بدانگونه که امروز در گیلکی کوچک معنی دارد کوچک بپنداریم در برابر آن بلوچ در زبان مردم کوه نشین گیلان معنی تنومندی دارد مانند « بلوچه گو » که به معنی گاو تنومند است و براین پایه می توان پنداشت که بلوچ های باشندة آن زمان گیلان تنمومند بوده اند و کوچ ریز اندام. ضرب المثلی در گیلکی هست بدین گونه که « بلوچ دونه او جور جورون چه خبره » یعنی بلوچ می داند که آن بالا بالاها چه خبر است که نشان بر بلندی اندام یا برکوه نشینی بلوچ دارد و ضرب المثل « بلوچی سپر نِخّی » یعنی لوچ سپر نمی خواهد که شاید نشان بر پردلی بلوچ در جنگ داشته باشد.
هنوز در میان بلوچ ها برای نام بردن از گروه های گوناگون مردم پسوند « زای » به کار می رود که همسان واژة « زّی » گیلکی به معنی فرزند و زاده است و زای بلوچی نیز همین معنی را دارد.
افتخارات بلوچستان برای ایران:
کوروش کبیر، بنیانگذار امپراطوری هخامنشی در ایران آنها را تشویق کرد تا در ایالات شمالی ایران در نواحی همجوار دریای سیاه یعنی در کردستان ، ارمنستان و گیلان ساکن شوند، بلوچ ها مدت یک هزار سال در این مناطق کوهستانی اقامت داشتند ، دست به سلاح بردند و به عنوان نخبگان سپاه امپراطوری های هخامنشی و ساسانی خدمت کردند. به نوشته محمد سردار خان در عهد هخامنشیان ، کیانیان و ساسانیان، بلوچ ها ستون فقرات نیروهای نظامی پادشاهان باستانی ایران بودند. در اواخر عهد ساسانی و مقارن ظهور اسلام ، بلوچ ها از شمال و شمال غرب به جنوب ایران در کرمان مهاجرت کردند و تا حمله مغول در آنجا اقامت داشتند و پس از آن باردیگر به جانب شرق هجرت کرده و در مناطق کنونی ساکن شدند. قدیمی ترین منبعی که در آنجا اقامت داشتند و پس از آن باردیگر به جانب شرق هجرت کرده و در مناطق کنونی ساکن شدند . قدیمی ترین منبعی که در آن واژه بلوچ اشاره شده ، شاهنامه فردوسی اثر حماسی ـ ملی ایران است که در قرن دهم میلادی ـ چهارم هجری ـ به نظم درآمد . فردوسی جنگجویان بلوچ را به شجاعت و مردانگی ستوده است
بازپس گیری خلیج فارس از پرتغالیها و قلعه پرتغالیها:
وقتی همٌل سردار نامدار بلوچ پس از نبردهای ساحلی بسیار با متجاوزان به خلیج فارس به دریا می زند، دیگر در تاریخ خبری از او نیست، باقی صفحات تاریخ حدس و گمان است درسردار بلوچ در برابر فرمانده پرتغالی قرار می گیرد و به خواست او مبنی بر انتخاب یکی از زیبارویان پرتغالی تن در نمی دهد. فرمانده پرتغالی به همل می گوید قایق کوچکت را رها کن و به کشتی بزرگ ما در،آ اینجا بساط عیش و عشرت برپاست. از میان زیبارویان ما یکی را برگزین تا ما نسلی از تو داشته باشیم اما پاسخ همل نه است، نه یی هم به خاطر تفاوت دین و آیین و هم به خاطر وطن. او می گوید من زنان سیاه چشم وطنم را بیشتر دوست دارم.

این گوشه یی از حکایتی است که چندی پیش در یکی از برنامه های فرهنگی از یکی از چهره های برجسته هنری شنیدم و ترجمه اش را پرسیدم و بعد به یاد آوردم که امسال پانصدمین سال اشغال خلیج فارس است و این ترانه غمگین به بخشی از این موضوع می پردازد و از اتفاقی در پنج قرن پیش سخن می گوید: رویدادی که سینه به سینه در هنر مردم بلوچ حفظ شده است و اینک به ما رسیده است تا بار دیگر به یادمان بیاورد که برای حفظ این سرزمین مردمانش چه رنج ها برده اند
و بلوچها توانستند دریای شرق ایران را پس گرفته و قلعه پرتغالیهاکه به یادگاری باقی مانده است.
سابقه تمدن انسانى در بلوچستان
به عقیده دانشمندان براى یافتن پناهگاههاى انسان «پالئولیتیک» باید در مثلث شیراز، مشهد، زاهدان و بخصوص در ناحیه بم و کوه آتشفشانى تفتان در بلوچستان به جستجو و بررسى پرداخت.
در گذشته‏ ها پیوسته یک ارتباط واقعى بین تمدنهاى انسانى وجود داشته است. وجود آثار تمدنهاى باستانى در کنار رودهاى بزرگ مانند: فرات، کارون، دجله، نیل، سند و هیرمند ناشى از همین ارتباط است. رودهاى بمپور، سرباز، ماشکیل و لادیز در بلوچستان نیز از نواحى زیست ساکنان اولیه فلات ایران بوده است.
امروزه آن تصور که بلوچستان در نتیجه معجزه و بصورت افسانه‏اى در کره زمین سر در آورده، کم رنگ شده است چون با تحقیقات چندساله باستان شناسان سابقه مدنیت در این سرزمین آشکار شده است. زیرا از ظروف سفالى بدست آمده در نواحى بمپور، خوراب و ... در بلوچستان که مربوط به حجر مى‏باشند، وجود تمدن اولیه در این سرزمین روشن مى‏شود.
بنابه عقیده غالب باستان شناسان تمدن بلوچستان واسطه‏اى بین دو تمدن بزرگ سومر در غرب و هند در شرق بوده است. و نه تنها از آنها تأثیر پذیرفته است بلکه بر آنها تأثیر نیز گذاشته است. بلوچستان و ایران هر زمان که توسط بیگانگان مورد هجوم واقع شده، دچار تفرقه و تجزیه شده است اما وحدت سیاسى فلات ایران و اندیشه وحدت ملى به عنوان عواملى بوده‏ اند که نفوذ نیروهاى خارجى را به تحلیل برده ‏اند.
رقص بلوچی:
قدمت این رقص بسیار زیاد و ریشه در فرهنگ بلوچستان دارد.
اداب و رسوم بلوچها:
زندگی قوم بلوچ آمیزه‌ای از مراسم، آیینها، عقاید و باورهایی است که ریشه در سنتی دیرین دارند. به ندرت مراسم یا آیینی می‌توان یافت که با موسیقی همراه نباشد. مراسم بلوچی در مجموع یا آیینهای کیشی-مذهبی هستند و یا جشنها و اعیاد را تشکیل می‌دهند. عمده‌ترین آیینهای کیشی-مذهبی عبارتند از: گواتی، مولود(مالد و پیر پتز)، انواع زار، محفل دراویش صاحبان، مجالس ترحیم؛ و مهمترین جشنها عبارتند از: عروسی، زایمان، ختنه سوران، هامین(خرما چینی) و گندم چینی. به طور کلی اساس ملودیها بر مبنای شرایط و مراسم، به ویژه تحت مفاهیم متفاوتی تدوین شده اند. از جمله:

لیکو و زهیروک: آوازهایی هستند که در فراق بستگان نزدیک مثل پدر، مادر، برادر، خواهر، و همچنین دوست و معشوق و حتی در دوری از وطن ارایه می‌گردند. زهیروک در بدو امر فقط به وسیله زنان، در حین کارهای روزمره خوانده می‌شده است. این نحوه اجرا امروز دیگر متداول نیست. فعلاً زهیروک به وسیله خوانندگان مرد و به همراهی سرود(قیچک) اجرا می‌شود.
کردی: مضمون متن کردی،‌ عینا ً‌مثل لیکو و زهیروک، مبین تاملات ناشی از هجران و فقران است. این متن حاوی لهجه‌ای است که در رودبار و منطقه بین ایرانشهر و کرمان متداول است. آواز کردی بیش از همه جا در ایرانشهر و بمپور رواج دارد.
موتک(موتق): موتک به مراسم ترحیم اختصاص دارد. محتوای متن این آواز شامل مناقب مرحوم بوده و تالم ناشی از مرگ را بیان می‌کند. براین اساس موتک را می‌توان نوعی مرثیه به حساب آورد.
شعر:
شعر که در زبان بلوچی به آن شیر می‌گویند، عبارت از آوازی است که مضمون متن آن را داستانهای حماسی، عشقی، وقایع تاریخی و رویدادهای اجتماعی، پند و اندرز و غیره تشکیل می‌دهد. مشائیر(شاعر) کسی است که شیر را با ساز و آواز اجرا می‌کند. به شاعر پهلوان نیز می‌گویند.پهلوان ترکیبی است از دو کلمه پهلو و وان،پهلو که مشتق از ریشه زبان پهلوی است، معنای شجاع، دلاور و توانا را دارا است و وان به معنای خواننده است. وانگ به بلوچی همان معنای خواندن در فارسی را می‌دهد. بنابراین پهلوان عبارت است از خواننده یا ارایه کننده شجاعتها و دلاوری‌ها.
از جمله سروده های حماسی می‌توان به میر قنبر، چاکر و گوهرام اشاره کرد. این سروده به حکایتی می‌پردازد که حدود 5/4 قرن پیش در دوران حکومت همایون شاه، دومین پادشاه سلسله گورکانیان هند و حکومت شاه طهماسب اول در ایران روی داده است. پادشاه ایران سعی در بازگرداندن تاج و تخت از دست رفته سلطان هندی را دارد؛ اما محور روایت بر اساس زندگی و ماجراهای بیوه‌زن دامدار و ثروتمندی به نام گوهر می‌باشد که با رد تقاضای ازدواج میر گوهرام خان، یکی از حکام منطقه، و یک سلسله ماجراهایی که پیش می‌آید، منجر به درگیری‌های دو طایفه رند و لاشاری به مدت سی سال می‌گردد. بدین ترتیب شعر چاکر و گوهرام از دو قسمت تشکیل می‌شود و هر یک از این قسمتها پیروزی یکی از این دو طایفه و شکست دیگری را توصیف می‌کند. جنیدخان و دادشاه نیز از جمله شعرهای تاریخی بلوچ به شمار می‌آیند. در بسیاری روایت‌های تاریخی قوم بلوچ، قهرمانان در مبارزات خود، بیش از آنکه اهدافی نظیر راهزنی(در بعد منفی مبارزه) یا گرایشهای ملی(در بعد مثبت مبارزه) داشته باشند، هدف نهایی خود را به احقاق حق متمرکز نموده‌اند. در مواردی نیز که مبارزات به درگیری‌هایی با بیگانگان انجامیده است، انگیزه‌های اصلی متاثر از عوامل قومی و قبیله‌ای است تا احساسات ملی گرایانه.در متن اشعار نیز مضامین و باورهای قومی جلوه‌گر هستند.
رویدادهای اجتماعی در شعر بلوچ نیز به وقایعی اشاره دارد که در سال های گذشته اتفاق افتاده است، مانند کشته شدن میرپسندخان یا مرادخان که حدود سی سال پیش رخ داده است. گواتی نیز مربوط به مراسمی می شود که به قصد رفع بیماری های روحی و اختلافات روانی یا بنا به اعتقاد افراد محلی، در جهت شفای شخص جن زده و خارج ساختن روح پلید از جسم بیمار صورت می پذیرد. معنی تحت اللفظی گواتی باد است.همچنین به بیماری اطلاق می شود که گوات در جسم او حلول کرده باشد. رقص یا تحرکات یکنواخت جسمانی در مراسم گواتی، شبیه به سماع خانقاهی دراویش می باشد. مراسم گواتی استفاده از سازها متنااسب با میزان پیشرفت بیماری است:
ساز (بازی ساز): ساز به بیماری تعلق می گیرد که خفیف ترین درجه گواتی را دارا است. در ساز فقط یک نوازنده قیچک شرکت دارد. در این مراسم زن های شرکت کننده با آواز نوازنده قیچک را همراهی می کنند. گواتی با ادای کلمات به فارسی، بلوچی، عربی، سواحیلی (زبان رسمی تانزانیا و کنیا و مجمع الجزایر کومور و بسیاری از کشورهای ساحلی شمال و جنوب شرقی قاره آفریقا) و هندی سعی می کند بیمار را به وجد آورد.
کُپار (بازی کُپار): هر گاه بیماار مرحله شدیدتری از درجات گواتی را دارا باشد، برای او کُپار تجویز می شود. در کپار علاوه بر قیچک، دهل نیز شرکت دارد. پس از پایان بازی کپار قهوه، ذرت برشته و حلوا بین شرکت کنندگان تقسیم می شود.ژ
ولاگ (بازی ولاگ): به این بازی هونله نیز می گویند. چنانچه در بازی نهایی بیمار بهبود نیابد، مرگ او حتمی است و بنابر استطاعت بیمار لازم است مرغ، گوسفند، شتر و گاو قربانی و از شرکت کنندگان در مراسم پذیرایی شود. متن آوازهای گواتی در درجه اول مدح لعل شهباز (از بزرگان متصوفه، اهل مرند آذربایجان که به ایالت سند مهاجرت نمود) و عبدالقادر گیلانی است. علاوه بر این الله هو، رسول الله، الله من پیکرون نیز ذکر گرفته می شود.
در موسیقی بلوچ آوازهایی مانند نازینک در مراسم عروسی، هالو و شپتاکی در مراسم زایمان و تبریک تولد کودک کاربرد دارند. آوااز نعْت نیز که حاوی مدح و ثنای حضرت محمد (ص)، آل او و بزرگان اسلام است، مورد استفاده قرار می گیرد. (مسعودیه،1364 ،24-9 )
برخی نجواها موزون که از فریادهای دیرینه محبوس در گلوی بلوچ و نیز اقلیم بری و خشک منطقه سرچشمه می گیرد، از ساز قیچک، آهنگ محزون و دلنشینی تجلی فرافکنانه پیدا می کند.


[ یکشنبه 93/10/7 ] [ 9:37 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

بیشترین ساکنان بلوچستان بلوچ ها هستند.  هرتسفلد نام بلوچ را برگرفته از رویة مادی واژه « برازاـ واچیا » BRAZA- VACHIYA ( فریاد بلند) که در زبان پارسی باستان نیز بدین گونه است، می داند و مُکلِر آن را برگرفته از واژه گدروسیا GEDROSIA در زبان یونانی کهن بلیو نام بلوچ را برگرفته از واژه « بالااِچا »BALAECH A دانسته و گیلبرتسن آن را برآمده از واژه سانسکری  « مالِچا » MALECHA  به معنی دون دین می داندجعفری واژه بلوچ را برآمده از به هم پیوستن دو واژه « پّهل » ( پهلوان ) فارسی و « اوچ » ( بلند ) سنسکریت به معنی پهلوان بُرز و بلند بالا دانسته و نوشته که جت ها که در زمان ساسانیان به بلوچستان آمدند و باشنده این دیار شدند آن گاه که تازه از راه رسیدگانی بلند بالاتر از خود را دیدند آنان را بلوچ نامیدند راولینسن نام بلوچ را دگرگون گشته نام بلوص شاه بابل دانسته و سایکس می نویسد که این گروه چون در سرزمین کوسان در خاور کرمان می زیستند کوسی و کوشی نامیده شدند و کوش و بلوص پس تر به گونه کوچ و بلوچ در آمد. از آن چه که آمد در می یابیم که بلوچ ها باشندگان بلوچستان امروز نبوده اند و به گمان پیرامون سال های پسین دوران فرمانروایی ساسانیان و سده های آغازین اسلامی پا بر این دیار نهاده اند.  از آن روست که باید ریشه نژادی آنان را جُست و سرزمینی را که آنان از آن به راه افتاده و به سرزمین امروزی خود آمده اند یافت.

بلوچ ها کیستند؟

مردمشناسان از نگاه اندام، اندازه جمجمه، گونه و رنگ چشم و مو آنان را هندوایرانی می دانند.  ایوانف ریشه و تبار بلوچ ها را ایرانی می داند اما نه به گونه ایرانی های خاوری و کُردها  و کرزن بر پایة برآیند پژوهش زبانشناسان زبان بلوچ ها را از شاخه ایرانی زبان های هندواروپایی دانسته است.  زبان بلوچی از گروه زبان های ایرانی باختری است و با زبان ایرانی میانه و پارتی خویشاوند است.  خویشاوندی بلوچی با زبان های شمال باختری ایران می تواند راهی برای یافتن خاستگاه آنان باشد.

:گیلان خواستگاه کوچ و بلوچ

بلوچ ها و کوچ ها چگونه در کوهستان های کرمان پدیدار شدند؟  در فتوح البلدان بلاذری و تاریخ طبری که در  سده های دوم و سوم نگاشته شده اند به هنگام نگاشتن رویدادهای کرمان یادی از کوچ و بلوچ ها نمی رود.  پس بی گمان آنان در آن زمان در کرمان نمی زیسته اند.  کجا بوده اند؟ برخی در این تلاشند که آنان را باشنده شمال خاوری ایران در مرز شمالی خراسان بدانند و می گویند که آنان در برابر تازش هیاطله از سرزمین و زیستگاه خود گریخته و رو به جنوب نهاده اند و با تازش مغولان و تیمور به بلوچستان امروز آمده اند، که نمی تواند راستینه ای در تاریخ باشد. بی گمان راه کوچ آنان از شمال باختری ایران به جنوب خاوری بوده است.  تاریخنگار بلوچ جعفری می نویسد که بلوچ ها از دو راه راهی جنوب خاوری شده اند یکی راهی که از حلب در سوریه می آمد و دیگر راهی از کوهستان البرز. پژوهشگران بسیاری بلوچ را از باشندگان سرزمینی در جنوب باختری دریای خزر  دانسته اند. دیمتری الکساندروف تاریخنگار روس می نویسد کوچ ها در دو سوی سپیدرود در گیلان می زیستند و بلوچ در کوهستان و درکنارشان میان بلندی های البرز باختری و بلندی های جنوبی کوه های تالش.  تاریخنگار آذربایجانی مدداف نوشته است تالش ها در جنوب سرزمینشان همسایگانی داشتند که بعدها نام بلوچ بر خود گرفتند وی به  گونه ای بر آن است که بگوید بلوچ ها نیز شاخه ای از کادوس ها، باشندگان کوه های گیلان در دوسوی سپیدرود و    کوه های تالش که گالش ها و تالش های امروز بازماندگان آنانند،  بوده اند. هنوز در میان تالش ها ضرب المثلی هست که می گوید « بلوچ مرز نمی شناسد» و شاید این از آن رو باشد که به گاه همسایگیشان بارها مورد تازش بلوچ ها بوده اند.  ضرب المثل دیگری میان تالش هاست بدین گونه که « آرام آواز نخوان بلوچی بخوان » یعنی بلوچ با آوای بلند آواز می خواند.  هیچ نشانی بر زیستن بلوچ ها در هزار سال پسین در کوهستان های باختر سپیدرود در مرز میان استان های گیلان و زنجان و آذربایجان خاوری نیست و بی گمان این ضرب المثل ها نشانی بر همسایگی آنان در روزگاران بسیار دور دارد. گر کوچ را بدانگونه که امروز در گیلکی کوچک معنی دارد کوچک بپنداریم در برابر آن بلوچ در زبان مردم کوه نشین گیلان معنی تنومندی دارد مانند « بلوچه گو » که به معنی گاو تنومند است و براین پایه می توان پنداشت که بلوچ های باشندة آن زمان گیلان تنمومند بوده اند و کوچ ریز اندام.  ضرب المثلی در گیلکی هست بدین گونه که « بلوچ دونه او جور جورون چه خبره » یعنی بلوچ می داند که آن بالا بالاها چه خبر است که نشان بر بلندی اندام یا برکوه نشینی بلوچ دارد و ضرب المثل « بلوچی سپر نِخّی » یعنی بلوچ سپر نمی خواهد که شاید نشان بر پردلی بلوچ در جنگ داشته باشد. هنوز در میان بلوچ ها برای نام بردن از گروه های گوناگون مردم پسوند « زای » به کار می رود که همسان واژه  « زی » گیلکی به معنی فرزند و زاده است و زای بلوچی نیز همین معنی را دارد.


[ یکشنبه 93/10/7 ] [ 9:32 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

آنچه امروز شهر "سراوان" نامیده می شود، تا سال 1307 شمسی روستای کوچکی به نام "شستون" بوده؛ و "شهرستان سراوان" به مرکزیت شهر "سراوان" یا همان "شستون" قدیمی به محدوده وسیعتری از خود شهر اطلاق می گردد. مسلما "سراوان" نام یک منطقه در بلوچستان هست، ولی منطقه "سراوان" ازنقطه نظر تاریخی وجغرافیایی در محدوده بلوچستان شرقی قرار دارد. یقین دارم که دوستان گرامی از وجود مناطق "جهلاوان" و "سراوان" در بلوچستان شرقی - که اکنون در سیطره جغرافیای سیاسی پاکستان هست- بیش از نویسنده این سطور معلومات دارند. منطقه ای که هم اکنون" شهرستان سراوان" نامیده می شود در بلوچستان غربی -جغرافیای سیاسی" استان سیستان و بلوچستان" ایران- قرار دارد. صرف نظر از تقسیمات جغرافیایی و سیاسی، آنچه امروز شهرستان سراوان نامیده می شود هیچگاه جزئی از ناحیه تاریخی و معروف "سراوان" بلوچستان (شرقی) نبوده است. همه مردم سالخورده در شستون و نواحی اطراف بر این باورند که نام و اصطلاح "سراوان" بر این "شهرستان" فقط پس از آمدن "دولت"- یعنی قوای رضا شاه پهلوی- به منطقه رایج شده است. پیش از آن هیچ کس از نام "سراوان" برای این منطقه استفاده نکرده است. من حتی یک نمونه چه در دوران کودکی و چه در دوران میانسالی از سالخوردگان منطقه نشنیده ام که قبل از دوران پهلوی از آن به نام "سراوان" نام برده شده باشد.
برای من روشن نیست که چرا نام این منطقه را در زمان رضا خان به "سراوان" تبدیل کرده اند، همانگونه که نام بسیاری از مناطق دیگر را نیز عوض کرده اند؛ همانند "پهره" که امروز "ایرانشهر" مینامند؛ دزداپ- زاهدان؛ مگس-زابلی و غیره. در این باره و موضوع نام و نامگزاری و هویت بومی، ملی، قومی و محلی مسائل زیادی مطرح است که در حوصله این یادداشت مختصر نمی گنجد. آنچه مسلم است، بر طبق بسیاری از روایات، شنودها و حتی نوشتجات رسمی بارها خوانده و شنیده ایم که "این منطقه "شستون" نام داشت و کم کم که بر وسعت آن افزوده شد "سراوان" نامیده شد". به باور من، این بسیار ساده انگارانه است که خودبخود نام یک منطقه – آن هم پس از وسعت و ساخت و ساخت و ساز- عوض شود، همانگونه که روستا به دهستان و بخش و سپس به شهرستان تبدیل می شود! تقریبا تمامی منابع انترنتی این جمله را کمابیش تکرار می کنند. من البته با این توجیه رسمی موافق نیستم.

اول اینکه در زمان آمدن قوای رضاخان به بلوچستان، بزرگترین قلعه و مرکز سیاسی این منطقه ، قلعه "دزک" بوده و اساسا نام کلی این منطقه از بلوچستان -دزک- بوده است نه "سراوان". همانطور که مرکز سیاسی بلوچستان مرکزی
"پهره" بود.
دوم اینکه بعد از شکست حاکمین بلوچ منطقه، قلعه تاریخی دزک به توپ بسته شد و کاملا نابود گردید و بسیاری از مردم پس از مقاومت جانانه متاسفانه کشته شدند. نمونه مقاومت تاریخی مردم این منطقه بلوچستان که پس از گذشت بیش از 80 سال هنوز زبانزد خاص و عام است در محل قلعه دزک روی داد و پسری نوجوان به نام "کادوک" یا "قادربخش" توانست سرکرده لشکریان رضاخان را که "سرهنگ محمد باقر داورپناه" نام داشت را در این درگیریها به قتل برساند. پس از این واقعه، نیروهای دولتی پهلوی، رسما نام "دزک" را به "داورپناه" تغییر دادند، گرچه همیشه مردم بلوچ آن را "دزک" نامیده و می نامند. البته خوشبختانه امروزه دوباره اکثر مردم آن را "دزک" یاد می کنند.
سوم اینکه پس از سقوط قلاع تاریخی بلوچستان همچون دزک و پهره و گسترش نفوذ و سلطه حکومت پهلوی، ساختار سیاسی حاکمیت نوع دیگری از روابط و مناسبات دولتی را جایگزین حکام محلی بلوچ نمود، گرچه در موارد بسیاری نیز بازماندگان، فرزندان و اقوام حکام پیشین کماکان نفوذ داشتند، اما عملا سیاست دولت مرکزی پهلوی در منطقه اعمال میشد. در این بین، دولت پهلوی، این بار به جای" دزک" ، مرکز منطقه را به "شستون" منتقل کرد. ادارات بخشداری، فرمانداری، مدارس دولتی، امنیه (ژاندامری، ارتش و شهربانی)، اداره پست، درمانگاه، دادگاه و دیگر ادارات را به جای "دزک" در شهر "شستون" ایجاد کردند، اما عملا نامی از "شستون" نبردند و آن را "سراوان" نامیدند. بطور رسمی "شستون" و نام آن حذف شد و به جز از مردم بلوچ و عمدتا مسن، دیگر کسی از آن به نام "شستون" یاد نمی کرد. "شستون" نه تنها "مرکز" "شهرستان سراوان" نامیده شد، بلکه حتی "شهر" شستون نیز "سراوان" نام گرفت. کم کم بسیار عادی شد و اکنون نیز همینطور است که مردم شهرها، بخشها، دهات و آبادیهای "شهرستان" شهر "شستون" را شهر "سراوان" می نامند. آنچه بطور رسمی "شهرستان سراوان" نامیده میشود، زمانی شامل شهر "کنونی" سراوان (شستون) و حومه، مگس (زابلی)، سب و سوران، و حتی دورتر شامل سرباز و آشار و ایرکشان نیز بوده است. البته بعدها سرباز، آشار و ایرکشان (ایرفشان) به شهرستان "ایرانشهر" ملحق گردیدند که اکنون "سرباز" مستقلا "شهرستان سرباز" می باشد. البته "مگس" به شهرستان زابلی ارتقاع یافته و "سب و سوران" نیز شهرستان شده است. شهرهای "جالک" (جالق)، "گشت" و "سیرکان" (بم پشت و نواحی)، باضافه حومه شهر و بازار شستون، سرجو، بکشان، هوشک، دزک، مناطق جهلاد و دهوار و ... هنوز هم از شهرهای توابع "شهرستان سراوان" هستند.
با توجه به نکات فوق، نویسنده این سطور همانند مردم این دیار به درستی بر این باور است که نام "شهر" کنونی "سراوان" تا سال 1307 "شستون" بوده: و قبل از آن ناحیه ای به نام "شهرستان سراوان" وجود نداشته است. حال این که نام این منطقه بیش از 80 سال است که "شهرستان سراوان" نامیده می شود، موضوع دیگری است و به نظر بنده، بدون هیچگونه تعصبی، حتی هیچ اشکال و حرجی هم وارد نیست. بگذار "شهرستان سراوان" هم نام تمام منطقه باشد، ولی بخواهیم یا نخواهیم، نام قدیمی آنچه اکنون "شهر سراوان" نامیده می شود، "شستون" بوده است. صرف نظر از گذر زمان، ما نبایستی اسامی باستانی اماکن را به بوته فراموشی بسپاریم. اینکه امروزه، ما سراوان، ایرانشهر، زاهدان، خاش، چابهار، زابلی، قصر قند، جالق و ... داریم، به جای خود، ولی خودآگاهی و دانش به اسامی قدیمی آنها مثل شستون، دزک، پهره، دزاپ، واش (خواش)،چهبار،مگس، گنداوگ، جالک و ... نیز ضروری است؛ و البته لزوما ربطی به دیدگاههای سیاسی نیز نداشته باشد.

در پایان، من نیز شعر زیبای "فوجئ سراوان چندتگ ... آ دزکئ گنجئین دران" را شنیده و حماسه میر کمبر را ارج می نهم. با این وجود، درست است که حماسه میرکمبر مربوط به سده های پیش است، ولی نمی توان به خاطر این شعر نام آن منطقه را "سراوان" نامید. من در مورد تاریخ دقیق سرودن شعر میر کمبر مطمئن نیستم. به احتمال قریب به یقین، شعر مزبور در طی این 80 سال اخیر سروده شده یا نتظیم شده است. لذا این شعر نمی تواند در این مورد مبنا و مدرکی باشد. شاید آنچه اکنون از نام "شستون" به جا مانده، نوع تحریف شده و اشتباهی به نام "شستان" یا "شهستان" بعنوان بخشی از "نام خانوادگی" بعضی از سکنه شهر و "حوزه یک" سراوان در شناسنامه های رسمی مردم است که ماموران غیر محلی "ثبت احوال" زینت بخش "سجلات" مردم این منطقه کرده اند. بقول دوستی شوخ طبع، شاید ماموران و باسوادان غیر بلوچ بر این گمان بوده اند که "شستان" تلفظ اصلی "شستون" بوده، همانگونه که کرمان یا تهران، تلفظ اصلی "کرمون" یا "تهرون" است!


[ یکشنبه 93/10/7 ] [ 9:28 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

خوشبختی یعنی عشق و عشق یعنی:

شب ساعت دوازده باهاش حرف بزنی!

یعنی وسط سرمای زمستون شال گرمشو بندازه دورگردنت!

یعنی کسی باشه که دلنوشته هاتو بخونه

یعنی کسی باشه که براش شعر بخونی

یعنی کسی که سر نمازاش اول برای تو دعا میکنه

یعنی کسی که رو یخ موتورسواری کنه تا زود بت برسه

یعنی کسی که به خاطرش از نوک پات تا موهای سرت گلی شده!

یعنی کسی که نشونه شده برای تو!

یعنی کسی که تورو به خدا میرسونه

یعنی کسی که گاهی سر به سرت میذاره

یعنی بترسی از اینکه کسی قابشو بزنه!

یعنی کسی که صدای هق هق گریه هاتو شنیده

یعنی کسی که به حرفش گوش میدی

یعنی کسی که حرفت براش سنده

یعنی که کسی که صدای خنده اش از هر آهنگی خواستنی تره!

یعنی کسی که موقع عوض کردن دنده دستتو میذاری رو دستش!

یعنی حسی که با دیدنش تجربه میکنی

یعنی کسی که وقتی یواشکی خواس بگه دوست داره مچشو بگیری!

یعنی داشتن تو


[ یکشنبه 93/10/7 ] [ 9:26 صبح ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

آداب قبل از امتحان

بعد از کلی تلاش و درس خواندن بالاخره نوبت به محک زدن دانسته هایتان رسیده و فردا امتحان مهمی در پیش دارید

حتما با تصور چنین وضعیتی اولین حسی که به شما دست می‌دهد، حس دلشوره است.

شاید حتی به این فکر بیفتید که امشب را تا صبح بیدار بمانید و فقط درس بخوانید، اما همین کار ساده ممکن است تمام تلاش‌های شما را خراب کند و مانع از بدست آوردن نتیجه مطلوب در زمان آزمون شود.

اگرچه داشتن مطالعه کافی برای موفقیت لازم است، اما شرکت در امتحان تنها نیازمند دانستن نکات درسی نیست، بلکه موارد دیگری هم هست که رعایت آن‌ها به موفقیت شما کمک می‌کند.

برای اینکه در روز امتحان به بهترین نتیجه ممکن دست پیدا کنید، بهتر است چند توصیه ساده را به خاطر داشته باشید.

شاید اگر والدین می‌دانستند که همه دانش‌آموزان در زمان امتحان استرس دارند، به این موضوع قدری عادی‌تر نگاه کنند. داشتن استرس پیش از آزمون یک امر طبیعی است. اما این استرس نباید از حد معمول فراتر رود.

حفظ آرامش در شب قبل از امتحان بسیار اهمت دارد. استرس و اضطراب باعث می‌شود شما نتوانید دانسته هایتان را به یاد آورید و آن طور که دوست دارید در امتحان شرکت کنید. سعی کنید به خود تلقین کنید که تلاشتان را کرده‌اید و فردا می‌توانید همه دانسته هایتان را در امتحان به کار بگیرید.

از تکرار جملات منفی در ذهنتان بپرهیزید و به خود بگویید: «حتما می‌توانم موفق شوم.» البته موفقیت در امتحان فقط کسب نمره خوب نیست و شما باید متناسب با تلاشتان از خود توقع داشته باشید.

این نکته برای والدین نیز بسیار مهم است که بدانند اگر فرزندشان در آزمون‌های قبلی نمره ضعیفی داشته، بدست آوردن نمره متوسط در آزمون فعلی برای او یک موفقیت محسوب می‌شود و باید او را تشویق کرد.

به یاد داشته باشید که شما تنها نیستید، بنابر این برای کاهش اضطراب با والدین، دوستان یا معلمتان صحبت کنید. یکی از راه‌های کاهش اضطراب امتحان این است که این دوره از زمان، یعنی زمان امتحانات را بخشی گذرا از زندگیتان بدانید و به خود یادآوری کنید که زندگی پس از پایان این دوران هم ادامه خواهد داشت.

بد نیست این نکته را نیز بدانید که بسیاری از افراد موفق، در امتحاناتشان نمرات چندان جالبی به دست نیاورده اند!

شب امتحان به مهمانی نروید و اجازه دهید ذهنتان نظم روزهای عادی را داشته باشد. ممکن است مهمانی رفتن و قرار گرفتن در یک محیط جدید شما را هیجان زده کند. ضمنا یادتان باشد که شب امتحان با اعضای خانواده جر و بحث نکنید و از والدین و اطرافیان بخواهید محیط را تا حد ممکن برایتان آرام‌تر کنند.

تأخیر در رسیدن به محل امتحان شما را عصبی و مضطرب می‌کند، بنابر این روز امتحان قدری زودتر از خانه بیرون بروید تا زود در محل امتحان حاضر باشید. همه چیزهایی را که باید با خود به جلسه امتحان ببرید از پیش آماده و یک بار چک کنید. این کار باعث آرامش بیشتر شما خواهد شد.

درس نخوانید!

بسیاری از کارشناسان توصیه می‌کنند شب قبل از امتحان را به آرام و منظم کردن ذهن اختصاص دهید و از درس خواندن در این شب پرهیز کنید. مواجه شدن با مطالب جدید در شب قبل از امتحان جز افزایش استرس و اضطراب شما، اثری نخواهد داشت.

اگر دوست دارید شب قبل از امتحان درس بخوانید، می‌توانید به مرور برخی از نکات و
یادداشت هایتان بپردازید ولی نباید مطالب را به زور در ذهنتان انباشته کنید. به خاطر داشته باشید که سراغ مطالبی که تا کنون نخوانده‌اید نروید و اگر در درس خواندن اصرار دارید، چند ساعت را به این کار اختصاص دهید، نه تمام روز را.

خوب بخوابید

پژوهش‌ها نشان می‌دهد که کم خوابی در دوران قبل از امتحان کارایی فرد را در امتحانات کاهش می‌دهد و بر خلاف آنچه اغلب دانش آموزان و دانشجویان فکر می‌کنند، کاستن از خواب شبانه به منظور مطالعه دروس، نه تنها باعث کسب نتیجه بهتر در امتحان نمی‌شود، بلکه مانع از به کار بردن تمام توان ذهنی در جلسه امتحان می‌شود.

بهتر است در دوران امتحان شب‌ها به موقع بخوابید و خواب کافی داشته باشید. این موضوع به ویژه در شب قبل از امتحان اهمیت دارد. کم خوابی باعث کاهش تمرکز حواس شما می‌شود و علاوه بر آن ممکن است دیر بیدار شدن و دیر رسیدن به محل امتحان را هم در پی داشته باشد.

تغذیه سالم داشته باشید

داشتن تغذیه صحیح در دوران امتحانات می‌تواند به آرامش، تمرکز و یادگیری شما کمک شایانی بکند. در طول زمان درس خواندن و نیز شب پیش از آزمون بهتر است نوشابه‌های گازدار و مایعاتی مانند چای و قهوه را کمتر مصرف کنید. این مواد تمرکز ذهن شما را کاهش می‌دهند.

سعی کنید تغذیه سالم و منظم داشته باشید و هیچ وعده غذایی را حذف نکنید. حتما آب کافی بنوشید. کاهش آب بدن می‌تواند باعث سردرد، خستگی و از بین رفتن تمرکز ذهنی شود.

صبح روز امتحان صبحانه را فراموش نکنید. نخوردن صبحانه کارایی مغزی شما را در زمان امتحان کاهش می‌دهد. مصرف مواد غذایی حاوی ویتامین ث مانند مرکبات پیش از امتحان به شما کمک می‌کند در زمان امتحان ذهن فعال تری داشته باشید.

نکته مهم دیگر تغذیه شما حین امتحان است! در امتحاناتی که چندین ساعت طول می‌کشند، مانند کنکور، معمولا به شرکت‌کنندگان خوردنی شیرین کوچکی داده می‌شود که البته عده کمی آن را در طول امتحان می‌خورند. برای کمک به فعالیت مغزی حین امتحان بهتر است این خوردنی را یکباره یا کم کم در طول امتحان مصرف کنید.

در حین امتحان

پیش از امتحان چند نفس عمیق بکشید و امتحان را با اعتماد به نفس شروع کنید. تلقینات مثبت را فراموش نکنید. به توضیحات مسئولان امتحان خوب گوش کنید و هر سؤال را به دقت و به‌طور کامل بخوانید.

در ابتدا نگاهی کلی به برگه امتحان بیندازید و سؤالات آسان‌تر و کوتاهتر را اول جواب دهید. این کار به شما اعتماد به نفس داده و ادامه آزمون را برای شما ساده‌تر می‌کند. اگر حس کردید هیچ چیز را به یاد ندارید، هول نکنید.

همه مضطرب می‌شوند، ولی هول شدن تنها کار را بدتر می‌کند. چند لحظه قلمتان را کنار بگذارید، چند نفس عمیق بکشید و وقتی احساس آرامش بیشتری کردید، امتحان را ادامه دهید.

فکرهای بدی را که به ذهنتان می‌آید از خود دور کنید. مطمئن باشید پس از مدت کوتاهی می‌توانید امتحان را ادامه دهید و دانسته هایتان را به یاد بیاورید.اگر نتوانستید پاسخ یک پرسش را درست به یاد بیاورید، خودتان را مجبور به پاسخ دادن به آن نکنید.

اصرار بر این کار فقط باعث خواهد شد تا شما آرامش خود و وقت جواب دادن سؤالات دیگر را از دست بدهید. مایوس نشوید. ممکن است سؤال‌های دیگری در پیش داشته باشید که بسیاری از آن‌ها به راحتی و در زمان کوتاهی پاسخ داده شوند.

همچنین در عوض می توانید به پرسش‌های دیگر برسید .پاسخ به  سؤال های  سخت را هم، به پایان امتحان موکول کنید. موفق باشید.


[ دوشنبه 93/9/17 ] [ 7:30 عصر ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

نکاتی چند درمورد روشهای صحیح مطالعه

بارها شنیده ایم که دانش آموز یا دانشجویی می گوید :

(( دیگرحال و حوصله خواندن این کتاب را ندارم ))یا ((آنقدرازاین کتاب خسته شده ام که قابل گفتن نیست))ویا ((هرچقدرمیخوانم مثل اینکه کمتر یاد می گیریم))ویا ((ده بار خواندم و تکرار کردم ولی بازهم یاد نگرفتم))به راستی مشکل چیست ؟ آیا برای یادگیری درس واقعا" باید 10 بار کتاب را خواند ؟ آیا باید دروس خود را پشت سرهم مرورکرد؟وآیا بایددهها بار درس راتکرارکردتا یادگرفت ؟ مطمئنا" اگر چنین باشد ، مطالعه کاری سخت و طاقت فرسا است . اما واقعیت چیزی دیگر است . واقعیت آن است که این گروه از فراگیران ، روش صحیح مطالعه را نمی دانند و متاسفانه در مدرسه و دانشگاه هم چیزی راجع به چگونه درس خواندن نمی آموزند . یادگیری و مطالعه ، رابطه ای تنگاتنگ و مستقیم با یکدیگر دارند، تا جایی که می توان این دو را لازم و ملزوم یکدیگر دانست. برای اینکه میزان یادگیری افزایش یابد باید قبل از هرچیز مطالعه ای فعال و پویا داشت .

شیوه صحیح مطالعه ،چهار مزیت عمده زیر را به دنبال دارد:

1- زمان مطالعه را کاهش میدهد.

2- میزان یادگیری را افزایش میدهد .

3-مدت نگهداری مطالب در حافظه را طولانی تر می کند.

4- بخاطر سپاری اطلاعات را آسانتر می سازد.

برای داشتن مطالعه ای فعال وپویانوشتن نکات مهم درحین خواندن ضروری است تابرای مرورمطالب،دوباره کتاب رانخوانده ودر زمانی کوتاه ازروی یادداشتهای خودمطالب رامرور کرد .

یادداشت برداری ، بخشی مهم و حساس از مطالعه است که باید به آن توجهی خاص داشت . چون موفقیت شما را تا حدودی زیاد تضمین خواهد کرد و مدت زمان لازم برای یادگیری را کاهش خواهد داد. خواندن بدون یادداشت برداری یک علت مهم فراموشی است.

شش روش مطالعه :

خواندن بدون نوشتن ،خط کشیدن زیرنکات مهم، حاشیه نویسی  وخلاصه نویسی، کلید برداری خلاقیت و طرح شبکه ای مغز

1-خواندن بدون نوشتن: روش نادرست مطالعه است . مطالعه فرآیندی فعال و پویا است وبرای نیل به این هدف باید از تمام حواس خود برای درک صحیح مطالب استفاده کرد. باید با چشمان خود مطالب را خواند، باید در زمان مورد نیاز مطالب را بلند بلند ادا کرد و نکات مهم را یادداشت کرد تا هم با مطالب مورد مطالعه درگیر شده و حضوری فعال و همه جانبه در یادگیری داشت و هم در هنگام مورد نیاز ، خصوصا" قبل از امتحان ، بتوان از روی نوشته ها مرور کرد و خیلی سریع مطالب مهم را مجددا" به خاطر سپرد .

2- خط کشیدن زیر نکات مهم :این روش شاید نسبت به روش قبلی بهتر است ولی روش کاملی برای مطالعه نیست چرا که در این روش بعضی از افراد بجای آنکه تمرکز و توجه بروی یادگیری و درک مطالب داشته باشند ذهنشان معطوف به خط کشیدن زیر نکات مهم می گردد .حداقل روش صحیح خط کشیدن زیر نکات مهم به این صورت است که ابتدا مطالب را بخوانند و مفهوم را کاملا" درک کنند و سپس زیر نکات مهم خط بکشند نه آنکه در کتاب بدنبال نکات مهم بگردند تا زیر آن را خط بکشند .

3- حاشیه نویسی :این روش نسبت بدو روش قبلی بهتر است ولی بازهم روشی کامل برای درک عمیق مطالب و خواندن کتب درسی نیست ولی می تواند برای یادگیری مطالبی که از اهمیتی چندان برخوردار نیستند مورد استفاده قرار گیرد.

4- خلاصه نویسی : در این روش شما مطالب را میخوانید و آنچه را که درک کرده اید بصورت خلاصه بروی دفتری یادداشت می کنید که این روش برای مطالعه مناسب است و از روشهای قبلی بهتر می باشد چرا که در این روش ابتدا مطالب را درک کرده سپس آنها را یادداشت می کنید اما بازهم بهترین روش برای خواندن نیست .

5- کلید برداری :کلید برداری روشی بسیار مناسب برای خواندن و نوشتن نکات مهم است . در این روش شما بعد از درک مطالب ، بصورت کلیدی نکات مهم را یادداشت می کنید و در واقع کلمه کلیدی کوتاهترین، راحتترین ،بهترین وپرمعنی ترین کلمه ای است که با دیدن آن، مفهوم جمله تداعی شده و به خاطر آورده می شود .

6- خلاقیت و طرح شبکه ای مغز: این روش بهترین شیوه برای یادگیری خصوصا" فراگیری مطالب درسی است .در این روش شما مطالب را میخوانید بعد از درک حقیقی آنها نکات مهم را به زبان خودتان و بصورت کلیدی یادداشت می کنید و سپس کلمات کلیدی را بروی طرح شبکه ای مغز می نویسد ( در واقع نوشته های خود را به بهترین شکل ممکن سازماندهی می کنید و نکات اصلی و فرعی را مشخص می کنید)تا در دفعات بعد به جای دوباره خوانی کتاب ، فقط به طرح شبکه ای مراجعه کرده وبا دیدن کلمات کلیدی نوشته شده بروی طرح شبکه ای مغز ، آنها را خیلی سریع مرور کنید . این روش درصد موفقیت تحصیلی شما را تا حدود بسیار زیادی افزایش میدهد و درس خواندن را بسیار آسان می کند. و بازده مطالعه را افزایش میدهد.

شرایط مطالعه

((بکارگیری شرایط مطالعه یعنی بهره وری بیشتر از مطالعه ))

شرایط مطالعه ، مواردی هستند که با دانستن ، بکارگیری و یا فراهم نمودن آنها ، می توان مطالعه ای مفیدتر با بازدهی بالاتر داشت و در واقع این شرایط به شما می آموزند که قبل از شروع مطالعه چه اصولی را به کار گیرید ، در حین مطالعه چه مواردی را فراهم سازید و چگونه به اهداف مطالعاتی خود برسید و با دانستن آنها می توانید با آگاهی بیشتری درس خواندن را آغاز کنید و مطالعه ای فعالتر داشته باشید :

1- آغاز درست :برای موفقیت در مطالعه ،باید درست آغازکنید.

2- برنامه ریزی : یکی از عوامل اصلی موفقیت ، داشتن برنامه منظم است .

3- نظم و ترتیب: اساس هر سازمانی به نظم آن بستگی دارد .

4-حفظ آرامش: آرامش ضمیر ناخود آگاه را پویا و فعال میکند.

5- استفاده صحیح از وقت :بنیامین فرانکلین، ((آیا زندگی را دوست دارید؟ پس وقت را تلف نکنید زیرا زندگی از وقت تشکیل شده است .))

6- سلامتی و تندرستی: عقل سالم در بدن سالم است .

7- تغذیه مناسب: تغذیه صحیح نقش مهمی در سلامتی دارد.

8- دوری از مشروبات الکلی : مصرف مشروبات الکلی موجب ضعف حافظه می شود .

9 – ورزش : ورزش کلید عمر طولانی است .

10-خواب کافی: خواب فراگیری و حافظه را تقویت می کند.

11 –درک مطلب:آنچه در حافظه بلند مدت باقی می ماند ، یعنی مطالب است .

چند توصیه مهم که بایدفراگیران علم ازآن مطلع باشند.

1- حداکثر زمانی که افراد می توانند فکر خود را بروی موضوعی متمرکز کنند بیش از 30 دقیقه نیست ، یعنی باید سعی شود حدود 30 دقیقه بروی یک مطلب تمرکز نمود و یا مطالعه داشت و حدود 10 الی 15 دقیقه استراحت نمود سپس مجددا" با همین روال شروع به مطالعه کرد.

2- پیش از مطالعه از صرف غذاهای چرب و سنگین خودداری کنید. و چند ساعت پس از صرف غذا مطالعه نمائید چون پس از صرف غذای سنگین بیشتر جریان خون متوجه دستگاه گوارش میشود تا به هضم و جذب غذا کمک کند و لذا خونرسانی به مغز کاهش می یابد و از قدرت تفکر و تمرکز کاسته میشود . از مصرف الکل و دارو هم خودداری فرمائید همچنین غذاهای آردی مثل نان و قندی قدرت ادراک و تمرکز را کم می کند نوشابه های گازدارهم همینطور هستند.

3- ذهن آدمی با هوش است اگر یادداشت بردارید خود را راحت از حفظ و بیاد سپاری مطالب می کند و نیز همزمان نمی توانید هم مطلبی را بنویسید و هم گوش دهید . پس در حین مطالعه لطفا" یادداشت برداری ننمائید .


[ دوشنبه 93/9/17 ] [ 7:29 عصر ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

ای انسان

اگر نمی توانی اقیانوس باشی، دریا باش، اگر نه رودخانه باش واگر نمی نتوانی رودخانه باشی نهری کوچک باش، اما هیچ گاه مرداب نباش.
نهری باش جاری، زلال و مهربان و با جوشش زیبایت زندگی را به همه هدیه کن چون وقتی حرکت می کنی هم زنده ای و هم به دیگران زندگی می دهی ، سبزه های کنار نهر را دیده ای چه زیبا چشم را نوازش می دهند و ماورای پروانه های لطیف و زیبا هستند، این ها به خاطر سخاوت و مهربانی نهر کوچک اما جاری است، پس تو هم با الهام از این رود کوچک جاری شو و بدان خدا در همه حال با توست.


[ دوشنبه 93/9/17 ] [ 7:28 عصر ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]

 با یادگیری زبان به برقراری ارتباط و تبادل اندیشه با جهان اطراف می‌پردازیم. درس زبان شامل بخش‌های متفاوتی است که شما می‌توانید از توصیه‌های زیر برای یادگیری هر بخش استفاده کنید.

1- در یادگیری شیوه نوشتاری و املاء لغات زبان می‌توان: از کارت‌های تصویری استفاده کرد. کارت‌هایی که یک طرف آن نام شی و طرف دیگر تصویر آن شی آورده شده است. می‌توان از طریق بازی گروهی با دوستان به یادگیری آن پرداخت. هر گاه کارتی را جدا کردیم، نام آن را بلند بخوانید بعد نگارش آن با انگشتان، روی میز یا هوا را تمرین کنید. کلمه ای را که فرا گرفته اید، آن را در روزنامه‌های انگلیسی یا کتاب‌های مختلف پیدا کنید و بر روی یک کاغذ در کنار هم بچسبانید.

2- یادگیری گرامر و قواعد دستوری: برای یادگیری قواعد بهتر است با یک مثال آن را یاد بگیرید و از روی مثال قسمت‌های مختلف آن را بیان کنید جملات کتاب، روزنامه و ... را می‌توانید بررسی کنید و ساختار تشکیل جمله را مشخص نمایید. بر روی یک مقوا یک مثال همراه با ساختار قواعدی آن مربوط به درسی که فرا گرفته یادداشت کنید و در اتاق خود نصب کنید. حل تمرین زیاد و کاربرد قواعد در حالت‌های مختلف در یادگیری شما موثر است. یادگیری حروف صدا دار برای یادگیری حروف شکل زیر را به خاطر بسپارید. صورت نشانه حرف صدادار o چشمان نشانه حرف صدادار e و a بینی نشانه حرف صدادار i لب نشانه حرف صدادار u حفظ کردن لغات همه لغات را بر اساس یکی از حالت‌های زیر دسته بندی کنید. براساس شباهت معانی  براساس گرامر و ساختار دستوری کلماتی که هم معنی نیستند ولی شباهت به هم دارند. کلماتی که بسیار دوست داریم. با قراردادن لغات در کنار هم، داستان یا یک جمله طنز آمیزی درست کنید. در این صورت لغات، بهتر در ذهن باقی می‌ماند. برای هر لغت می‌توان تصویری در نظر گرفت. بهتر است در یادگیری طوطی وار خودداری کنید یک مفهوم نا آشنا را به یک مفهوم آشنا ربط دهید. مثلاً من دویدم I ran شبیه کلمه ایران iran. اگر امکان ضبط صدا داشتید، کلماتی را همراه به معنی آن بخوانید، بعد گوش دهید. برای حفظ لغات بهتر است در داخل متن معانی آن را یاد بگیرید، و بعد آن کارت‌هایی تهیه و لغات را روی آن یادداشت کنید و هر شب تعدادی داستان‌های ساده انگیسیzاز آنها را بخوانید. برای افزایش مهارت خواندن و شنیدن   گوش دادن بهzتهیه کنید و با لغات جدید آن آشنا شوید و آن را بلند بلند بخوانید. نوار کاست و اخبار در افزایش مهارت شنیداری شما تاثیر بسیاری دارد.


[ دوشنبه 93/9/17 ] [ 7:27 عصر ] [ رشید رئیسی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب